به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ ساموئل بکت درام نویس دهه ۱۹۵۰ است، دهه ای که جهان با وحشت جنگ سرد و تهدید به نابودی بشر بوسیله بمب هستهای روبرو است. در این دهه وسوسه «بودن یا نبودن» آنچنان ذهن بشریت را رنج می داد که سایه مرگ را احساس میکند. انسان «قرن بیستم» جنگ زده، به دنبال آب و غذا با پرسشهای بی پاسخ روبرو است. آیا «جنگ هستهای» از کشتهها، پشتهها برجای خواهد گذاشت.
این شرایط بر تئاتر تاثیر خود را برجای میگذارد. «ساموئل بکت» زاده این جریان است و اندیشههای تئاتر ابزورد بر ذهن و جان او نقش میبندد و درد جاری از بیهودگی زندگی روح و روان وی را آزار میدهد. گویا کفاره گناهان اجدادی بشر ادوار مختلف تاریخی بر دوش دارد. بکت، معتقد است که «انسان» آزار میدهد، تا «آزار ببیند» و برای نجات از آزارهای پیرامونی خود باید «به انتظار» بنشیند و این مکافات طولانی بشر برای نابودی جهان است.
انسان در این «انتظار» طولانی برای گذران زندگی و عمر، همواره «حرف میزند» و «کار میکند» و همه زندگی خود را بیهوده میگذراند. در تمامی آثار بکت، اجزای اصلی آثار او «نماد و نشانه» است. اما برخی از نظریه پردازان از جمله «آلوارز» معتقدند: بکت «تمثیل پرداز» نیست، او صرفا به سبب فـقدان برچسبهای دیگر، تمثیل پرداز جلوه میکند» همچنین معتقد است که از ملال رنج میآفریند و «پیام آور اندوه و تیرگی سراسری است » و نتیجه آثار وی «کشتن همه احساسات بشری از طریق ملال است.» آیا واقعا نتیجه آثار بکت و پیام اصلی آنها«یاس و حرمان است» یا یافتن راهی برای پایان بخشیدن به ناامیدیهای دائمی بشری برای اینکه به امیدهای فردا برسد». به تعبیری دیگر میتوان گفت برای اثبات یا عدم درک این فرضیه باید اصول اصلی «نمایشنامه در انتظار گودو» مرور نمائیم و سپس بر آن اساس یکی از آثار برجسته بکت یعنی نمایشنامه «در انتظار گودو» را مورد کنکاش قرار دهیم. اصول اصلی «نمایشنامه در انتظار گودو» چند وجه مهم دارد.
۱- وجود مقدم بر ماهیت است. یعنی اینکه بشر ابتدا وارد جهان می شود ، درجهان وجود مییابد و سـپس بـه شنــــاخت خود می پردازد . او آزادی انتخاب ، عمل و آزادبود ن و زیستن را دارد
۲-انسان آزادی انتخاب ،عمل وآزادبودن وزیستن رادارد.
۳-هرفردی مسئول تمام افراد بشر است ومی تواند موضوع زندگی خود را انتخاب کند.
بنابراین انسان دردنیای دلهره ، التزام تعهد آورو جستجوگر«ارزش هایی » است.
سارترمی گوید« پیش از اینکه شما زندگی کنید، زندگی به خودی خودهیچ است ، اما به عهده شماست که به زندگی ، معنا ببخشید. «ارزش» چیزی نیست جزمعنایی که شما برای آن برمی گزینید »۴
اکنون نگاهی به نمایشنامه «در انتظار گودو» خواهیم داشت.
در این نمایشنامه، پنج انسان، بازیگران صحنه جهانی هستند «استراگون و ولادیمیر» درانتظارگودو هستند. «پوتزو ارباب و لاکی نوکرو بارکش ارباب»و پسرکی که خبرمی آورد «گودو» نمی آید.این آدم ها دریک فضای مشخص و معین نفس می کشند .آنها درخیابانی تهی ازآدم زیرتنها درختی به انتظارنشسته اند ولادمیر برای تو ضیح شرایطی که درآن زندگی میکنند میگوید « باید هزارسال پیش آخرقرن نوزده فکرش را می کردیم»
بنابراین خیابان تهی و خالی از آدم، تک درختی و دو انسان تنها، گویای جهان پرجمعیتی نیست. استراگون شب را در خندقی میگذراند. «ولادیمیر» در قرن نوزدهم میتوانسته است بالای برج ایفل برود و خود را پائین پرت کند، اما حالا نمیگذرانند نزدیک برج ایفل بشود، او وحشت زده است و مرتب کلاه خود را به دنبال چیزی میگرداند و کاری از دست او ساخته نیست. «استراگون» تنها قادر است پس از مدتها تلاش پوتینهایش را بیرون آورد.این آدمها در جهانی زندگی میکنند که باید از تولدشان نادم باشند، جرات خنده کردن نداشته باشند و تنها میتوانند به شکل مصنوعی لبخند بزنند و در نهایت تصمیم بگیرند خود را دار بزنند. اما این راه حل نهایی نیست و فقط میتوانند حرف آن را بزنند و باز منتظر میمانند تا گودو بیاید و تکلیف را روشن کنند. در این دنیای وحشت بار، که آنان حتی از شنیدن یک صدا هراسان میشوند، «لاکی و پوتزو» میآیند، لاکی به طنابی بسته شده و پوتزو طناب را میکشد، لاکی تمامی بارهای پوتزو را حمل میکند و از او شلاق میخورد پوتزو، لاکی را اینگونه معرفی میکند «لگد میزند» پوتزوبا این اعتقاد بالاکی رفتار حیوانی دارد، تا افسار او را نکشد و اعمالی انجام ندهد که لاکی همچنان فرمان بردار باشد «پاتزو» در شش ساعت راهپیمایی هیچ کس را ندیده است. بکت پوتزورا این گونه معرفی میکند، «بشری که انسانی را به طناب بسته است و مثل خری بارکش او رابه کار گرفته و در کمال آرامش، بدون توجه به پیرامون خود غذای خود را خورده، پیپش را کشیده و زور میگوید.۷ شخصیت پردازی توسط بکت به گونهای ماهرانه طرح ریزی می شود که دریک بعد باقی نمیمانند و در پرده دوم همه تغییر یافته اند.
کارکردن برای لاکی امری عادی و جزوظایف اوست، درامربری افراط پیشه کرده است، اگربه او فرصت به دهند که افکار واقعی خود را بیان کند، خطرناک می شود . اما همین خربارکش تا وقتی که توان دارد به وظیفه معین، عمل می کند و امر می برد سود در غیر این صورت یا در بازار فروخته میشود یا او را میکشند. پوتزو نیز آن جاییکه باید بگوید، سکوت میکند و آن جاییکه باید سکوت کند به زبان می آورد. پوتزو در بیان احوال زمان خود چنین میگوید «از زمان خودمان بدگویی نکنیم، نسل ما از نسلهای پیشین بدبختتر نیستند جمعیت هم زیادشده وخون شگون دارد» امالحظه ای بعد همین ارباب ، از گوش های اطراف خود هراسان می شود و میگوید «یک کلمه اش حقیقت نداشت، فکر می کنید کسی میتواند آدمی مثل مرا عذاب بدهد» ۸ درپرده دوم او کورشده است.« پوتزو »در سخنرانی طولانی مکان وقوع حوادث زندگی انسان ها را « عرض جغرافیایی عنوان می کند و دراین محیط « وسیع» سرخ و سپیدی زمین را فرا می گیردو با یک فوت همه چی به پایان می رسد.این بیان به ظاهر اندیشمندانه پوتزو ، گویای چه شرایطی است ؟ «جنگ هسته ای و پایان دنیا » یا «یاس و حرمان روشنفکران بعد ازجنگ جهانی»؟ در دوران تسلط هیتلر بر زندگی «بشریت» بسیاری از شهروندان کشورهای اشغالی مانند: آلمان تا ایتالیا و اروپای شرقی، جاسوسان و انسان های عادی و وفادار به حاتم بخشی های حزب نازی و گدایی زندگی از آنها «چشم و گوش» حزب فاشیسم بودند و خبرچینی های آنها، بسیاری از انسان های شریف و بی گناه را به کوره های آدم سوزی فرستاد.
«در انتظار گودو» پسرک ، این خبر را می آورد که «گودو» نمی آید و هراس و ترس وجود پسر از «آنهای دیگر» متوجه می شویم که «کسانی حاکم بر زندگی آدمیان» رفتار اجتماعی و اندیشههای آنها را کنترل میکنند و هرکس از چنین شرایطی عبور کند کر و لال و کور میشود. «استراگون و ولادیمیر» وقتی که میفهمند که پسرک نزد «گودو » کارمی کند،بزمی چراندو برادرش از «گودو» کتک میخورد، ناراحت میشوند برادر هم گوسفند میچراند و« گودو»به پسرک به اندازه ای غذا می دهد که سیرشود و با برادرش درکاهدان می خوابد. در پرده دوم، تنها درخت چند برگ دارد ودر«ولادیمیر» هم تغییراتی رخ داده است حالا او بنای بشررا مخاطب قرار میدهد و خود را «آدم» خطاب میکند. «استراگون»، «پوتزو» را هابیل می نامد و وقتی که پوتزو میگوید: «من کورم» استراگون پاسخ میدهد «شاید بتواند آینده را ببیند» ۹ «لاکی» نیز تغییر کرده، او لال شده و دیگر نمیتواند فکر کند» ۱۰ آیا فراموشی شخصیت های نمایشنامه نسبت به زندگی روزمره و رفتارهای گذشته آنها و زمان که فراموشی تاریخی آدمیان از سرنوشت، گذشته تاریخی آنها نیست؟ «ولادمیر» به این سوال پاسخ میدهد «عادت گوش آدم را سنگین می کند» ۱۱ بشرتحت سلطه خواسته های نابحق اطرافیان گرفتار عادتی روزمره میشود که به جزآن به مسئله دیگری فکرنمی کند این عادت وقایع غیر عادی را نیز برای بشرمانوس به «روزمرگی «عادی » جلوه میکند. اگر «هملت» نماد انسان رنسانس بعد از قرون وسطی، و رها یافته از قید و بندهای کلیساست که دروجود همه پدیده ها تردید می کندوبرای زندگی « معنای نوی » را جستجومی کند انسان صلح طلب بکت، نیز برای رهایی از قیدو بندهای پیرامون ، جستجوگرمعنای دیگری از زندگی است. همان گونه که انسان برای رهایی از دلهره دائمی، ماندن یا مردن، طالب شرایط دیگری است، انسان امروزی ومدرن در «دنیای «بکت » هم گرفتار همان دغدغه هاست. این تعهد و التزام باید در اندیشههای گروهی که میخواهد آثار« بکت» در انتظار گودو نمایشنامهای است که «اجرای مدرن» را میطلبد. در این نمایشنامه، اشیا هم مانند «کلاه، پوتین، درخت، طناب» شخصیت هستند به همین دلیل باید از حجم واقعی بزرگتر و غیرمتعارفتر نشان داده شوند و بار معنایی پیدا کنند.
شخصیتهای انسانی نیز دو نقش همسو دارند، آنها در عین اینکه خیلی واقعی بازی میکنند اما فرا واقعی جلوهگر میشوند. بازی اگراندیسمان شده که میتوان به آن بازی «ظاهرنما» هم گفت در این نوع بازی اندیشه بازیگران در
رفتارهاو ژست های بیرونی تاثیرگذار باید باشند. باید توجه داشت که در آثار درام نویسان یونان باستان و کلاسیک، تراژدی زمانی اتفاق می افتد که روندعادی و طبیعی وقایع ، دگرگون می شدند وزندگی بشررا به خطرمی انداختند ، اما درعصر تکنولوژی ،تراژدی با فاجعه درروندامو غیرعادی و غیرطبیعی نشان داده می شوند. برهمین اساس ، نمایشنامه « درانتظار« گودو» به عنوان تئاتری پیشتاز و مدرن باید به گونه ای اجرا شودکه به انسان های خواب زده هشداری درخوردهد. در خاتمه باید توجه داشت که در نمایشنامه در انتظار گودو «طنزی تلخ و سیاه» وجود دارد.
پینویسها:
۱ – آلوارز کتاب آبکت ، ترجمه مراد فرهاد پور ، انتشارات طرح نو، تهران ۱۳۷۴
نمابشنامه بکت ، ساموئل ، درانتظارگودو، ترجمه نجف دریابندری انتشارات کتاب های جیبی ، تهران ۱۳۵۶
انتهای پیام//