به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، بسیاری از منتقدان «دختر عموی من راشل» را پس از «ربهکا» بهترین اثر دافنه دوموریه میدانند، رمانی تلخ با شخصیتهایی مرموز که میتواند هر خوانندهای را مجذوب خود کند.
آثار دافنه دوموریه معمولاً مورد توجه سینماگران نیز قرار گرفته و از «دختر عموی من راشل» هم چند اقتباس سینمایی صورت گرفته است.
در خلاصه داستان این رمان آمده است:
فیلیپ بعد از فوت پدر و مادرش تحت سرپرستی پسرعموی مجرد و ثروتمندش قرار میگیرد. پس از مدتی پسر عمو برای معالجه بیماری و بازیافتن سلامتیاش به سفر می رود. روزی نامه ای از پسرعمو به دست فیلیپ می رسد که در آن ازدواج خود را با دخترعمویش (راشل) اعلام کرده بود همه خود را آماده استقبال از عروس و داماد میکردند که ناگهان خبر مرگ پسرعمو میرسد…
بخشهایی از کتاب:
نامه را به من داد. خطوطی را که به روی کاغذ چهارتا شده نوشته شده بود، نگاه کردم. نمی دانم انتظار داشتم چه چیزی در این نامه ببینم!
شاید انتظار دیدن خطی مزین به حروفی دندانه دار و شاید هم انتظار خطوط کج و معوج و زشتی را داشتم.
در روی نامه خطی معمولی بود البته به استثنای این که آخر کلمات قدری کشیده شده و این کار خواندن نامه را تا حدی دشوار می کرد.
من در آن شب پاییزی که قرار بود فردایش آمبروز به آخرین سفر خود برود هیچ نمی توانستم هنگام صحبت با او حدس بزنم که این مسافرت بدون بازگشت است ، هیچ چیز حاکی از این نبود که ما دیگر موفق به دیدار یکدیگر نخواهیم شد و آخرین باری است که درگوشه سالن می نشینیم و با لذت گفتگو می کنیم.
این سومین زمستانی بود که آمبروز طبق دستور پزشکان معالجش به خارجه می رفت و من کم کم عادت کرده بودم در غیبت او کارهای املاک را اداره کنم. اولین پاییزی که او مسافرت کرد، من در « آکسفورد» بودم و حرکت او در زندگی من طنین می انداخت ولی هنگام دومین سفر او من با به میل او به اینجا بازگشته بودم . در آخر وقت بازگشت از آکسفور خلائی برای من به وجود نیاورد زیرا از محیط خشک آن خسته شده و از بازگشت به اینجا احساس سعادت می کردم…