به گزارش خبرگزاری برنا، لیلا اسدی طی دلنوشتهای پیرامون روز عاشورا نوشت:
روز دهم فرا رسید، ابلیس با تمام جنود و قوایی که داشت به سبب امتناع از سجده بر آدم که از درگاه خداوند رانده شده بود، تمام کینه و دشمنی خود را در این روز به نمایش گذاشت و اینکه چرا برای این انتقام و تلافی از اولاد آدم امام حسین (ع) را انتخاب میکند، بسیار قابل تامل است.
شیطان در عالمین مصیبتی را توسط اولاد شرور خود آدم ترتیب میدهد که در آسمان و زمین هیچگاه تکرار نخواهد شد.
آنگاه که خداوند در آسمان به معرفی اصحاب کساء پرداخت و فرمودند هرچه در عالمین من آفریدم به سبب این پنج تن بود، ابلیس که سراسر از کینه و حسادت بود، جازم بود تا آخرین بازمانده آن اصحاب را که حسین (ع) است و توبه آدم به شفاعت او مورد قبول خداوند قرار گرفت را به زعم خود به خواری بکشاند تا او کشته شود و هدایت از اولاد عالم برداشته شود.
و امام حسین (ع) که سرالله و عین الله و مظهر رحمت محض است و از تمام حیلههای ابلیس آگاه است، در روز واقعه عاشورا حماسه ای آفرید که مغلوب این کارزار در آخر خود ابلیس بود.
در روز عاشورا دو سپاه مقابل هم بودند، با چند ویژگی مشترک. هردو سپاه اسلام را قبول داشتند. قرآن کتاب مشترکشان بود. قبله هر دو سپاه هم یکی بود و هر دو سپاه نماز را برپا میداشتند! و هر دو سپاه حضرت محمد (ص) را شفیع خود میدانستند اما ابلیس که خود دانش بسیاری دارد و میداند اگر همه اینها باشد و ولایت امام حی آن زمان نباشد، همگی باطل است، سپاه مقابل حسین (ع) را با طرق مختلف که یکی از آنان تهمت به امام بود، از مسیر ولایت خارج کرد.
لیک سپاه حسین (ع) وجه افتراقشان با سپاه مقابل در معرفت به امام و ولایتپذیری و همراهی با امام زمانشان بود.
با این مقدمه قصه روز عاشورای محرم سال ۶۱ هجری شروع شد.
حسین (ع) در طلوع آن صبح که در بالاترین قله عرفان و توحید است، به حضرت دوست عرضه داشت که ای اله من، فاجمعنی علیک بخدمة توصلنی علیک، مرا در حضور خویش به خدمتی فرمان ده که راه وصول به تو را بر من هموار سازد. بدین معنی مرا یکپارچه برا خودت جمع کن و در این راه هر چه بر سر من بیاید، به آن راضیام.
این لحظات برای حسین (ع) و یاران او مملو از عشق و زیبایی و ایمان بود و برای جنود نمازگزاران بیولایتِ ابلیس، نفرت، زشتی و کفر بود.
حوالی ساعت ۱۰ رسماًجنگ از جانب عمر بن سعد آغاز میشود.
امام که دوست نداشت این جنگ شکل بگیرد، چندین مرتبه خود و یارانش به موعظه آن سپاه در آمدند اما آنان امام زمان خود را که مقابلشان بود، نه میدیدند نه میشنیدند.
سپس جنگ تن به تن شروع شد.
و هر یک از اصحاب امام یکی پس از دیگری به شهادت میرسیدند و اولین جایی که اشک امام جاری شد، پس از شهادت حبیب من مظاهر به وقت اذان ظهر بود.
و همه اصحاب تا حوالی ساعت ۲ همان روز به مقام شهادت نائل آمدند.
از این ساعت به بعد جوانان بنی هاشم که ۲۸ تن بودند یکی پس از دیگری به نبرد رفتند.
و هر کدام قصه شهادتشان چنانی بود که گویی در آن کارزار کتاب قرآن ختم میشد و سپاه شیطان قرآن را پار پاره میکردند.
پس از شهادت آنان فقط علمدار کنار حسین (ع) بود.
عطش بر اهل بیت حسین (ع) چیره شد. اطفال بیتابی میکردند. امام از حضرت عباس (ع) خواسته بود که مامور رساندن آب به خیمهها باشد.
در روز واقعه هر دو رفتند اما حرامیان طوری حمله کردند که بین دو برادر فاصله افتاد اما وقتی عباس به آب رسید، انبوهی او را محاصره کردند و اورا به شهادت رساندند.
و شیطان و دستگاهش بر این مصیبتها قهقهه میزدند و جنودش تکبیر میگفتند و کِل میکشیدند.
شیطان بی تاب و بی قرار بود که حسین (ع) را چگونه از پا در بیاورد که کینهاش را خالی کند.
از این به بعد خود شیطان مستقیما وارد کارزار شد
امام به سوی خیمهها رفت تا وداعی بکند. وقتی طفل شش ماهه را در آغوش گرفت و به میدان برد تا که شاید آن طفل را سیراب کند، حرمله که به ابلیس تکیه کرده بود، تیر را به سمت حنجره آن طفل رها کرد و او را به شهادت رساند.
امام به میدان رفت اما از جذبه امام کمتر کسی حاضر به مقابله با آن وجود مقدس بود. از این رو با تیر و نیزه از امام زمانشان پذیرایی میکردند. آنقدر تیر و نیزه زدند تا حسین (ع) از اسب به زمین فتاد.
نزدیک به اذان عصر و لحظه شهادت امام، تمام معادلات و محاسبات شیطان را حسین (ع) که پسر علی (ع) و فاطمه (س) است، خنثی میکند.
و خداوند عزوجل و شیطان رجیم هر دو به تماشای حسین (ع) هستند.
شمر که روح شیطان او را تسخیر کرده بود، دید که حسین (ع) هنوز زنده است. بانگ بر داشت که بکشید حسین را. چندین نفر به سمت قتلگاه رفتند و نتواستند سر حسین (ع) را جدا کنند.
شمر خود به سوی قتلگاه میرود در حالی که حسین (ع) در خون خود غلطان است.
بالاترین حالت بندگی و عبادت برای آدم و فرزند آدم همان چیزی است که سبب رانده شدن شیطان از قرب الهی و ملکوت شد، در واقع سجده در بندگی، نجوای عاشقانه متواضعانهای است که بنده به اطاعت از معبود خود دارد.
حالا شمر آمده که سر از تن حسین (ع) جدا کند.
آن لحظه عرش خدا و جمیع ملائک و انبیا و اولیا به زمین آمدند تا حسین (ع) را نظارهگر باشند.
شمر که بر سینه اباعبدالله (ع) نشست، مشتی خاک به چشمان حضرت پاشید که نگاه حسین (ع) را نبیند، نه از روی حیا، چون میدانست حسین (ع) ولی خدا و عین الله است و ممکن است جاذبه نگاه حسین (ع) مانع کارش شود لذا هرچه خنجر را به گلوی حسین (ع) کشید، دید خنجر نمیبرد.
امام زمانش به او گفت شمر اینجا جای بوسه جدم رسول الله (ص) است.
شمر که قساوت شیطان با او همراه بود، سر ابا عبدالله (ع) را از پشت گرفت و صورت حسین (ع) را به خاک چسباند تا از قفا سر از بدن آقا جدا کند.
بانگ اذان عصر که در آسمان پیچید، حسین (ع) آخرین سجده خود را به زیباترین حالت و هیئت و کیفیت که هیچ کدام از اولاد آدم به آن موفق نشده بودند و نمیشوند را در حالی که پیشانیاش به خاک بود و شمر در حال جدا کردن سر او بود، به جا آورد و در آن سجده چنین به خداوند عرضه داشت: الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک.
حسین (ع) در آن مهلکه، عبودیت محض را به ابلیس نشان داد.
اذان عصر به پایان نرسیده بود که خداوند روح دردانه خلقتش را قبض کرد و در آغوش گرفت و فرمود: السلام علیک یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة.
انتهای پیام/