یادداشت/ حسین اصغری پژوهشگر تاریخ معاصر

جشن‌های ۲۵۰۰ ساله؛ پلی برای صعود یا سقوط پهلوی؟!

|
۱۴۰۱/۰۷/۲۰
|
۱۰:۱۷:۳۶
| کد خبر: ۱۳۸۵۸۴۰
جشن‌های ۲۵۰۰ ساله؛ پلی برای صعود یا سقوط پهلوی؟!
در دورانی که مردم در وضعیت سخت معیشتی قرار داشتند، برگزاری جشن‌های 2500 ساله با هزینه‌های بسیار گزاف موجب تعجب رسانه‌ها و مسئولان داخلی و خارجی شد.

به گزارش خبرگزاری برنا، حسین اصغری پژوهشگر تاریخ معاصر طی یادداشتی برای برنا نوشت:

حکومت‌ها همواره بر لزوم داشتن مشروعیت به عنوان شرط اساسی استمرار حیات سیاسی خود تاکید دارند و تلاش می‌کنند تا پایه‌های مشروعیت خود را تحکیم و تبیین کنند.

فقدان مشروعیت برای یک حکومت، زنگ خطری است که همواره سردمداران آن را تهدید می‌کند که هر لحظه کوچک‌ترین اتفاق، می‌تواند جرقه‌ای باشد برای شعله‌های بسیار بزرگ که نتیجه‌ای جز سقوط و از دست رفتن حکومت را در پی ندارد.

منظور از مشروعیت، شناسایی حق حکومت حاکمان بر مردم و پذیرش این حق از طرف حکومت‌شوندگان(مردم) است. مشروعیت سیاسی که شکل‌گیری، پایداری و تداوم نظام‌ها و حکومت‌ها به آن بستگی دارد انواع مختلفی دارد نظیر مشروعیت الهی، سنتی، کاریزمایی، قانونی و مبتنی بر زور و غلبه.

دودمان پهلوی که بیش از نیم قرن بر کشور ایران سلطنت کردند، تنها سلسله پادشاهی بودند که به دست اجانب و با حمایت آنان توانستند سلسله پادشاهی قبل را سرنگون و به عنوان دودمان جدید بر مسند قدرت در ایران تکیه زنند؛ فلذا به طور جدی با چالشی به نام «بحران مشروعیت» مواجه بودند.

محمدرضا پهلوی پس از این که چند سال از حکومتش سپری شد و احساس کرد قدرت او با حمایت اجانب تثبیت شده است، در صدد برآمد تا راه حلی برای بحران مشروعیت خود پیدا کند و به نوعی مشروعیت سنتی دست یابد و برای حل این مشکل اقدامات مختلفی از جمله برگزاری جشن‌های 2500 ساله، جشن سالیانه هنر شیراز و تغییر تقویم اسلامی به شاهنشاهی را در دستور کار خود قرار داد.

او در این راه مخالفان سرسختی نظیر روحانیت و مرجعیتی را در مقابل خود داشت که پرچمدار اسلام و تشیع و وارثان پیامبر اسلام(ص) بودند.

شاه در ابتدا تصمیم داشت با تبلیغ زرتشت به عنوان پیامبری ایرانی، به نبرد با اسلام و علمای دین برود و با احیای زرتشت و آیین زرتشتی در ایران، تا حدودی به چالش مشروعیت حکومت خود پاسخ دهد و اسلامگرایان و علمای روحانی را تضعیف کند. هنگامی که متوجه شد این سیاست در ایران اسلامی نتیجه مطلوب او را در پی ندارد راه حل دیگری را در دستور کار خود قرار داد و آن «احیای کوروش» و ایران باستان بود.

محمدرضا پهلوی درصدد برآمد تا کوروش را فرمانده فاتح و پادشاه بزرگ ایران باستانی معرفی کند که نوعی آیین پادشاهی را در این کشور ایجاد کرده است و تا به امروز استمرار داشته و اکنون اوست که میراث‌دار این سلسله عظیم و یادگار مهم و فراموش‌نشدنی کوروش است تا از این راه، بتواند به حکومت خود بر مردم ایران مشروعیت بخشد و حق حکومت خود را ثابت و مردم را به تسلیم در برابر اوامر و پادشاهی او وادارد.

البته شاه ادعا داشت که اطاعت از او جزو ذات و منش مردم ایران شده است و گفت: «منظور من آن است که دو هزار و پانصد سال شاهنشاهی ایران دوام کرده تا به من رسیده؛ از این روست که دلبستگی به رژیم شاهنشاهی جزء منش و خوی مردم گردیده»!

در حقیقت محمدرضا پهلوی با برپایی جشن‌های 2500 ساله، علاوه بر اهداف مختلفی که دنبال می‌کرد از جمله مقابله با اسلام و جریان اسلامگرایی در کشور، به دنبال این بود که نوعی پل ارتباطی بین پادشاهی خود و پادشاهان ایران باستان ایجاد کند و از این طریق پاسخی به بحران مشروعیت حکومت خود داده باشد.

این بحران مشروعیت، تنها از طرف ملت ایران به گرده حکومت فشار وارد نمی‌کرد، بلکه توجیه مشروعیت حکومت پادشاهی در نظر سایر کشورها آن هم در دورانی که کم‌کم بساط این قبیل حکومت‌ها در حال برچیده شدن است، معضلی بود که محمدرضا پهلوی تلاش داشت با برپایی این مراسم تا حدی به آن هم پاسخ بدهد و به گفته فریدون هویدا، شاه احساس می‌کرد با اجرای این مراسم خواهد توانست تداوم شاهنشاهی در طوب تاریخ ایران را به نظر سران دنیا برساند.

تحلیل جشن‌های 2500 ساله دارای ابعاد مختلف و وسیعی است که می‌توان از زاویه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به آن پرداخت که عمدتا ابعاد اقتصادی این جشن مورد توجه قرار گرفته است.

هنگامی که روزنامه‌ «دیلی رکورد» در واکنش به این مراسم نوشت: «دربار ایران امروز یکی از پرتجمل‌ترین و پرخرج‌ترین دربارهای جهان است. شگفت‌انگیز است در کشوری که فقر در هر جای آن به چشم می‌خورد، زمامداران آن به خود اجازه می‌دهند، این‌چنین بی‌پروا میلیاردها ریال خرج برپا کردن خیمه و خرگاه کنند و یا گران‌ترین رستوران جهان ماکسیم را به خدمت بگیرند».

یا زمانی که خبرنگار روزنامه ایرلندی‌ «ایونینگ هرالد» علت اصلی برپایی این جشن‌ها را خودنمایی دانست و عنوان کرد: «من در زیر سایه‌های ستون‌های تخت جمشید در شگفت شدم که این همه پول را در بیابانی بی‌آب و علف برای چه خرج کرده‌اند؟ آیا وسیله‌ دیگری برای خودنمایی باقی نمانده بود؟».

یا وقتی که روزنامه‌ لوموند در شماره 12 اکتبر در این باره نوشت: «صدها نفر و به گفته‌ برخی‌ها هزاران نفر برای مدت جشن‌ها توقیف و زندانی شده‌اند و یا در معرض اقامت اجباری قرار گرفتند. دانشگاه‌ها و مدارس متوسطه تعطیل شدند تا به هنگام جشن‌ها اعتصاب نکنند. تمام وزارتخانه‌ها و تمام بناهای دولتی و تعداد بسیاری از شخصیت‌ها تحت حفاظت نیروهای انتظامی واقع گردیدند. والدین و خویشاوندان جوانان رزمنده‌ای که پنهان شده‌اند و یا به عملیات پارتیزانی پیوسته‌اند، به عنوان گروگان - تکرار می‌کنیم - به عنوان گروگان، بازداشت شدند».

و یا زمانی که رادیو بغداد برگزاری این جشن‌ها را «بزرگترین جنایات» در حق مردم ایران دانست و گفت: «اگر شاه قبول کند پولی که خرج شده، مال مردم ایران بوده و نه آنچه خودش از آمریکا پس از 28 مرداد آورده، آن وقت باید بپذیرد که بزرگ‌ترین جنایت را در حقِ شما مردم کرده و از هر خانواده‌ شش نفری بیش از مبلغ 16 هزار تومان اخاذی کرده است».

اینها همگی حکایت از این دارند که تنها چیزی که در نظر محمدرضا پهلوی دارای اهمیت و اولیت نبود، «مردم» بود که پربی‌راه نیست اگر بگوییم بیگانه‌ترین واژه در نظر شاه، همین واژه «مردم» بود.

در دورانی که مردم در وضعیت سخت معیشتی قرار داشتند و در نزدیکی محل برگزاری همین جشن‌ها، حلبی‌آبادهایی بود که گویای خیلی از وقایع و شرایط جامعه ایران بودند، برگزاری این جشن‌ها با هزینه‌های بسیار گزاف که موجب تعجب رسانه‌ها و مسئولان داخلی و خارجی شد همه و همه یک هدف اصلی را دنبال می‌کردند و آن چیزی نبود جز تلاش برای ایجاد مشروعیت حکومت به منظور چپاول بیشتر مملکت و اموال ملت؛ مسئله‌ای که نتیجه معکوس داد و به اذعان برخی تحلیل‌گران بحران‌های آخرین سال رژیم پهلوی از همین جشن‌های 2500 ساله شروع شد.

انتهای پیام/

نظر شما