معرفی کتاب

«پل رودخانه درینا» روایتی خواندنی از درد و رنج مردم بوسنی

|
۱۴۰۰/۱۰/۲۰
|
۰۵:۰۱:۰۰
| کد خبر: ۱۲۸۳۲۶۵
«پل رودخانه درینا» روایتی خواندنی از درد و رنج مردم بوسنی
کتاب «پل رودخانه درینا» به قلم ایوو آندریچ تصویری زنده از تاریخ درد و رنجی است که از اواخر قرن شانزدهم تا آغاز جنگ جهانی اول به مردم بوسنی تحمیل شد. در این رمان شگفت انگیز و خواندنی تلفیقی زیبا از داستان و تاریخ را می‌خوانید. این رمان تاریخی و کلاسیک، در سال 1961 جایزه نوبل ادبیات را از آن نویسنده‌اش کرد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، ویشه گراد، شهری در بوسنی است که شهرتش را مدیون پل شاهکار کهنسالش است؛ پل رودخانهٔ درینا. این پل ۱۷۰ متری سنگی با یازده طاقش، یادگار دوران عثمانی و کار استاد کوچا سنان است. میانهٔ پل، فرورفتگی ای است که آن را «پاتوق» می خوانند. از گذشته تاکنون مردمان شهر هنگام غروب در پاتوق جمع می شوند و به گپ وگفت می پردازند. روبه روی پاتوق دیواره ای سنگی است منقش به لوحی سفید که تاریخچهٔ پل به ترکی و با حروف عربی روی آن نوشته شده است.

پل رودخانه درینا فقط یک پل نیست؛ شاهدی تاریخی است. شاهدی که بار سنگین تاریخ پرتلاطم منطقه را بر دوش می کشد. شاهدی است که دستمایهٔ یکی از مشهورترین آثار ادبی نویسندهٔ نامی یوگسلاو، ایوو آندریچ شده است.

«پل رودخانۀ درینا»، نخستین و مشهورترین جلد از سه گانه ای است که ایوو آندریچ در دوران جنگ جهانی دوم نگاشت. آندریچ دوران کودکی خود را در ویشه گراد سپری کرده است؛ در مجاورت پل رودخانۀ درینا. همین به او این امکان را داده تا بتواند حدود چهار قرن زیر و بم تاریخی منطقه را از منظر میراث مستحکم محمد پاشا روایت کند. این پل از لحظۀ ساخت آن در اواسط قرن شانزدهم و دوران سلطۀ عثمانی ها بر منطقه، تا تخریب بخش هایی از آن در جریان جنگ جهانی اول، شاهد خاموش نبرد قدرتی بود که سرنوشت مردم این منطقه، به ویژه صرب های مسیحی و بوسنیایی های مسلمان را رقم زد؛ تاریخی گاه مسرت بخش و اغلب دردناک و تکرارشونده.

رمان «پل رودخانه درینا» نخستین و مشهورترین جلد از سه‌گانه این نویسنده بزرگ، بی‌عدالتی و ظلمی را روایت می‌کند که سال‌ها به مردم بوسنی روا می‌شد. دو جلد دیگر این مجموعه، هر یک به رویکردی متفاوت از موضوع کشکمش‌های سیاسی و معضلات اجتماعی می‌پردازد.

بخش‌هایی از کتاب:

چهار سال پس از ورود نخستین قطار به شهر، صبح یکی از روزهای اکتبر، دراگو، مأمور شهرداری، اعلامیۀ سفید بزرگی را در وعده‌گاه، زیر لوح ترکی، نصب کرد. ابتدا فقط افراد بیکار و کودکان دورش جمع شدند، اما کمی بعد مابقی شهروندان هم از راه رسیدند و کسانی که خواندن می‌دانستند، دست به کار شدند. نوشته را می‌خواندند و به لغات ناآشنا و بیگانه که می‌رسیدند، مکث می‌کردند. مابقی در سکوت سر به زیر انداخته بودند و گوش می‌دادند. بعد از کمی گوش سپردن، بی‌آنکه سرشان را بالا بیاورند، متفرق شدند. حین راه رفتن به ریش و سبیلشان دست می‌کشیدند و سعی می‌کردند شنیده‌هایشان را فراموش کنند.

انتهای پیام //

نظر شما