به گزارش برنا؛ در متن پیام محمدمهدی اسماعیلی آمده است:
« شمس الحق تبریزی با غنچه دل گوید
چون باز شود چشمت بیننده شَوی با ما
(دیوان شمس، غزلیات)
خوی، شهر سلوک و معرفت است و دارالقرار عارف روشن ضمیر و سوختهجانی بهنام «شمس». شهری که از گذشته تا امروز، مفاخر بزرگی را به خود دیده و عالِمانِ آن از اقطاب فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی بودهاند.
اگر شیراز به شمسالدین محمد حافظ نامبردار است؛ خوی نیز به شمسالدین محمدی شهره است که نوری در جهان برافروخت و عالمی را از رشحات عطرآگین وجود خود سرشار کرد. شمس تبریزی هموست که دیدارش، غبار تعلقات را از دل و جان مولانا زُدود و او را به عرصه شوریدگی و حیرت در آورد.
دیدار شورانگیزی که مولانا را از مقام حکیمی عالِم و فاضل، به آیینهروشن و صیقل یافته الهام الهی و سرچشمه فیوضات بی پایان معنوی مبدل کرد.
مولانا پیش از دیدار با شمس، اندوختهای جز «مجالس سبعه» نداشت. نه دیوان شمس و مثنوی معنوی را سروده بود و نه فیه ما فیه را به کتابت در آورده بود. ملاقات شمس با مولانا، طوفانی را در محیط آرام زندگی و حلقه ارادتمندان وی برانگیخت. شمس به مولانا آموخت که عارف آن است که ببیند، نه آن که بیاموزد؛ آن که بیابد، نه آن که بگوید. شمس در دهه ششم زندگیاش به مولانا، گمشده سالیان خود رسید و او را آیینه وجود خویش یافت. آنچه در نگاه شمس میتوان یافت، استمرار طریقت عرفانی و معنویِ ناب دوره اسلامی بوده است.
شمس به همه ما میآموزاند که در آن سوی عرفها و عادتها، میتوان در جهانی دیگر و با مردمانی دیگر زیست. آنچنان که از سخنان مولانا برمیآید، شمس عاشقی را به او آموخت؛ عاشقی نسبت به ذات حدیت و مبرا بر آفرینش و خلقت.
یادگاری شمس تبریزی برای ما افزون بر تأثیر شگرف او بر مولانا، سخنان اوست که در کتاب «مقالات شمس» باقی مانده است. منظومه اندیشهها و باورها و نظام معرفتی و شناختی که شمس تبریزی به امور گوناگون داشته، در عبارات این کتاب قابل جستجوست.
بیش از هشتصد سال از پایان زندگی شمس تبریزی میگذرد؛ در حالی که جهان هر روز بیش از گذشته تشنه معارف معنوی اوست و آثار شمس و مولانا در غرب و شرقِ عالم به بیشتر زبانها ترجمه و در مقیاسی وسیع منتشر شده است. اندیشه شمس و مولانا رمز تفاهم و پیوند دهنده ملتها به یکدیگر است و شایسته است که این ظرفیتِ شگفت فرهنگی و معرفتی بیش از پیش بازشناسانده شود.
پیام امروز شمس و مولانا به بشریت، رسیدن به ساحت هم پذیری و وحدت و پرهیز از جنگ و تیرگی و تمامیتخواهی است؛ همانگونه که اسلام، پیامآور مهر و رحمت و روشنی و برادری است.
از آنجاییکه خوی به عنوان سرزمینی که شمس تبریزی در آن آرمیده، نقشی بسزا در صدور فرهنگ صلح و آشتی و دوستی داشته است؛ لذا سزاوار است که این شهر به عنوان شناسنامه عرفان اسلامی به جهان و جهانیان معرفی شود و آرامگاه شمس تبریزی در خوی هم در شمار مراکز مهم فرهنگی ایران اسلامی شناخته شود و بدیهی است که توجه به آن موجب رشد و تعالی فرهنگی و گسترش صنعت گردشگری خواهد بود. تردیدی نیست که زیرساختهای پیشرفت و تعالی فرهنگی کشور با وجود شخصیتهای تاریخی و معنوی همچون شمس تبریزی و مولانا غنی است و باید بیش از پیش معرفی شود.
اینجانب ضمن ادای احترام به مردم فرهنگ دوست و فرهنگپرور دارالصّفای خوی، از همه عزیزانی که در برگزاری هفتمین جشنواره وزین شمس تبریزی نقش داشتهاند، حقگزاری میکنم و توفیق روزافزونِ عموم دوستداران فرهنگ و معرفت اسلامی و ایرانی را که در دیار با ایمان خوی، در جوار بارگاه شمس تبریزی گرد هم آمدهاند، از خداوند متعال تقاضا مینمایم.»