به گزارش برنا؛ محمد حسن اعتمادالسلطنه در خاطرات روزنوشت خود نمونههایی از شوخیها و حرکات اسماعیل بزاز را حکایت کرده که یک نمونۀ قابل نقل آن از این قرار است: وقتی ناصرالدین شاه از یکی از سفرهای خود مراجعت میکند، به همۀ همسفرانش خلعت و هدیه میدهد؛ اسماعیل بزاز هم که در آنجا حاضر بوده میگوید: حالا که به هر سگ و گربه خلعت دادید، ما را هم از این نمد کلاهی بدهید!
اسماعیل بزاز در اواخر عمر از شغل مطربی و لودگی توبه میکند، به سفر حج میرود و مسجدی نیز در نزدیکی خانهاش بنا میکند. برخی از نویسندگان او را ذاتا شخصیتی خوشقلب و مهربان معرفی کردهاند که از دستگیری از نیازمندان دریغ نمیورزید.
در اینجا تصویری از دستۀ اسمال بزاز را میبینید که خود او نیز در میان آنان حضور دارد. در ردیف افراد ایستاده، نفر چهارم از سمت چپ اسمال بزاز است. در یک طرف او تنبکزن دسته ایستاده و در طرف دیگر پسر رقاصی که لباس دخترانه پوشیده است.