سریال بی همگان جز معدود آثار این روزهای سیما بود که با توجه به داستان و فضای کار با استقبال مخاطب مواجه شد ؛محمد صادقی در گفتوگو با خبرگزاری برنا و در خصوص دومین تجربه همکاری با بهرنگ توفیقی این بار در نقش امیرعلی و تاکتیک و شیوه هایی که برای ایفای این نقش به کار برده است به نکات جالبی اشاره کرد که در ذیل از نظر می گذرانیم.
این بازیگر جوان در سریال بی همگان می گوید: امیرعلی برای من اولین چالشی که داشت تا سریع بپذیرمش، این بود با تجربهای که داشتم شخصیتی بود که حداقل یک یا دو نسل از چیزهایی که تاکنون بازی کردم و حتی در زندگی تجربهاش کردم، بالاتر بود؛ من خیلی از تجربه های زندگی امیرعلی را نداشتم مثل زندان رفتنش، ازدواج کردنش، بچه داشتنش و پدر بودنش و اینها چالشهای بزرگ من برای این نقش بود چالش اصلی نقش برایم چیزهایی بود که در زندگی اصلی و واقعی خودم تجربه نکرده بودم، ولی باید آن را میفهمیدم، حس میکردم و باید آن حس را درست منتقل میکردم.
بازیکن سریال مانکن می گوید؛ کاراکتر را میگذارم تا اوج بروز احساساتش برود و بعد کنترلش میکنم. کنترل این بلوغ و قلیان احساسات از جنس دیگری است؛ یعنی کنترلش یک کنترل کودکانه نیست و یک کنترل با تعمق و تعقل بیشتری است و این در جنس بازی تاثیرگذار است.
او در خصوص نظر مخاطبان معتقد است برخی به من گفتند که امیرعلی را دوست دارند با اینکه کاراکتری سرد است. این همان کنترلی است که دربارهاش میگویم. خیلیها این سرما را حس کردند اما با اینحال کاراکتر را دوست داشتند و این نقطه قوت نقش بود و آن را متفاوت میکرد با همه نقشهای مشابهی که بازی داشتم و این چالشی برای کار ما بود.
وی در خصوص چالش های نقش می گوید؛ در جاهایی آقای مهام به من تذکر میداد و میگفت فلان اتفاق افتاده اما چرا واکنشام نسبت به آن اتفاق کم است!؟
ولی من برایش چیدمانی داشتم و میدانستم که این سمپات در نهایت اتفاق میافتد؛ یعنی این کاراکتر با نقاطعطفی که برایش قرار دادم سمپات میشود؛ یعنی در همان جایی که در ذهن شما مانده و از پایین داد میزند و میگوید، میآیم میکشمت، کافی است؛ چون میتواند در ذهن مخاطب سمپات شود. اگر قرار بود سه یا چهار بار این اتفاق بیفتد، دیگر اینگونه در ذهن مخاطب نمینشست.
صادقی در خصوص بهترین سکانسی در که در سریال بی همگان تجربه کرده است می گوید؛ بهترین سکانسی که در این سریال خیلی دوست داشتم، صحنهای بود که میثم و امیرعلی دوتایی پشت در بودند. واقعیت این است میثم را خیلی میفهمیدم و میدانستم چطور باید با میثم این چنینی رفتار کرد، چون خودم هفت ساله بودم که پدرم فوت کرد و حس میثم را میدانستم؛ یعنی شخصیتی از میثم را در خودم از کودکی حس میکردم که با مشکلات دست و پنجه نرم میکند، نصیحت میشنود، مرتبا بار روی دوشش گذاشته و برداشته میشود، آزار و اذیت دارد و در جاهایی کمکهای عجیب و غریب و در جاهایی کارهای عجیب و غریب میکند؛ به خاطر این که در موقعیت عجیبی است و موقعیت سادهای نیست. هر فرد در زندگی یک پدر و مادر بیشتر ندارد و موردی نیست بتوانیم دوباره تجربهاش کنیم. شاید بتوانیم کسی را به عنوان پدر یا مادر بپذیریم ولی آن پدر و مادر با هر شخصیت و عقیده یک بار هستند و این روی بچه تاثیرگذار است و بوی پدر و مادر است که از کودکی استشمام میشود. با توجه به اینکه این اتفاق برای خودم افتادهبود، میدانستم این مسیر را چطور طی کنم.
این بازیگر برای ارتباط با بازیگران مقابلش ایده ای جدید دارد و معتقد است: وقتی با پارتنرم سکانسی دارم، همان سلام و علیک پشت صحنه کافی است و نیاز به تمرین نیست. با میثم هم تمرین نکردیم، برای اینکه میدانستم باید چطور مسیر را پیش ببرم. بازیگر، بازیگر را میفهمد و میداند چرا الان این کار را میکند و میداند باید به احساس، سردی، سلام و علیک و معاشرت نکردن تن دهد. من و آقای سلطانی در اکثر کارها در نقشها روبهروی هم بودیم و همیشه با هم یک جنگ فکری و روانی داشتیم. به نظرم حسهای این شکلی نیاز به تمرین ندارد و اگر فرد بازیگر باشد متوجه میشود به چیز دیگری نیاز دارد.
مسعود شریف بازیگر سریال بی همگان که در سریال هایی چون زمین گرم ، پدر گواردیولا ، شکر تلخ و ... ایفای نقش کرده است در خصوص بازی اش در سریال بی همگان و همکاری با بهرنگ توفیقی ، اصغر هاشمی و البته مهران مهام برای نقش کرامت و چالش هایی که این نقش در انتخاب و اتفاقات و موقعیت های سریال دارد اینگونه می گوید؛ سریال دارای وجوه مختلفی بود و تصمیم هایی که کرامت می گرفت باید با منطق و درک خودم رخ می داد تا بتوانم آن را ایفا کنم. کرامت پسرش را از دست داده و تصمیم دارد به عروسش پیشنهادی بدهد و این شاید با گارد مخاطب روبرو شود.
من یک مسئله با قصه دارم من بچه جنوب هستم و یک پیشینه از این ماجرا دارم چون ما یک زمان قانونی داشتیم که بعدها به گونه ای این قانون را برداشتند . ماجرایی بود به نام خون بس که من خیلی این قانون را دوست داشتم و البته خیلی ها مخالف بودند. در حالی که اگر زاویه ای منطقی برای درک این موضوع داشتیم جلوی خیلی از اتفاقات گرفته می شد. نقش کرامت را وقتی که با آن مواجه شدم در قدم اول دوست داشتم چون کاراکتر را درک می کردم وقتی ایفای آن از طرف آقای مهام و بهرنگ عزیز به من پیشنهاد شد خیلی خوشحال شدم به خاطر اینکه نقش پرچالشی بود و اصلا رو نبود.
این بازیگر ادامه می دهد؛ کرامت از آن آدمهایی نبود که خیلی اکت داشته باشد و بیشتر بازی او درونی بود و من به همین دلیل با او خیلی ارتباط برقرار می کردم. کرامت آدمی که در دنیا هیچکس را ندارد و قرار است چند وقت دیگر بمیرد و در این شرایط ناگهان بچهاش را از دست میدهد و خودش میماند و یک عروس و دو فرزند. با توجه به این که کرامت نسبت به امیرعلی شناخت دارد و حقیقت را میداند و از سوی دیگر بین کرامت و قاسم(هژیر آزاد) دیالوگ داریم و میگوید پسرم این بلا را سرم آورد که میگوید از تو بعید است چنین بچه ناخلفی داشتهباشی؛ این مواجهه خیلی خاص بود. یعنی خودت خوب باشی و بچهات ناخلف باشد و یک نفر بچهات را بکشد و کار اشتباهی انجام دهد که خودش آدم خوبی است و بر حسب یک اتفاق چنین کاری کرده که برای خودم واقعا سخت بود. حتی بسیاری شبها تنهایی برای کرامت گریه میکردم. یک حسن دیگر این بود که هم آقای بهرنگ توفیقی کارگردان و هم آقای مهام، تهیه کننده راهنمایی میکردند و من هم عادت دارم از همه عوامل در مورد صدا و تصویرم سؤال میپرسم و خدا را شکر میکنم که توانستم با این قضیه کنار بیایم. نقش بسیار خوبی بود که در سالهای عمرم بازی کردم.
بازیگر سریال زمین گرم ادامه می دهد؛ چالشها سخت اما جذاب بود. من از یک تکنیک خاص استفاده میکنم و برای هر نقشی چیزی را زمزمه میکنم و وقتی مرا صدا میزنند و میگویند برو جلوی دوربین، از این کلید استفاده میکنم. برای کرامت هم یک سری کلید گذاشتهبودم، ضمن این که در زندگی خودمان هم از این اشتباهات و اتفاقات بوده و در شهرستانها فقر و افراد فقیر را از نزدیک دیدم، یک سری چیزها را برداشت کردم و توانستم مواردی را با ایدههای خود و با راهنمایی عزیزانم دوباره پرداخت و بازسازی کنم. خودم روی نگاه خیلی حساسم و بهنظرم سینما یعنی چشم و نگاه؛ اول چشم است و بعد هر چیز دیگری، یعنی هر وقت که بازی میکنم، اول چشمم باید برود و سپس دست، بیان و بقیه چیزها. کلا اینطور نگاه میکنم.
این بازیگر درباره جایگاه فیلمنامه می گوید؛ پایه فیلمنامه است و وقتی یک فیلمنامه صحیح نداشتهباشید گاهی یک شخصیت پرداخت میشود و دیگر شخصیتها دیده نمیشوند. من در تعدادی کار بازی کردم که خوب درخشیدهام ولی وقتی کار تمام شده برای همیشه تمام شده اما در مورد کرامت اتفاق عجیبی رخ داد و این بود که نوجوانان در خیابان مرا کرامت صدامیکنند.
بازیگر نقش کرامت معتقد است : کرامت شخصیتی است که از ابتدا در فقر و مشکلات زندگی کرده و به همین دلیل آدم مقتدری است و برعکس امیرعلی جوانی است که پا در هر مسیری میگذارد اتفاق جدیدی برایش میافتد. در جامعه ما خیلی زیاد است بهویژه در قشر آسیبدیده و بیکس و کار که کرامت نمایندهاش است. به همین دلیل است که آن سردی قانون است و در زندگی شخصی بسیار دیدم که وقتی جوانها با بزرگترها مواجه میشوند از درون میگویند این فرد چه میگوید؟! مرا درک نمیکند و نمیفهمد؛ ولی وقتی ارتباطشان بیشتر میشود میبینند جوانیشان مثل خودشان بوده. به همین دلیل است که برای این قضیه هم مشکلی نداشتیم، یعنی آقای صادقی سر جای خودش بود و من هم سرجای خودم. همه در این سریال خوب بازی کردند و متن بسیار خوب بود. به این دلیل که هر کدام از افراد نماینده یک قشر و یک تفکر بودند؛ چه قشر آسیب دیده، چه قشر جسته از مسائل و مشکلات و کمی رو به جلو و چه آنهایی که له شدند مثل کرامت! در این سریال امید خیلی زیاد است بدون این که ادادربیاورد و پرچم به دست بگیرد.
او در خصوص تغییر کارگردان هم در پایان می گوید؛ بهرنگ رفت و با آقای هاشمی هم به لحاظ اخلاقی به مشکل برنخوردیم اما اتفاقی که میافتد این است که ما به عنوان بازیگر روی ریل بودیم؛ یعنی تغییر لوکوموتیوران تاثیری در مسیر ما نداشت و داشتیم با قدرت پیش میرفتیم و بخش زیادی را فیلمبرداری کردهبودیم و آقای هاشمی خیلی خوب با من ارتباط برقرار کرد و دچار مشکل نشدیم.
مهران مهام تهیه کننده سریال بی همگان که پخش آن اخیرا به پایان رسید و جزء سریال های پر سر و صدای تلویزیون در سالهای اخیر بود در گفت و گو با خبرگزاری برنا به چالش های مسیر ساخت این مجموعه تلویزیونی از تغییر افراد تا نوع قصه و وسواسی که این سریال در بحث نگارش داشت پرداخت .
مهران مهام تهیه کننده سریال های بوتیمار، زوج یا فرد و ... که دوباره بعد از سالها ساخت سریالی ملودرام را برای تلویزیون تجربه می کند درباره ساخت سریال بی همگان و ورود به داستانی که شاید این روزها خط قرمزی برای تولید در رسانه ملی دارد می گوید: در مورد ملودرام این چنینی (سریال بی همگان) من یک تاریخچه کوچکی را یادآوری کنم که راجع به مجموعه دلنوازان است اگر خاطرتان باشد در آن سریال شاهرخ استخری هم قرار بود با کاراکتر سمانه پاکدل که دختر عمه اش بود ازدواج کند و بعد سوئیچ می کند روی سحر قریشی و اتفاق دیگری می افتد. یعنی ما قبلا به دست همین نویسندگان یعنی آقای کاظمی پور و سعید جلالی نیز این سبک روایت را با همین ورود به تابوها تجربه کردیم.
مهام ادامه می دهد؛ اما در سریال های ایرانی ما معمولا یک مسیر مشخصی را طی می کردیم و در بیشتر اوقات می دیدیم که با یک سختی هایی پسر داستان به دختری می رسید ولی در سریال بی همگان ماجرا کمی متفاوت بود .جالب است بدانید در همین مجموعه و از قست ده ،یازده خیلی سریع تماشاگر شروع کرد به قضاوت کردن که این مجموعه ،همان داستان مجموعه افراست و دوباره افرا را ساختند و یک خبرنگار بدون اینکه صبر کند نوشته بود که دوباره اینجا محمد صادقی و مهدی سلطانی در مقابل هم هستند. در حالی که بعد از چند قسمت داستان سوئیچ شد به قصه دیگری و ماجرای قتل پیش آمد .
این تهیه کننده تلویزیون می گوید: خواستم به دوستان بگویم که یک مقداری صبر کنید و بعد قضاوت کنید داستان چیز دیگری است. این که یک جاهایی خلاف جهت آب شنا می کنی ، ریسک بزرگی می خواهد و ما این ریسک را کردیم تا بتوانیم قصه ای متفاوت را روایت کنیم طوری که حتی مخاطب مان در تعلیق شباهت این سریال با داستانی که اخیرا دیده است بماند. از همان زمان آقای کاظمی پور طرح را دادند مشخص بود که یک ماجرای جدید است که تکرار در آن نیست. یک خانواده فقیر و غنی که در آن یک پسر پولدار و دختر فقیر یکدیگر را می خواهند و با سختی هایی به هم می رسیدند دوباره تکرار نمی شود و این یک اتفاق دیگر است و بی تعارف باید بگویم شاید در زندگی هرکس پیش آمده باشد و حتی خود من هم تجربه کرده باشم که یک اشتباهاتی مسیر زندگی آدم را تغییر دهد و با یک انتخاب غلط یک عمر نتیجه اش را ببینم . به همین دلیل است که دیدم در این سریال چقدر همذات پنداری برای مخاطب وجود دارد.
به نظرمن داستان سریال بی همگان برای خیلی ها مبتلا به است به همین دلیل است که در جایی از قصه با مسیری که تغییر می کند گاهی دچار شوک می شویم. من یادم هست وقتی کرامت شرط کرد که عروسش باید با امیرعلی ازدواج کند همان جا تلفن های من شروع شد. یعنی می شود؟ فکر میکنید بگیرتش؟ به من می گفتند تو قصه را می دانی! از همانجا بیننده شروع کرد به حدس و گمان ، یکی می گفت حتما می رود و برمی گردد به سمت الناز. یکی می گفت حتی این اتفاق نمی افتد و حدس و گمان های متفاوت در واقع بیننده بر اساس تربیتی که در رسانه با دیدن سریال های مختلف شده بود به این نتیجه رسید که این اتفاق نمی افتد. جالب است بدانید حتی در طی مسیر حتی برای الناز خواستگار پیدا می کردند و زنگ می زدند که عرشیا می گیرتش و یا پوریا می گیرد او را؟ فکر کنم عرشیا می خواهدش. انگار بیننده برای الناز دلواپس بود و در واقع سریال فرصت پیش بینی می داد.
تهیه کننده سریال دلنوازان می گوید؛ بعضی از بیننده های ما خودشان نویسنده هستند و می گفتند که امیرعلی قاتل نیست و شاپور کشته و گردن امیرعلی انداخته است و مدام پیش بینی هایی از این مدل داشتند که تلاش شد هم مخاطب سورپرایز شود و هم تعلیق ایجاد شده او را پای رسانه نگاه دارد و شاید نکته ای که خستگی را از تن ما در می آورد این بود که این بار مخاطب از پایان سریال هم راضی بود و هرگز نشنیدیم که بگوید چرا فینال خوبی را برای سریال در نظر نگرفتید.
خیلی ها اعتراض داشتند که آقای سلطانی چرا کشته شد و چقدر بلا باید سر این دختر می آمد!
مهام افزود؛ داستان نخبه ها والبته فساد اقتصادی هم به شدت مد نظر خودم بود که با تحقیق تلاش داشتم در دل این سریال آن را ببینیم و در واقع اشتباهات دراماتیک قهرمانان داستان را با نگاهی بر مسائل اقتصادی دنبال کنیم ضمن اینکه جوانان نخبه این مملکت نیز مد نظرم بود تا به این نکته اشاره شود که نیروی جوان غنی ایرانی در بسیاری از اوقات می تواند گره گشا باشد و کافی است آنها را نادیده نگیریم .شاید سوال کنید که چرا آقای یوسفیان این قصه درگیر این اتفاق می شود؟ پاسخ من این است که برای مسیر غلطی که در زندگی اش رفته است باید نتیجه اش را ببیند . در واقع انتهای مسیری که به غلط طی کرده است همین است ممکن است کشته شود و یا به حبس ابد محکوم شود فرقی نمی کند به نظر من اگر حبس ابد باشد حتی بمیرد بهتر است.
مهران مهام در مورد انتخاب مسعود شریف برای نقش کرامت که یک اتفاق ویژه در سریال محسوب می شود می گوید؛
صدا. استایل و یک مدل راه رفتن خاص از مسعود شریف باعث شد من در او کرامت را ببینم. ما از او یک راه رفتن نمی بینیم ایشان کلا قدم برنمی دارد بدن حرکت می کند و بعد دست و صورت ، ما فکر میکردیم کرامت نباید مثل آدمهای عادی قدم بردارد و این در پیشینه ما بود که کرامت اتوشویی داشت و مثلا پایش را روی پدال اتوشویی میگذاشته و همین مسئله روی راه رفتن خودش نیز تاثیرگذار بوده است .
یک بار دیگر مسعود شریف را موقع راه رفتن ببینید! انگار پا برنمی دارد و با بدن راه می رود و هر بار که نگاه می کردم می گفتم این خود کرامت است با یک صورت استخوانی که انگار مهدی ماهانی بچه خودش است . روزی که آمد یک آرامشی در صدایش است که اگر یک مقدار عصبانیت یا تون بالا به صدایش اضافه می شد دیگر کرامت نبود . مسعود گفت نمی توانم بیایم ولی آوردیمش.
من حضور مسعود را مدیون بهرنگ هستم یادم هست روزی که ایشان آمد عذرخواهی کرد و رفت چون جای دیگری قرارداد بسته بود (پدر گواردیولا) و گفته بود نمی تواند بیاید و من گفتم که بالا برود و پایین بیاید باید برگردد چون در لحظه ورودش من کرامت را دیدم . این فیلمنامه 5 سال در حال نوشتن بود و بنا به دلایل تعویض مدیریت سازمان مدام سیاست ها عوض می شد از سوی دیگر مشکلی هست که هر ریاستی که می آید یک پایه گذاری دارد انگار از کشورهای دیگر برای سازمان رئیس می آورند این فیلمنامه زمان ضرغامی و سرافراز دیده و مطرح شد و در زمان علی عسگری کلید خورد و در زمان مهندس جبلی به آنتن رسید. پیدا کنید پرتقال فروش را. من با این فیلمنامه زندگی کرده بودم و آدمهای داستان را می شناختم به نظرم مسعود شریف برای نقش کرامت بهترین گزینه بود چون همه ویژگی های کاراکتر را با خود داشت.
مهران مهام در خصوص تاثیری که یک بازیگر می تواند روی نقش بگذارد می گوید مسعود واقعا آرتیست تمام عیار بود که تمام رفتار حرفه ای را من در برخوردهای او می دیدیم ودر تمام این سالها شاهد این هستم که برخی از بازیگران باید به موقع سر جای خودشان قرار بگیرند تا خودشان را نشان بدهند. این اتفاق با زور رخ نمی دهد به نظرم حالا مسعود شریف با این نقش جای خودش را پیداکرد و حتما از این به بعد هم اتفاقات بهتری برای او رخ خواهد داد.
مهام درخصوص بحث بازیگر می گوید اگر چه معتقدم فیلمنامه حرف اول را در تولید یک سریال نمایشی می زند اما فراموش نکنیم که کار انتخاب بازیگر و قرار گرفتن یک بازیگر در جای خودش یکی از وظایف تیم تولید است که اگر به درستی انجام نشود حتما به کلیت کار لطمه می زند به خصوص این که در بسیاری از آثار تلویزیونی ما با محدودیت های تلویزیونی و از جمله بودجه مواجه هستیم که باید آن را به خوبی مدیریت کنیم. با این حال باز می گویم اصل همیشه فیلمنامه است و فیلمنامه درست بازیگر و کارگردان و تهیه کننده را نجات می دهد .
تهیه کننده سریال های دردسرهای عظیم ، نرگس و ... در گفت وگو با خبرگزاری برنا به موضوع فیلمنامه نگاهی جدی تر دارد ومعتقد است در ساخت یک سریال تلویزیونی فیلمنامه حرف اول را می زند و می توانم بگویم سناریو است که می تواند بازیگر ، کارگردان و حتی تهیه کننده را نجات دهد.
مهام می گوید؛ اصل طرح و قصه است و فیلمنامه درست زندگی همه را برمی گرداند .من در تجاربم داشتم که کارگردانان بزرگی با فیلمنامه ضعیف کارشان از آب در نیامده است و کارگردانان متوسطی هم بودند که با یک قصه خوب اثری درخشان و ماندگار را رقم زده اند و نمی توان به این راحتی از تاثیر یک قصه خوب ، فیلمنامه قوی و داستانی که بکر و جذاب باشد به راحتی گذشت و من معمولا روی این مسئله وقت میگذارم با وسواس کامل روی قصه نظر دارم و حتی قبل از اینکه کار فیلمنامه به شبکه کشیده شود خودم بارها قصه را سبک و سنگین می کنم و روی آن مشورت دارم و شاید نویسندگانم را دراین خصوص آزار بدهم چون معتقد هستم پروژه ای که با قصه قوی وارد فاز تولید می شود امکان ندارد زمین بخورد.
مهران مهام ادامه می دهد؛ در بحث انتخاب بازیگر باید موارد مختلفی را مد نظر قرار داد .گاهی اوقات نقش خودش بازیگر را پیدامی کند و گاهی اوقات برای پیدا کردن یک بازیگر باید جوانب مختلف را مد نظر قرار داد. خاطره ای تعریف کنم از ساخت سریال متهم گریخت که آنجا برای نقش شازده به دنبال یک بازیگر بودیم. به من گفتند چه کسی را برای این نقش مناسب می بینی؟ گفتم؛ من رشید را می بینم نمی دانم می دانید یا نه، قدرت الله ایزدی اصولا دو تا صدا دارد یک گویش اصفهانی و یک صدای غیرلهجه دارد که بسیارضخیم و زمخت است و من آن را می خواستم برای نقش شازده وقتی با خودش تماس گرفتم و گپ زدیم اول خندید و بعد فیلمنامه را خواست که نتوانستیم بالاخره با هم کار کنیم .بعد گفتم زنگ بزنید محمود بهرامی بیاید. محمود آمد کار پخش شد و رفت اما یک روز دیدم آمد و شروع کرد به گریه کردن ، خدا رحمتش کند . بسیار مرد صادق و ساده ای بود . گفت صاحبخانه شدم! گفتم چگونه؛ گفت در کرج رفتم خانه بخرم از من پرسیدند تو شازده هستی؟! گفتم آره، گفتند ؛ چقدر پول داری گفتم؛ 50 میلیون! گفتند خانه را بهش بدهید! بابت شازده صاحبخانه شدم. به رغم اینکه او در گذشته نقش های متفاوتی بازی کرده بود اما در یک سنی شازده شد و این نقش محل پوست اندازی محمود بهرامی شد.
مهران مهام می گوید؛ یک اشکال بد در سینمای ما هست که نمی گذارند بازیگر تمام توانی هایش را نشان دهد و به سرعت بعد از دیده شدن در یک نقش او را برای همان جنس بازی دعوت می کنند که این جای سوال دارد.
چرا ما باید لقمه آماده دیگر پروژه ها را استفاده کنیم، باید ریسک کرد و به بازیگر توانا نقش های مختلف پیشنهاد داد تا خودش را در موقعیت های مختلف محک زده و توانایی اش را اثبات کند اینکه مدام از یک بازیگر می خواهیم موفقیتش در یک سریال را با نقش های تکراری تجربه کند در واقع عادت اشتباه به آماده خوری است که نباید انجام شود. امیدوار هستم برای بازیگری مثل مسعود شریف که در حوزه بازیگری یک آرتیست محسوب می شود کاراکتری مانند کرامت دوباره تکرار نشود و بتواند خودش را در نقش های مختلف ارزیابی و در پیدا کردن نقش های مختلف به کنکاش و جستجو برسد.
مهران مهام در خصوص جایگاه خانواده در سریال های تلویزیونی و به خصوص مجموعه تلویزیونی بی همگان می گوید؛
تمام مجموعه هایی که من ساختم از خانه پدری تا کمدی هایی مثل کار« زوج و فرد » و ... یک تم مشترک فقر و غنا در آن وجود دارد و نکته اصلی نان حلال و درستی است که پدر سر سفره می برد. من در اینکه لقمه درست سر سفره بیاید بسیار حساس هستم و معتقدم می تواند یک خط و ربط درست در نمایش خانواده باشد. پدری که معتقد است با پول حلال دیر می رسید ولی حتما می رسید. و این یعنی امرار معاش درست و این یعنی اینکه من روی کول مردم سوار نشوم و خون مردم را برای رسیدن به هدف خودم در شیشه نکنم که امروز ببینیم یکی برای یک لقمه نان سرش در سطل آشغال باشد!
مهام می افزاید؛ داستان کارخانه و ماجرای مهندس و سبک رانت خواری و مسیر نادرست کسب درآمد هم در این سریال تمی بود که معتقدم می تواند روی مخاطب تاثیر بگذارد و نتیجه ای که برای شخصیت مهندس داستان ما حاصل می شود قطعا مخاطب را به فکر فرو می برد که ....
مهام در خصوص جابجایی بازیگران به دلیل فوت مرحوم زهره فکور صبور و تغییر کارگردان از میان راه نیز گفت؛
ما در این سریال به لحاظ تعداد بازیگر می توانستیم دو تیم فوتبال تشکیل دهیم ، اما در بحث شرایط تولید و اتفاقاتی که در این سریال رخ داد باید بگویم امیدوارم سازمان صدا و سیما این شجاعت رابه تهیه کنندگانش بدهد که نگران ضرر کردن نباشند. برای اولین بار اینجا عرض می کنم که این کار یک بار کلید خورد و ضبط شد و بعد تعطیل شد و همه مرخص شدند. می دانستید؟
حتما نمی دانستید !
این کار سه ماه و نیم پیش تولید می رود و 16 روز ضبط می شود با تیم و کارگردان دیگری و من در سکوت خبری این کار را جلو می برم اما در ادامه می ببینم اتفاقی که رخ داده است قابل دفاع نیست اما به بیراهه می رویم چرا که سریال و فضای داستان حرف دیگری می زند و کار در تولید حرف دیگری!
همان موقع با شبکه تصمیم گرفتم من نمی توانم تهیه کننده این کار باشم چون اتفاقی که در حال رخ دادن است از سمت من قابل دفاع نیست و اجازه بدهید که من نباشم و دوست عزیزمان که اتفاقا مرد بسیار محترمی است کار را ادامه دهد.
ساخت سریال را تعطیل کردم اما شبکه این فرصت را داد تا با تغییر کارگردان سریال ادامه پیدا کند از آنجا که به دلیلی سریال شبکه یک ساخته نشد و تولید آن به تاخیر افتاد فرصتی بود تا بهرنگ توفیقی بیاد و با تعامل بسیار خوبی که با ما ایجاد کرد روی صندلی کارگردانی سریال بی همگان بنشیند
همین جا باید بگویم که سریال بی همگان مدیون بهرنگ است چرا که در شرایط خاص با اعتماد به نفس کامل کنار پروژه حاضر شد و تلاش کرد تا در مدت زمانی که در کنار سریال است و البته با شرط قرارداد بعدی اش در این سریال سنگ تمام بگذارد و ما توانستیم با حضور او که انصافا بازیگر و عوامل برایش می میرند و برایش سنگ تمام می گذارند در مدت زمان کوتاه پیش تولید به یک کست مناسب برسیم و پروژه را راه بیندازیم.
مهران مهام می افزاد متاسفانه اتفاق ناگواری برای خانم فکور صبور رخ داد و ما در شرایط خاصی باید تصمیم گیری می کردیم تا هم سکانس های خانم فکور صبور استفاده شود و هم نقش از بین نرود که انصافا در این مسیر کمند امیرسلیمانی که از خانواده ای هنرمند و کاملا حرفه ای است قبول زحمت کرد و آمد ادامه این نقش را بازی کرد کاری که شاید خیلی از بازیگران انجام نمی دهند. کمند بزرگوار آلمان بود پیش بچه اش تا به اوتلفن کردیم سریع آمد و زحمت ایفای این نقش را پذیرفت. دنبال کسی بودیم که پلان های خانم فکور صبور را تا آخر نگاه داریم وادامه اش را برویم.
و زمانی که بازی خانم امیرسلیمانی آغاز شد من در دفتر دوربین گذاشتم و از او خواستم درباره این تغییر توضیح دهد تا هم به مخاطب احترام گذاشته باشیم و هم باور تماشاگر را بر هم نزنیم .
مهران مهام در پایان می گوید؛
تشکر من از اعضای این سریال به اندازه تیتراژ مجموعه است و من از بچه هایی که در سرما و گرما همراه ما بودند کمال تشکر را دارم . از گروه خدمات و تولید گرفته تا بازیگران و گروه فنی و هنرمندان پشت دوربین که انصافا برای این سریال سنگ تمام گذاشتند. تشکر ویژه من از مدیران محترم شبکه سه به خصوص مدیر گروه فیلم و سریال است که برای این طرح و قصه خاص حمایت ویژه داشت از بهرنگ توفیقی تشکر می کنم که شاید اگر او دعوت مرا نمی پذیرفت این سریال تعطیل می شد. شک نکنید اگر قرار است که یک سریال به نتیجه برسد و بتواند نظر مخاطبش را جلب کند جدا از هنرمندان شما به یک حمایت جدی از سوی مدیران احتیاج دارید که اینجا این اتفاق رخ داد.
از اصغر هاشمی تشکر می کنم که مسافران این قطار را در ادامه همراهی کرد تا قطار سریال بی همگان متوقف نشود و بتواند به مقصد برسد ما در روزهایی سریال بی همگان را ساختیم و روی آنتن بردیم که شاید رقبای تا دندان مسلح ما به لحاظ امکانات و اجرا در پلتفرم ها سریال های خوبی را در حال پخش داشتند اما ما هم توانستیم با حمایت ویژه مدیران تلویزیون سریالی را در خور شان مخاطب ایرانی و رسانه ملی تولید کنیم و روی آنتن ببریم و شک نکنید که اگر مدیران تلویزیون دست سازندگان را در ساخت سریال های مختلف و پرداختن به سوژه های جذاب و بکر باز بگذارند رسانه ملی می تواند بهترین ها را به مخاطبش ارائه دهد و کماکان تلویزیون به عنوان پر مخاطب ترین رسانه در دسترس همه مردم کشور می تواند با بهترین تولیداتش مخاطبش را راضی نگاه دارد . باید از نویسندگان سریال سعید جلالی و علیرضا کاظمی پور که خیلی آنها را در این مجموعه اذیت کردم تا فیلمنامه ای قوی و جذاب را به تولید برسانیم نیز تقدیر ویژه داشته باشم.
انتهای پیام/