به گزارش خبرگزاری برنا، در رمان «دکتر جکیل و آقای هاید» دکتر جکیل، که به مبحث دوگانگی شخصیت علاقهمند است، دارویی برای جدا کردن جنبههای خوب و بد انسانیش میسازد. از جنبههای بد، فردی به نام آقای هاید پدید میآید که دست به اعمال جنایتکارانه و حتی قتل میزند. در پایان، دکتر جکیل که دیگر نه قادر به کنترل آقای هاید است و نه میتواند از قالب آقای هاید خارج شده و به صورت اصلی خود یعنی دکتر جکیل درآید، خودکشی میکند.
این رمان کشمکش درونی بد و خوب هر انسان را به تصویر میکشد. سبک نوشتاری رمان بسیار جذاب و غنی است و به عنوان مرجعی مهم در مبحث دوگانگی شخصیت از آن یاد میشود. سرگذشت دکتر جکیل و آقای هاید منبع الهام قطعات تئاتر، فیلمهای سینمایی و چندین آهنگ بودهاست.
میگویند رابرت لویی استیون پس از دیدن خوابی هولناک به فکر نوشتن «دکتر جکیل و آقای هاید» افتاد. در سر تا سر رمان یا تصاویری از شهری مه آلود شخصیت های مرموز و رخداد های کابوس وار رو به روییم که تا پایان خواننده را رها نمیکنند.
بخشهایی از کتاب:
از تختم بیرون پریدم و به سوى آینه رفتم. با دیدن آن شکل و شمایل خون در رگهایم منجمد شد. وقتی به رختخواب رفتم هنرى جکیل بودم ولى به شکل ادوارد هاید از خواب بیدار شده بودم! میبایست فکرى به حال خودم میکردم. صبح شده بود. خدمتکارها بیدار شده بودند. تمام داروها در آزمایشگاه بودند. و برای رسیدن به آزمایشگاه باید از دو ردیف پلکان پایین مىرفتم و از راهروِ پشتى وارد حیاط مىشدم. شاید مىتوانستم صورتم را بپوشانم ولى در مورد اندامم چه میکردم؟ اما بلافاصله خیالم راحت شد، چون یادم آمد که خدمتکارها به رفتوآمد هاید عادت کردهاند. لباسهایى را که به اندازۀ ادوارد هاید نزدیک بود تنم کردم و در خانه به راه افتادم. یکی از خدمتکاران با دیدن آقاى هاید در آن ساعتِ صبح و با آن لباسها چشمهایش گرد شده بود. ده دقیقه بعد دکتر جکیل سر میز غذاخوری نشسته بود و وانمود مىکرد که با اشتها در حال خوردن صبحانه است!
باید اعتراف کنم که این واقعه مرا خیلی ترساند و باعث شد که جدىتر به عواقب، مشکلات و نتایج احتمالى وجود دوگانهام فکر کنم.
در چند ماه گذشته نیمۀ پنهان شخصیتم را که قدرت ظاهر کردنش را داشتم بسیار مورد استفاده قرار داده بودم. اکنون به نظرم مىرسید که قامت ادواد هاید رشد کرده و قوىتر شده است. در آن زمان بود که خطر را احساس کردم: اگر ادوارد هاید را بیش از حد آزاد مىگذاشتم تعادل شخصیتم برهم مىخورد و او به شخصیت غالب تبدیل مىشد. دارو همیشه یکسان نبود. یک بار دارو کاملا بىتأثیر بود. از آن زمان به بعد مجبور شده بودم مقدار آن را دو برابر کنم و چندین بار، با پذیرفتن خطر مرگ، میزان آن را سه برابر کردم.
انتهای پیام //