امیررضا نوریپرتو یکی از دو نویسنده این فیلم سینمایی در گفتگو با خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛درباره چگونگی شکل گیری ایده این فیلم بیان کرد: سال 1393 بود که همراه با «صادق خوشحال» دوست نویسنده و درامشناس و فیلم بازم تصمیم گرفتیم فیلمنامهای در ژانر نوآر بنویسیم.
با پیشینهای که از سالها فیلم دیدن و نوشتن درباره سینما و برای سینما داشتیم، سراغ الگوهای فیلمهایی همچون «غرامت مضاعف» (بیلی وایلدر)، «بانویی از شانگهای» (اورسن ولز)، «بیگانگان در ترن» (آلفرد هیچکاک) و «گرمای تن» (لارنس کاسدان) رفتیم و کوشیدیم که از میان این الگوها به یک داستان چندخطی کلی برسیم و مهمتر آنکه بتوانیم این قصه الگومند را ایرانیزه کنیم. پی آمد چندینوچندماه جلسههای جستهوگریخته و چندساعت ما دو تن شد داستان اولیه همین فیلم سینمایی «پیتوک»، که ابتدا «روزی روزگاری تهران» نام داشت.
این طرح سینمایی میان چندتن از تهیهکنندگان و کارگردانان سینما دستبهدست شد و حتّی در پایان سال 1394 و نوروز 1395، با توجه به اینکه برای آن سرمایهگذار پیدا شده بود، به مرحله نگارش فیلمنامه رسید.
درست در همین برهه بود که «صادق» و من، تصمیم گرفتیم با افزودن پیرنگ مربوط به کاراکتر «نسیم» خواهر قهرمان قصه توئیستها و پیچهایی داستانی را به روند روایت داستان فیلمنامهمان بیفزاییم و همین به پیچیدهترشدن و جذابترشدن جنبهها و ویژگیهای کاراکترها در فرآیند شخصیتپردازی آنان کمکی بزرگ کرد؛ هرچند که ما دو نویسنده را نیز به زحمتهایی فراوان و البته شیرین انداخت.
نوریپرتو، با تأکید بر اینکه در تمام صنعتهای فیلمسازی دنیا «سینما» را یک «کار تمامگروهی» میپندارند، از تکروی در نگارش فیلمنامه تا کارگردانی در سینمای ایران انتقاد کرد و درباره شیوه کارکردناش با صادق خوشحال گفت:صادق و من، پس از کاملکردن ساختار روایی داستان فیلمنامه و ویرایش چندینباره مسیر قصهمان، تمام جزییات صحنهها و کلیات کنشها و دیالوگهای هر صحنه را در جلسههای مشترکمان روی کاغذ میآوردیم و دربارهشان به توافق میرسیدیم. سپس من فیلمنامه را مینوشتم و برای صادق میفرستادم و او همه آنچه را که من نوشته و تایپ کرده بودم، صحنهبهصحنه میخواند و شرح صحنهها و دیالوگها را ویرایش میکرد و روی نقطهنظرهای او، با هم گپ میزدیم و بحث میکردیم و به یک توافق دوباره و نهایی میرسیدیم و در پایان، من همه تغییرها را صحنهبهصحنه پیاده میکردم. شاید برای خیلی از کسانیکه دست به قلماند، این موضوع سخت و ثقیل باشد؛ اما نوشتن فیلمنامه بهشکل مشترک، آنهم با همکار و دوستی خوشفکر و مسلّط همچون صادق خوشحال، برای من یکی از لذتبخشترین کارهاست؛ و بههمیندلیل «پیتوک» برایم تجربهای ارزشمند و دوستداشتنی بهشمار میآید.
این مدرس دانشگاه و منتقد سینما دربار آشنایی با کارگردان فیلم «پیتوک» اظهار کرد: سال 1395، فیلمنامه «روزی روزگاری تهران» بهدلیلهایی پروانه ساخت نگرفت. برای من که پیشتر از این و حتی پس از آن درگیر پروژههایی سینمایی و تلویزیونی با نامهایی آشنا شده بودم که همگی در مرحله جذب سرمایهگذار یا اسپانسر، و یا حتی پس از گرفتن پروانه و در مرحله پیشتولید ناکام مانده بودند این خبر، اتفاقی تلخ اما بسیار تکراری و بدیهی بود.
کمی بعد، صادق خوشحال و من، درگیر نگارش یک درام تاریخی-حماسی-عاشقانه شصت اپیزودی برای مرکز سیمافیلم شدیم که بیش از 16ماه زمان برد. در آن میان دوسه طرح سینمایی نیز با یکدیگر نوشتیم. بههمیندلیل دیگر چندان فرصت نکردیم پیگیر دوباره به جریانانداختن فیلمنامه «روزی روزگاری تهران» باشیم که هم خیلی دوستاش داشتیم و هم حسرت میخوردیم که چرا ساخته نشده است.
او افزود: پایان سال 1397، روزی بهشکلی اتّفاقی و در یکی از دانشگاههای مکان تدریسام با سیدمجید صالحی روبهرو و آشنا شدم. کلیدواژه نخستین گفتوگو و آشنایی ما فیلمنامهای بود به نام «موسی»، که سالها پیش آن را همراه با دکتر رضا کاظمی نوشته بودم و در پایان دهه هشتاد قرار بود آقای مسعود کیمیایی جلو دوربین ببرند که بهدلیلهایی آن پروژه هم پروانۀ ساخت نگرفت و ناکام ماند. سیدمجید صالحی، سالها پیش آن فیلمنامه را روی میز دفتر کار آقای کیمیایی دیده و خوانده بود و از فضای تریلر-نوآر-خیابانی آن بسیار خوشاش آمده بود. با شناختی که از سلیقه سیدمجیدصالحی پیدا کردم، بیدرنگ، به او پیشنهاد خواندن فیلمنامه «روزی روزگاری تهران» را دادم و او نیز پس از مطالعه آن را پذیرفت.
نوری پرتو همچنین گفت: صادق خوشحال و من، با شناختی که از شرایط تولید در سینمای ایران و بهویژه ذائقه و سلیقۀ پرورشنیافتۀ بسیاری از عامّۀ مخاطبان و حتّی منتقدان در این سالها داشتیم، بر این باور بودیم که ساختهشدن فیلمنامهای از جنس و گونۀ «روزی روزگاری تهران» همچون حرکت بر لبۀ تیغ است و ممکن است این فیلم زیر دست یک کارگردان نابلد همچون بسیاری از پروژههای سینمایی سالهای اخیر به یک کمدی ناخواسته تبدیل شود و بیشتر مایۀ سرشکستگیمان شود. امّا پس از جدیشدن مرحله پیشتولید، در همان نخستین نشستی که با آقای صالحی داشتیم، خیالمان آسوده شد.
او هم خوب قاعدههای زیباییشناسی در سینما را میشناخت و هم مهمتر اینکه به الگوها و المانهای ژانری در سینما مسلط بود و حتی بیتعارف تحلیلها و پیشنهادهای خوبی روی جزییات برخی صحنههای فیلمنامه داشت که همه اینها من و صادق را سر ذوق میآورد.
«روزی روزگاری تهران» در دریافت دوباره پروانه ساخت ناماش به «پیتوک» تغییر پیدا کرد؛ و آن چیزی که هماکنون روی پرده است، تنها و تنها حاصل سالها نوشتن و برگزاری جلسه و راهافتادن بحث و گفتوگو میان «صادق» و من نبوده؛ بلکه در جاهایی که جزییات فیلمنامه و بهویژه دیالوگها مخاطب را درگیر میکنند، میتوان ردپای پیشنهادهای دلسوزانه و پیشبرندۀ مجید را نیز بهآسانی پیدا کرد. اما او همچون یک کارگردان پرورشیافته در نظامی استودیویی تا آنجا که اقتضائات تولید اجازه میدادند، به فیلمنامۀ نویسندگاناش وفادار ماند و تازه هیچ چشمداشتی نداشت که نام خود را در عنوانبندی و پوسترها بهعنوان همکار فیلمنامهنویساناش درج کند؛ و این وفاداری و ایستادگی او بهعنوان یک کارگردان فیلم اولی که قرار بود با چند ستاره و چهره سینما نیز کار کند پای فیلمنامهای که ما نوشته بودیم، برایمان یک دنیا ارزش دارد و فراموشنشدنیست.
یکی از دو نویسنده فیلمنامه «پیتوک» با تأکید دوباره بر وسواس ستایشآمیز کارگردان در طراحی دکوپاژ و ترسیم میزانسن بیشتر پلانهای فیلماش، افزود: «پیتوک» خالی از ایراد نیست؛ امّا در آن بخشهایی از فیلم که ممکن است کمبودهایی دراماتیک و سینمایی به چشم بیایند، این شرایط مالی و تولیدی و فرامتنی ریز و درشت موجود در پیرامون پروژه بودهاند که اجازه ندادهاند «پیتوک» به یک نئونوآر کمنقص و بیبدیل در سینمای ایران تبدیل شود. امّا در همین شکل و شمایل، و با توجه به دشواریهایی که بهعنوان گردانندگان یک پروژۀ سینمایی مستقل از سر گذراندهایم، بهنظرم صالحی توانسته فیلمی آبرومند در ژانر بسازد که من بهعنوان یکی از دو فیلمنامهنویس کار در سالن سینما و جلو چشم مخاطبان اثرم سرم بالاست؛ و همین هم در سینمای امروز ایران غنیمتیست بس بزرگ.
او خاطر نشان کرد: بهدلیل همان بدسلیقگی کهنه و همیشگی در مناسبات تولید، برپایه یک قانون نانوشته، مدتزمان تقریبی فیلمهای سینمای ایران نباید بیشتر از یکساعتو چهلو پنج دقیقه تا نهایتاً دو ساعت باشند.
در حالیکه در همین فیلمنامه «پیتوک»، کارگردان کار، ناگزیر شدن9 صحنه را یا هنگام تولید و یا سر میز تدوین کنار بگذارد که زمان فیلم به زیر 120 دقیقه برسد؛ و همین، روی منطقیترشدن روند شکلگیری و پیشرفت رابطه کاراکتر «علا»- قهرمان داستان- با «فروغ» تأثیری منفی گذاشته است.
این منتقد سینما در خاتمه دربارۀ شرایطِ اکران نیز توضیح داد: درباره این موضوع همۀ حرفها پیشتر گفته شدهاند. فیلمهایی همانند «پیتوک» که با سرمایههایی نهچندان زیاد و با کوشش گروهی از جوانان عاشق سینما ساخته میشوند و بهشکلی معمول نامهایی بزرگ و قدرتمند را بهعنوان سرمایهگذار و تهیهکننده و پخشکننده پشت سر خود نمیبینند در اکران محکوماند به شکست.
این فیلمها اکران و بهتر است بگوییم قربانی میشوند تا در این شرایط وخیم اقتصادی و کرونایی، چراغ سینماها روشن و تنور اکران سالیانۀ سینمای ایران بهظاهر داغ بماند؛ و در آن میان تعدادی اندک از فیلمها در رقابتی تبعیضآمیز و ناعادلانه صفر تا صد فرآیند اکران را در دست دارند و میانگین نهچندان بالای تعداد مخاطبان در هر سانسشان را با بهرهگیری از بهترین سالنها و سانسها میپوشانند و رقمهای فروششان در گیشه را به رُخ رقیبان و مخاطبانشان در سینمای ایران میکشانند. بر این باورم که «پیتوک» بهعنوان یک درام ایرانی که مایههایی از ژانرهای «تریلر» و «نئونوآر» را یدک میکشد و میکوشد داستانگو باشد و مخاطباش را در بیشتر صحنهها در پی خود بکشاند- با نمایش در شبکههای خانگی، مخاطبان واقعی خود را در درازمدت پیدا خواهد کرد.
انتهای پیام/