خبرگزاری برنا- گروه اجتماعی؛ شهدای مدافع حرم بزرگمردانی هستند که امنیت امروز ایران و محور مقاومت مدیون جانفشانیهای آنها بعد از شروع فتنۀ جهانی داعش در غرب آسیا بود، مردانی از سپاه قدس، ارتش، فراجا، واجا، فاتحین، زینبیون، فاطمیون، بدریون، حشداشعبی، بسیج مردمی سوریه و ... که همگی لباس رزم بر تن کردند و تحت فرماندهی میدانی شهید سلیمانی (ره) پای به میدان جهاد گذاشتند و جان خود را فدای این سرزمین خود، تمدن نوین اسلامی و دفاع از حرم کردند.
باید اذعان کرد که اگر امروز جانیان بیرحم داعشی در تهران، بغداد، دمشق و دیگر شهرهای محور مقاومت حضور ندارند، خبری از سر بریدنهای وحشیانه، کباب کردن کودکان و خوراندن آنها به مادرانشان، فروش زنان به عنوان برده در میادین اصلی شهر و ... نیست به طور قطع مرهون جانفشانی این بزرگمردان بود که حقیقتاً مانع از سقوط سرزمینهای محور مقاومت شدند، مردانی تربیت شده در مکتب رهبری که معتقد بود ثواب همۀ عبادتهایش برابر با ثواب یک روز مجاهدت مادران در منزل نیست!
واقعیت این است که نباید زمانی که حماسهسازیهای این بزرگ مردان را مرور میکنیم از نقش مادران بزرگی که مدافعان حرم در دامان آنها بزرگ شدند، خواهرانی که همچون زینب بر فراغ برادر صبوری میکنند و همسرانی که همچون همسر اموهب در کوتاه زمانی بیوه شدهاند اما پای ایمان خود ایستادهاند به سادگی گذشت.
نقش پررنگ این بانوان پرافتخار سبب شد تا سراغ خانوادۀ شهید مدافع حرم "نوید صفری" برویم و حال و هوای این خانواده در روز مادر را جویا شویم، حدود ساعت ده شب پنجشنبه بود که تلفن را برداشتم و تماسی با خانوادۀ شهید صفری گرفتم، دور هم جمع بودند، بالاخره روز مادر بود و خانۀ مادر مانند هرسال مأمن امن فرزندان با این تفاوت که امسال پنجمین سال است که نوید عزیزشان در خانه نیست، نویدی که قول داده است هرکس زیارت عاشورا را بخواند و ثواب آن را به روح وی هدیه کند، هرکار میتواند در درگاه الهی انجام دهد که حاجت روا شود. برادر شهید گوشی را بر میدارد و بعد از سلام و احوال پرسی آن را به مادر میدهد.
بار اولم نیست که مصاحبه میگیرم اما خب هرزمان خانوادۀ شهدا طرف این گفتگوها هستند، ناخودآگاه استرس بر من غلبه میکند، طبیعی است، زمانی که بدهکاری باید هم استرس داشته باشی، حقیقت این است که ما خیلی بدهکار این خانوادهها هستیم، آنهایی که بیچشم داشت عزیزان خود را به قربانگاه فرستادند، مکثی میکنم، روز مادر را تبریک میگویم و از مادر شهید میخواهم که کمی از ویژگیهای پسرش بگوید: سلام و حال و احولی میکند، قبل از اینکه صحبتهای خود را شروع کند از من میخواهد تا حتماً سری به کانالی بزنم که برای معرفی فرزند خود در پیامرسان ایرانی ایتا تاسیس کردهاند، چشمی میگویم و بار دیگر سوال را تکرار میکنم.
مادر شهید مکثی میکند و ادامه میدهد: نویدی بچهای مومن، دارای تذهیب نفس، باایمان و دائم الوضو بود، احترام من و پدرش را همیشه حفظ میکرد و اهمیت زیادی برای جایگاه نماز قائل بود.
بعد از اینکه جمله مادر نوید تمام میشود، سوال میکنم که مادر، نوید روزی که قرار بود به عضویت سپاه در بیاید با شما مشورت کرد؛ پاسخ میدهد که بله مشورت کرد اما دربارۀ مسیر و این که بنا است تا عازم سوریه شود به طور طبیعی قبل از عضویت در سپاه آگاهی نداشتیم؛ چرا که مسیر کاری بعد از شروع به فعالیت مشخص میشود.
چند لحظهای صبر میکند و ادامه میدهد، البته اگر هم میدانستیم فرقی نداشت، خانوادۀ ما شهید پرور است و شهادت را افتخار میدانیم، من قبل از نوید، خواهر شهید بودم و حالا مادر شهید نیز هستم، پدر او هم برادرش شهید شده است و بعد از نوید پدر شهید نیز شد بنابراین با این فضا غریب نبودیم.
نوهها که برای تبریک روز مادر به منزلش آمدهاند امانش را بریدهاند، بس که شلوغ میکنند، تمرکز ندارد، دروغ چرا شلوغی منزل آنها تمرکز مرا نیز برهم زده است به سختی تلاش میکنم تا روند گفتگو را منظم پیش ببرم، اینجا مصاحبه بالاخره مادر شهید حس میکند که شیطنت نوهها مانع از صحبت کردنش میشود به همین جهت عذرخواهی میکند و قرار میشود که مصاحبه را من با خواهر شهید، خانم «فاطمه صفری» ادامه دهیم، بانویی از مکتب زینب که برادرش برای حفظ حریم یک زن در سوریه به شهادت رسیده است.
خواهرش میگوید؛ نوید در ابتدا به استخدام وزارت دفاع درآمده بود اما بعد از مدتی موقعیت شغلی خود را تغییر داد و وارد سپاه قدس شد، چندبار اولی که عازم سوریه شد، صرفاً به ما میگفت که عازم مأموریت هستم، ماموریت چهارم که برای وی تعریف شد، دیگر ما هم میدانستیم که عازم سوریه است، بنا بود که این بار سه ماهه برگردد اما بعد از اتمام مأموریت به درخواست خودش در سوریه ماند و گفت باید برخی کارهای نیمهتمامم را به پایان برسانم.
نوید در مأموریت آخر به دوستش گفته بود که سفرۀ شهادت در حال جمع شدن است، آن روزها زمانی بود که شهید سلیمانی بعد از شهادت محسن حججی وعدۀ پایان حکومت داعش را داده بودند و درست مدتی کوتاه بعد از شهادت برادرم این وعده محقق شد و حاج قاسم، پایان حکومت داعش را اعلام کردند.
بغض میکند، مشخص است که یاد برادر افتاده است، برای اینکه فضا را عوض کنم، سریع میپرسم برادر شما ازدواج کرده بودند؟ نفسی عمیق میکشد و پاسخم را اینطور میدهد؛ بله، هشت ماه بود که عقد کرده بودند، بنا داشتیم بعد از برگشت از سوریه جشن عروسی آنها را بگیریم، حتی خرید عروسی را هم انجام داده بودیم اما خب ... نشد دیگر، قسمت این بود که نوید در سوریه به آرزویش برسد.
خواهر میگوید جز غم دلتنگی برادر غصهای نداریم اما اگر بازهم این مسیر را برگردیم، مانع او نمیشویم، الان هم اگر ایران اسلامی به جانفشانی عزیزان ما نیاز داشته باشد به طور قطع با افتخار دیگر عزیزان خود را نیز فدای امنیت سرزمین و قوام دین خود خواهیم کرد.
لحنم را مودبانه میکنم و سوال میپرسم، آیا حمایت مالی خاصی از خانوادۀ شهدای مدافع حرم انجام شده است؟ تعجب میکند و پاسخ میدهد؛ خیر، پدر بنده هم که سال گذشته به رحمت خدا رفتند، حتی تا مدتها حاضر به ثبت اسم نوید در لیست شهدای بنیاد شهید نبودند، بعد از گذشت مدت زیادی راضی به این کار شدند که اسم نوید در لیست بنیاد ثبت شود، این که بگوییم خانه و ماشین گران قیمت یا امتیاز خاصی دریافت کردیم، مطلقاً اینطور نبود.
متاسفانه اما برخی تصور میکنند که جان عزیزان ما قابل قیمتگذاری است، چه رقمی باید دریافت کنیم که ارزش دلتنگی برای نوید را داشته باشد؟! نفسش را با حسرت بیرون میدهد و نقل میکند، ما عکس برادرم را به دیوار خانه زدهایم به همین جهت، مشخص است که اینجا منزل خانوادۀ شهید است، یکبار فردی کاغذی روی شیشۀ ماشین پدرم گذاشته و نوشته بود؛ "شما بابت رفتن نوید و عکسی که روی دیوار گذاشتهاید از دولت پول میگیرید و ما راضی نیستیم!" اما همانطور که گفتم پدر من حتی برای ثبت اسم نوید در لیست شهدا اکراه داشتند، چه برسد به قیمت گذاشتن روی جان عزیزش...
دربارۀ رابطۀ مادر و پسری بین برادر و مادرش سوال میکنم که میگوید؛ بالاخره نوید بچۀ آخر خانواده و عزیزکردۀ مادر بود، پدرمم هم وابستگی زیادی به نوید داشت، نوید همه فن حریف خانه بود و برای همۀ ما نقش تکیهگاه را داشت.
فاطمه خانم دربارۀ رابطۀ خود و برادرش هم اینطور توضیح میدهد که فاصلۀ سنی کم ما سبب میشد که ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشته باشیم، مونس تنهاییهای یکدیگر بودم، البته نوید فقط جسمش از میان ما رفته است، حضورش را هرلحظه حس میکنیم، بارها در رویای صادقه او را دیدیم و مشکلات بزرگی از زندگی ما را رفع کرده است، یادم میآید که چندماهی بعد از شهادتش نزدیک سال نو بود که تصمیم گرفتیم تا پارچههای عزا را جمع کنیم، شب به خواب من آمد و دلخور بود از اینکه چرا اینکار را کردیم، نوید آن زمان از من خواست که سیاهیها را برگردانیم و ما هم این کار را کردیم.
شاید عدهای در دنیای تکنولوژی زده امروز این حرفها را عجیب بدانند اما ما با همۀ وجود حضور نوید را حتی بیش از زمانی که جسمش کنارمان بود، حس میکنیم، برادرم بارها در سختیهای زندگی بعد از شهادت به ما کمک کرده است.
فاطمه خانم دربارۀ حال و هوای روزهای مادری که نوید کنارشان بود میگوید: واقعیت این است که حال خوب سالهای قبل را نداریم، جای خالی نوید حس میشود، امسال اولین سالی است که پدرمم در میان ما نیست و همین دلتنگی ما را دوچندان کرده است، اینکه دو عزیز خود را فقط طی پنج سال از دست بدهیم، واقعاً آسان نیست، بغض دوباره بر وی مسلط میشود.
صدایش میلرزد، ناراحت این است که چند صباح دیگر روز پدر فرا میرسد، پدر و نوید نیستند و سوز خاطرات گذشته جگرش را خواهد سوزند، خندهای تلخ میکند و ادامه میدهد، این روزها نیز میگذرد...
فاطمه خانم همچنان با صدایی که غم دلتنگی در آن موج میزند با من صحبت میکند، ناخودگاه یاد زمانی میافند که نوید چند روز قبل از شهادت با مادرش تماس گرفته است و درخواست کرده تا برای عاقبت به خیری وی دعا کند، نوید در آن تماس به مادرش میگوید که چند روزی امکان برقراری تماس با خانواده را ندارد، مادرم تعریف میکند، بعد از اینکه اجابتش کردم و گفتم پسرم الهی عاقبت به خیر شوی... چند ثانیهای مکث کرد و تلفن قطع شد و این آخرین تماس خانواده با نوید بود.
خواهر شهید گریزی هم به فضای فرهنگی و هنری پیرامون شهدای مدافع حرم در روزهای میزند که پخش سریالی تحت عنوان سقوط در شبکۀ نمایش خانگی نقل محافل رسانهای شده است و میگوید: کلیپهایی از ابراز ناراحتیهای آقای فرخنژاد را در فضای مجازی دیدم به نظر میرسد که انتظار رقم بیشتری داشتند و حالا ابراز ناراحتی میکنند که چرا بابت بازی با در نقش یک مامور امنیتی مدافع حرم بیشتر از این پول نگرفتند.
فاطمه خانم معتقد است که باید افرادی در نقش مدافعان حرم و دیگر شهدا ظاهر شوند که قلباً به این راه اعتقاد داشته باشند و انگیزۀ آنها صرفاً دریافت دستمزد نباشد، این عرصه نیاز به غربالگری دارد، ما راضی نیستیم که چنین افرادی در نقش عزیزانمان ظاهر شوند.
جملهاش که تمام میشود، چند ثانیهای را صرف تشکر و تبریک مجدد روز مادر میکنم و گفتگو را به پایان میرسانم اما تمام این چند ساعت را به این فکر میکنم که امثال خانوادۀ بزرگ صفری چه دل بزرگی دارند که عزیزان خود را فدای آسایش و امنیت یک ملت و امت میکنند...
انتهای پیام/