روایتی متفاوت از سفر رئیسی به بزرگ‌ترین کشور مسلمان جهان

|
۱۴۰۲/۰۳/۰۶
|
۱۶:۲۷:۲۱
| کد خبر: ۱۴۷۸۴۳۵
مجتبی باجلانی خبرنگار حاضر در سفر رئیس جمهور به اندونزی درباره حاشیه‌ها و رویدادهای مختلف این سفر تاریخی مطلبی با عنوان نوشت.

به گزارش خبرگزاری برنا، مجتبی باجلانی درباره رویدادها و حاشیه‌های این سفر نوشت:

یکم؛ پیش به سوی آفتاب!

سفر رئیسی به اندونزی

ساعت ۲۰۴۵ بود که هواپیمای رییس جمهور فرودگاه مهرآباد را به مقصد اندونزی ترک کرد. مهماندار اعلام کرد نه ساعت تا جاکارتا طول مسیر است، سه ساعت و نیم هم اختلاف ساعت معنیش این بود که زودتر از ۹ صبح فردا نمی‌رسیم.تازه چشمام گرم شده بود که صدای مهماندار رو شنیدم که می‌گفت آقایون چند دقیقه دیگه اذان صبحه. ساعت رو نگاه کردم ۲ونیم به وقت تهران بود. یکی از بچه ها گفت زود وضو بگیر بیا کم کم داره آفتاب میزنه نمازت قضا نشه! چون هواپیما تقریبا با سرعت ۱۰۰۰ کیلومتر در ساعت به سمت آفتاب(مشرق) می‌رفت چند دقیقه بیشتر بین اذان تا طلوع آفتاب وقت نبود! شنیدم آقای رئیسی مثل همیشه نماز شبش رو خونده بود و بعدشم با بعضی از همراهان نماز صبح رو به جماعت خونده بودن و من هم با خجالت یه نماز صبح لب طلایی دم طلوع آفتاب شروع کردم الله اکبر!

دوم؛ ورود به کاخ!

سفر رئیسی به اندونزی

هواپیما فرود اومد. دمای هوا رو چک کردیم، دمای هوا ۲۸ درجه و رطوبت ۵۴ درصد! یکی گفت هوا خوبه چون گاهی وقتها اینجا ۸۰ درصد رطوبت داره! اندونزی با بیش از ۱۷ هزار جزیره چهارمین کشور پرجمعیت جهان با بیشتر از ۲۷۰ میلیون نفر جمعیت که اکثرا مسلمانند و با اقتصاد و فناوری قوی که برآورد میشه به‌زودی جزو ده اقتصاد اول دنیا باشه با این حال آخرین بار، ۱۷ سال پیش رییس جمهور ایران را برای سفر دوجانبه دیده بودند.فرودگاه تا کاخ ریاست‌جمهوری حدود ۴۵ دقیقه توی راه بودیم. تا رسیدیم متوجه این جمله بچه های رسانه ای سفر شدم که میگفتن کار هماهنگی این سفر خیلی سخته! طرف خارجی سخت گیری زیادی برای تیم خبری کرده بود. علی رغم اینکه مقامات دولت اندونزی در استقبال رسمی و سایر برنامه های سفر سنگ تموم گذاشته بودن ولی تیم اجرایی سخت گیری کرده بود. یکی از بچه ها می‌گفت از شون پرسیدم چرا اینجوری کردید طرف گفت ببخشید ولی تلافی دفعه قبلی بود که ما سال ۹۵ اومدیم تهران و مهمون شما بودیم! دیدم بهش بگم تو ایران دولت عوض شده ما یه دولت دیگه ایم، خوب نیست! هیچی نگفتم!

سوم؛ آقا سینا عضو جدید هیات رسمی!

سفر رئیسی به اندونزی

تشریفات میزبان، استقبال خاصی در محوطه کاخ ریاست‌جمهوری تدارک دیده بود. با رژه یگان اسب سوار و همراهی نیروهای پیاده در کنار ماشین رییس جمهور شروع شد و به استقبال مردمی و اجرای سرود ملی و شلیک توپ ختم شد. غرس نهال توسط دو رییس جمهور و بعدشم شستن دست رییس جمهور مهمان توسط میزبان صحنه جالبی بود که تا حالا ندیده بودم. بعد هم مذاکرات خصوصی دوجانبه در ایوان کاخ و امضای یازده تفاهم نامه و قرارداد توسط هیات همراه با همتایان اندونزیایی!غیر از اعضای هیات رسمی سفر، در داخل جلسه مذاکرات، «ربات ایرانی جراح» به نام «سینا» هم حضور داشت و ظاهراً گل کاشته بود و طرف اندونزیایی حسابی مشتری شده بود. تماشای فیلم عمل جراحی پزشکی توسط رباتهای جراح ایرانی خیلی افتخارآمیز بود.برای اولین بار بود که توی این سفرها در جلسه مذاکره رسمی شنیدم دوتا رئیس جمهور نشستن و فیلم عمل جراحی رباتیک با ربات جراح ایرانی که پیشرفته تر از مدل آمریکایی داوینچی هست رو تماشا کردن!طرف اندونزیایی با ابراز شگفتی گفته بود شما با این تحریم‌های شدید چطوری تونستید اینقدر پیشرفت کنید؟! بعدشم قرارداد صادرات دارو و فروش تجهیزات پزشکی برای ۱۲ بیمارستان اندونزی منعقد شد علی برکت الله!

چهارم؛ خدا پدر زارع پور را بیامرزه!

این سفر بهمون سیم کارت نداده بودن. از بچه های تشریفات پرسیدم چرا سیم کارت ندادید؟ وقتی روند دریافت سیم‌کارت توی اندونزی رو برام توضیح دادن جواب سوالم رو خیلی شفاف گرفتم! از گرفتن تصویر همه صفحات گذرنامه و عکس از چهره و انگشت نگاری خود دریافت کننده سیم کارت تا ثبت شماره IMEI گوشی و ...  اینجا بود که بچه ها به وزیر ارتباطات که رییس کمیسیون مشترک با اندونزی هم بود میگفتن خدا پدر زارع پور رو بیامرزه!

پنجم؛ محرمانه و محترمانه!

سفر رئیسی به اندونزی

دو تا از وزرای همراه رییس جمهور رو دیدم، با هم صحبت می کردند.یکی شون خیلی خوشحال بود اون یکی پرسید چی شده؟ گفت: بستیم! چیو؟ با کی؟گفت فقط همین قدر بگم که طرف اندونزیایی گفت شماها چرا تا حالا نیومدین با ما کار کنید. گفتم خوب دولت ما عوض شده ما تازه اومدیم و معتقدیم باید با همه دنیا کار کرد! اون یکی وزیر پرسید: واقعا دنبال کار با ما هستن؟ گفت: خیلی! فقط به خاطر محدودیتهای تحریمی میگن محرمانه باشه و راهکارش رو هم پیشنهاد بدید. ما هم که خدای راهکاریم! خیلی افسوس خوردم که چقدر فرصتهای کشور از دست‌رفته! گفتم خوب حالا چی بستی؟ خلاصه اینکه از هر کدوم از اعضای هیات رسمی می‌پرسیدم، میگفتن بیش از چیزی که فکرشو میکردیم ظرفیت و آمادگی همکاری وجود دارد و تفاهم‌های خوبی هم انجام داده بودن!

ششم؛ با مردم!

برای برنامه مرکز اسلامی جاکارتا زودتر رفتم. هنوز یکی دو ساعت مونده بود تا رییس جمهور بیاد. دیدم یه عالمه از مردم اونجا از مرد و زن و پیر و جوان و بچه و بزرگ، چند ساعتیه اونجا جمع شدن و تو اون گرما و هوای رطوبی منتظرن آقای رئیسی رو ببینن. یه عده از خانمها با کمک بچه ها نشسته بودن و داشتن پرچم درست میکردن. به مسول اونجا گفتم اینا خسته نشدن این همه اینجا نشستن؟ چرا اینقدر زود اومدن. گفت اینا سادات رو خیلی دوست دارن. آقای رییسی رو هم دوستش دارن. خیلی از اینا از شهرهای دیگه با چند ساعت فاصله اومدن بعضی هاشون دو سه ساعت با هواپیما توی راه بودن. بعضی هاشون ۱۰-۱۲ ساعت رانندگی کردن بعضی ها هم از مالزی اومدن!

هفتم؛ طلع البدر علینا!

حاج آقا الهی می‌گفت علمای اینجا هم اومدن تا حاج آقا رو ببینن گفتم کو؟ کجا هستن؟ اشاره کرد و چندتاشون رو نشونم داد. ضایع شدم! چون همه اش دنبال روحانی معمم می‌گشتم که حاج آقا گفت علمای اینجا عمامه به سر نیستن. خلاصه یکی از بچه ها اومد گفت آماده باشید رییس جمهور داره میرسه همین خبر کافی بود تا همه کاشته هاشون برباد بره. هرچی اونجا نظم برقرار کرده بودن و منظم همه رو نشونده بودن، همه پاشدن و ریختن جلوی درب و ازدحام جمعیت! یه گروه دف زنی هم داشتن که شروع کردن به دف زدن و خواندن شعر «طلع البدر علینا ...» که مردم موقع ورود پیامبر به مدینه میخوندن. تو همین حین چشمم افتاد به دختر جوون محجبه ای که داشت گریه میکرد یکی از بچه ها که فکر میکرد من انگلیسی بلدم گفت بیا ببین این بنده خدا چی میگه! من فکر کردم کمک مالی چیزی میخواد منم که در حد hello و goodbye انگلیسی بلد بودم چیزی نفهمیدم! یه مترجم بود اومد حرفاشو گوش داد، گفت: این بنده خدا میگه دوست داره آقای رییسی رو ببینه و باهاش عکس بگیره فقط همین! دیگه اشکهاش به پهنای صورت جاری شده بود که آقای رییسی وارد شد و با کمک بچه های خودمون تو اون جمعیت حاجت روا شد!

سفر رئیسی به اندونزی

هشتم؛ لبیک یا حسین!

سرتیم امنیتی اندونزیایی وحشت کرده بود از این همه جمعیت و ازدحام و داشت به این فکر میکرد که چطور رییس جمهور رو وارد اینجا کنه. عصبی شده بود داشت دستور میداد که این جمعیت رو ببرید عقب و نیروهایش رو فراخوان داد بیان کمک و .. این طرف هم بچه های تشریفات داشتن بهش آرامش میدادن که بابا نگران نباش و اشکالی ندارد رییس جمهور ما مردمیه و ... می‌گفت مردم باید برن عقب من اینطوری نمیتونم رییس جمهور رو بیارم و خلاصه دعوا بود. گوشیمو در آوردم سرچ کردم عکس و فیلمهای حضور حاج آقا رو بین مردم پیدا کردم و نشونش دادم! با دیدن این عکس و فیلمها یه کم آروم شد. با ورود رییس جمهور، مردم ریختن دور و برش و ابراز احساسات. چهره ها پر از انرژی مثبت بود . فکرشم نمی کردم اینقدر گرم و پر انرژی و اهل ابراز احساسات باشن. اینو هم تو جمع شیعیان دیدم هم فرداش تو جمع اهل سنت باصفای اونجا توی مسجد استقلال جاکارتا. بعضی ها هم جوری دست رییس رو می‌گرفتن و فشار میدادن که گفتم الان انگشتش می‌شکنه! جالب بود که وقتی آقای رییسی صحبت میکرد تا اسم رهبری رو با تعبیر «امام خامنه ای» می‌آورد با ذوق و انرژی صلوات می‌فرستادند. یکی دو جمله هم که رییس جمهور اسم اهل بیت رو آورد تو جمع شیعیان ندای لبیک یا حسین شون بالا گرفت!

نهم؛ من و پوست تخمه ها!

بالاخره ظهر چهارشنبه چهارم خرداد با بدرقه رسمی، سوار هواپیما شدیم و ۱۰ ساعت مسیر برگشت. بچه ها برای رفع خستگی دو روز سفر سنگین و پرفشار و مسیر طولانی، توی هواپیما جاتون خالی تخته گاز فقط خاطره میگفتن و میخندیدن. یکی از بچه ها هم که از خونه، خانمش براش تخمه کدو گذاشته بود، آورد و بچه ها شروع کردن به تخمه شکستن. همین قدر بگم که تا به خودم جنبیدم دیدم آقای رییسی(که اومده بود بین بچه ها تا بابت زحمات سفر ازشون تشکر کنه) بالای سرم هست و با اشاره به انبوهی از پوست تخمه کدو جلوی من گفت: آقا خیلی از شما ممنونیم معلومه تو این سفر خیلی زحمت کشیدید!  تا اومدم بگم من اصلا تخمه دوست ندارم و اینا رو بچه ها خوردن دیدم همه صندلی های دور و برم خالیه! من مانده ام و کوهی از پوست تخمه!! بچه ها رییس جمهور رو زودتر دیده بودن و محل جرم رو ترک کرده بودن!

دهم؛ روح امام شاد!

سفر رئیسی به اندونزی

یه بنده خدایی که از سال ۹۵ جاکارتا بود تو هواپیما همراه ما داشت میومد تهران. فکر میکردم خیلی اذیت شده و الان یه چیزی بهمون میگه ولی ظاهراً فضای صمیمی و بی تکلف آقای رییس جمهور و همراهانشون و این سفر یک و نیم روزه پر تراکم و پردستاورد کاری رو که دیده بود خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود و حسابی اطرافیان رییس جمهور رو سرزنش کرد که چرا شماها این فضا و روحیات رییس‌جمهور رو به مردم دنیا نمیشناسونید و از این حرف ها .... شروع کرد به نقل خاطرات سفر سران بعضی کشورها به اندونزی. مثلامی‌گفت سران یکی از کشورهای عربی با چند تا هواپیما و هزار نفر همراه اومد اندونزی و نه روز اینجا بود. سه روزش رو جاکارتا بودن و شش روز هم رفتن بالی شهر توریستی اندونزی برای خوشگذرانی. می‌گفت برای نفر اولشون پلکان طلا آورده بودن و چند تن خوراکی های مخصوص و یه چیزای دیگه! و خاطرات اعجاب برانگیزی از بعضی مقامات خارجی دیگه. حالا ما چی؟! از این سفر ۴۸ ساعته ۲۰ ساعت هواپیما نوردی داشتیم و مابقی هم جلسه و در و دیوار هتل و اتاق جلسات و البته مسجد و مردم بسیار خوب و گرم اندونزی!چقدر یاد امام خمینی رحمت الله علیه کردیم و آثار ماندگار انقلابش در اقصی نقاط جهان. روحش شاد

انتهای پیام/

نظر شما