به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، «نان داغ، کباب داغ» دنبالهای است بر کتاب «آب دوغخیار» که در واقع تلاشی است ماجراجویانه به منظور ایجاد علاقه و انگیزه در قشر کتابخوان تا تاریخ را جدیتر دنبال کنند.
ما «ایرانیان» صرفاً آموختهایم با به خاطر سپردن چند سطر توضیح، آن هم توضیحات آبدوغخیاری و ارائهی آن با رسم شکل و نمودار به اساتید مربوطه، سروته قضیهی آموزش، تسلط و وقوف بر علم «تاریخ» را هم آوریم که عملاً پس از گذار از مرحلهی تحصیل، به غیر از یادآوری چند اسم، عبارت و عدد چیز زیادی عایدمان نمیشود.
اشتباه بزرگ ما این است که تصور میکنیم آنچه در گذشته به وقوع پیوسته است، تمام شده و دیگر نخواهد توانست حال و آیندهمان را تحت تأثیر قرار دهد؛ غافل از اینکه تاریخ زنده است، نمرده و نخواهد مُرد! تاریخ را باید خواند؛ سطر به سطر و واو به واو. تاریخ را باید جدی گرفت؛ چون که با هیچ بنیبشری سر شوخی ندارد و دشنه در دست در کمین جوامع و افراد فراموشکار و کمتوجه نشسته است!
در مقدمه این کتاب آمده است:
عباس میرزا: « قائم مقام! قحط الرجال است! »
قائم مقام: « خیر قربان! قحط الرجل است! »
همین دو جمله برای پی بردن به شرایط و اوضاع عمومی ملک و ملت در عصر پادشاهی سلاطین قاجار کافی و وافی به نظر می رسد، دو جمله ای که به هنگام مکاتبه ی دو تن از معدود بیدارانِ عهد خواب و خاموشیِ مطلق ایرانیان، از عمق وجود شان برخاسته و اینک پس از گذشت سالیان دراز بر ذهن و جان ما نقش می بندد. آن چه قاجار با ما [ و مملکت تاریخی ما ] کردند، هنوز جای زخمش باقی است و هیچ درمانی نیز تابه حال نتوانسته از دردها و آلامش بکاهد.
شاید بتوان این را از بدشانسی دودمان قاجار دانست که هنگامه ی سلطنت و کامرانی شان با عصر طلایی ترقی و توسعه ی همه جانبه ی مغرب زمین تلاقی نموده و ما، خواه ناخواه با مطالعه ی سیر حوادث و وقایع آن دور و زمانه اقدام به مقایسه و وزن کشی عملکرد سران خویش با سابقه و کارنامه ی « آن ورِ آبی ها » می نماییم، اما قطعاً نمی توان در ذات بی لیاقتی و بی کفایتی مردان و زنان حاضر در بطن قدرت و حاکمیت قجر تردید روا داشت، چه نخواستند [ یا نتوانستند ] چشمان خویش را بر حقایق بگشایند و لجوجانه و مصرانه سعی در پیاده سازی سبک و شیوه ی حیات و معاش دِمده ی پیشینیان شان داشتند.
صِرف طولانی بودن مدت زمان حکومت و کشورداری خود گواه بر کارآمدی، لیاقت، توان و آگاهی بالا نیست، زیرا می شود [ و خودِ تاریخ گواه این است که ] با فریب کاری، نیرنگ بازی، ظاهرالصلاحی، تفرقه اندازی، زبان بازی و حتی ارعاب و تحمیل فشار بر زیردستان، برای مدتی مدید در صدر نشست، اما نه می شود محبوب قلوب شد و نه می توان کارنامه ای قابل دفاع از خویش بر جای گذاشت و این دقیقاً شرح حال پادشاهان قاجاری است!
بخشهایی از کتاب:
آغامحمد خان قاجار پیش از رسیدن به سلطنت، سالیان سال مهمان اجباری دربار کریم خان زند بوده است. درواقع کریم خان که از هوش و نبوغ سرشار وی مطلع بود، او را طرف مشورت خویش در اورات مهم و حساس ممکلتی قرار می داد. می گویند در این دوران آغامحمد خان عمه ای داشته است که وی همسر یکی از روحانیون شیراز بوده و...
انتهای پیام //