عشق، حلقه مفقوده آثار «رضا میرکریمی»

|
۱۴۰۲/۰۵/۳۰
|
۰۲:۲۱:۱۵
| کد خبر: ۱۵۱۳۴۸۱
عشق، حلقه مفقوده آثار «رضا میرکریمی»
«مهدی قنبر» منتقد سینما تحلیلی بر فیلم «نگهبان شب» و سبک و سیاق فیلمسازی «رضامیرکریمی» نوشت.

به گزارش روی خط برنا؛ «مهدی قنبر»، عضو انجمن منتقدان و نویسندگان خانه سینما در تحلیلی بر فیلم «نگهبان شب» و سبک فیلم‌سازی «رضا میرکریمی» نوشت: «رضا میر کریمی» اگرچه سبک و سیاق فیلمسازی خودش را در سال‌های اخیر مطرح کرده و متعاقب آن خود را فیلم سازی موالف می‌نامد؛ اما ویژگی‌های فیلمسازی‌اش درشخصیت پردازی، سناریونویسی و فیلم‌سازی ضعف‌های اساسی و بنیادین در درام نویسی و ساختار فیلم سازی دارد. از این رو تهی از ادعایی است که به آن می‌بالد.

«نگهبان شب» جدیدترین ساخته رضا میرکریمی، فیلمی جدید به سبک و سیاق همیشگی کارهای اوست. این کارگردان همواره از یک الگوی مشخص در کارهایش تبعیت می‌کند. این الگوی شناخته‌شده اگرچه دارای ضعف و نقص‌های اساسی درشخصیت‌پردازی، سناریونویسی و قصه‌پردازی است اما ازآنجایی‌که مدام در آثارش با تکرار بر آن‌ها تأکید دارد می‌توان گفت امروز به سبک فیلم‌نامه‌نویسی و فیلم‌سازی این کارگردان تبدیل‌شده است.

نگاه فرهنگی و انسانی آثار او در قالب آموزه‌های دینی تعریف می‌شود که البته وجه دینی و ایدئولوژیک آن بسیار قالب بر دیگر وجوه آثارش است. ازاین‌رو می‌توان گفت که این وجه مهم همواره ویژگی متمایز آثار میر کریمی را تشکیل می‌دهد. نگاه دینی، اشارات خانواده، جامعه، روابط درست اجتماعی و دیگر وجوه انسانی درکارهای او پررنگ‌تر و برجسته‌تر است.

در فیلم‌های مهم او مانند «یک حبه قند»، «خیلی دور خیلی نزدیک»، «امروز» و نیز فیلم جدید او «نگهبان شب» نیز می‌توان این اشارات را دید. از منظر او نگاه دینی و سنتی به خانواده عنصر مهم تشکیل دهنده اجتماع است که کارکرد دراماتیک آن را برای مخاطب بی‌اثر می‌کند. به‌این‌ترتیب عنصر مهم و تشکیل‌دهنده‌ای مانند «عشق» در آثار میرکریمی مغفول می‌ماند. ازاین‌رو رابطه دو شخصیت دختر و پسر (رسول) فیلم «نگهبان شب» به‌درستی دیده و درک نمی‌شود. او هرگز مخاطب را وارد یک داستان عاشقانه نمی‌کند. میرکریمی هرگز معجزه عشق را به نمایش نمی‌گذارد اما می‌خواهد اثراتش را مخاطب دریابد. در مواردی عشق یک پسر و دختر زمینه‌ساز شکل‌گیری قصه آثار میرکریمی می‌شود اما اثری از خلق و نمایش آن نیست. زمینه‌ساز داستان فیلم «یک حبه قند» رویدادی عاشقانه میان پسر و دختری است اما اگر از کسانی که فیلم را دیده‌اند بپرسید داستان فیلم چه بود؟ رویداد عاشقانه فیلم را به یاد نمی‌آورند. حتی در مواردی برای فیلم‌ساز مهم نیست که این پسر و دختر چه کسانی هستند؟ چه علایقی دارند؟ و یا چه خصوصیتی دارند؟ اتفاقی که در فیلم «یک حبه قند» درباره همسر خارج از کشور دختر می‌افتد. چرا که اطلاعاتی درباره او داده نمی‌شود. رابطه پسر و دختر فیلم «خیلی دور و خیلی نزدیک»: هم برای فیلم‌ساز موردنظر ما چندان مهم نیست. این اتفاق در مورد فیلم «نگهبان شب» هم صدق می‌کند. معلوم نیست علاقه شخصیت اصلی فیلم (رسول) به دختر معمار چگونه رخ می‌دهد! تا مسیر زندگی شخصیت اصلی را تغییر می‌دهد. مهم نیست او کیست؟ چیست؟ و چه می‌کند؟ توضیحی هم درباره آن داده نمی‌شود. در این میان فقط تحول شخصیت قهرمان فیلم برای فیلم‌ساز مهم است.

این موارد بیانگر ضعف اصلی فیلم‌نامه‌نویسی و شخصیت‌پردازی فیلم‌های میرکریمی است. او اما باوجوداین ضعف آشکار آن را همواره در کارهایش به‌عنوان یک سبک و نگاه، مطرح و با تکرار بر آن اصرار می‌ورزد. چگونه می‌شود شخصیت دختر و پسر فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» و عشقشان نامعلوم و نامفهوم باشد اما باعث تحول پدر شده و مخاطب هم آن را بپذیرد؟ چگونه می‌شود شخصیت دختر در فیلم «نگهبان شب» بدون شناسنامه باشد و عشقی که می‌تواند شخصیت اول قصه را دچار تغییر کند مفهوم و قابل‌درک نباشد؟ اما درنهایت منجر به یک تحول عمیق در قهرمان فیلم شود؟ متأسفانه این مشکل در تحول بدون مقدمه و ناگهانی بسیاری از قهرمانان فیلم‌های میرکریمی دیده می‌شود. در فیلم «امروز» نیز این مسئله قابل مشاهد است.

در فیلم‌های این سازنده ازجمله «نگهبان شب» شخصیت‌های مثبت یک سرنوشت محتوم دارند، آن‌ها به ذات خوب هستند. آن‌ها در کوران تحولات و مسائل و مصائب زندگی قرار می‌گیرند و درنهایت نیز باید سربلند از آن بیرون بیایند و همیشه هم پیروز ‌می‌شوند. یک پایان خوش ساده‌لوحانه! خط سیر دراماتیک و ملودرام خاصی هم ندارند یک مسیر خطی ساده و چالش‌هایی به‌سادگی همان خط سیر داستان، منجر به سربلندی، تغییر، شکل گیری و تولد دوباره شخصیت‌ها می‌شوند! قهرمان فیلم‌های «امروز، خیلی دور خیلی نزدیک و نگهبان شب» همگی از این الگو پیروی می‌کنند.

به همین دلیل هم یک داستان کسل‌کننده با ریتمی کند و بدون هیچ اوج و فرودی دارند و متعاقباً عدم استقبال مخاطب را انتظار می‌کشند؛ زیرا هیچ اتفاق خاص و شگرفی در خلال داستان رخ نمی‌دهد که مخاطب را درگیر کند. داستانی‌هایی که همگی قابل پیش‌بینی هستند.

فیلم‌ساز می‌خواهد بگوید که همه اتفاق‌ها و آدم‌های خوب از دل یک زندگی ساده و آرام و تکراری شکل‌گرفته و متولد می‌شوند. این آدم‌ها باهم می‌خندند، گریه می‌کنند و مرگشان هم بسیار طبیعی است. مشخص نیست فیلم‌ها و قصه‌هایش آیا برشی از زندگی عادی افراد جامعه است؟ داستانی عاشقانه و عاطفی است؟ داستانی عرفانی است؟ یا رنج خوب بودن آدم‌های جامعه است؟

آیا به‌واقع زندگی‌های روتین مردم جامعه این‌قدر ساده، سردستی و مشکلات مردم تا این حد سطحی، نرم و قابل پیش‌بینی است؟ یعنی چالش‌های زندگی روتین مردم کوچه و بازار، مشکلات اجتماعی و اقتصادی‌شان در جامعه همیشه پایان خوب و خوشی را برایشان رقم می‌زند؟ متأسفانه امروزه زندگی اقشارمرفه جامعه ایرانی این‌قدر قابل پیش‌بینی و یکنواخت نیست تا چه رسد به زندگی اقشار آسیب‌پذیر جامعه آن‌هم با بروز مشکلات روزافزون که منجر به نابودی بنیان خانواده‌هایشان ‌شده است.

 معلوم نیست این وعده پایان خوش آقای میرکریمی که در فیلم‌هایش می‌دهد برای خوش‌آمد چه گروهی است؟ اما برای هرکه هست برای بسیاری از اقشار آسیب‌پذیر جامعه نیست. زندگی‌های آدم‌های قصه میرکریمی هیچ اوج و فرودی ندارند. اصطلاحاً آب هم در دلشان تکان نمی‌خورد وقتی به‌ظاهر بحرانی را تجربه می‌کنند بسیار طبیعی و آرام با آن روبرو می‌شوند؛ مانند فیلم «یک حبه قند» که روزی قرار بوده شیرینی نهار برای عروسی آماده کنند اما فردا همین شیرینی و قند خرج مراسم ختم می‌شود. زندگی در آثار میر کریمی بسیار نزدیک، ساده و دست‌یافتنی است.

الگوی غیرواقعی میرکریمی از زندگی ایرانیان امروز برای مخاطبانش باورپذیر نیست. پس نمی‌تواند بگوید فیلم‌هایش برشی از زندگی‌های روتین جامعه است. او فرسنگ‌ها از زندگی ایرانیان دوراست. گویا در این جامعه زندگی نمی‌کند و درد و دغدغه‌اش از جنس مردم زمانه خودش نیست. شاید میرکریمی در فیلم‌هایش می‌خواهد زندگی ایدئال خود را برای ایرانیان و روابطشان با یکدیگر را به تصویر بکشد.

از سوی دیگر در فیلم‌های میرکریمی شخصیت منفی کلاسیک نیز وجود ندارد. همه آدم‌ها از روی استیصال سر هم کلاه می‌گذارند. کارفرمای رسول فیلم «نگهبان شب» نیز به همین دلیلی رسول را درگیر ماجرای کلاه‌برداری می‌کند و درنهایت هم با وثیقه‌ای او را از زندان بیرون می‌آورد. این موضوع به چالش زندگی او تبدیل و پس از ازدواج با دختر معمار متحول می‌شود.

این اتفاق برای شخصیت‌های مثبت فیلم‌های میرکریمی هم رخ می‌دهد. فیلم‌های او منفی کلاسیک ندارد اما در مقابل مثبت کلاسیک دارد. شخصیت مثبت او فردی ثابت‌شده برای مخاطب است. این شخصیت کسی است که اساساً و ذاتاً مثبت است. قهرمان فیلم‌های میرکریمی برای فیلم‌ساز و مخاطبش مثبت زاده شده‌اند و فاصله نجومی با نقش‌های دیگر قصه‌اش دارد. این نبود بالانس در میان نقش‌های منفی و مثبت توازن شخصیتی فیلم‌نامه‌ها و فیلم او را نیز برهم می‌زند. قهرمان فیلم «امروز» ذاتاً مثبت و منزه از گناه است اما درگیر مشکلات اجتماعی و اخلاقی فراوان می‌شود. بااین‌وجود اما ابراهیم وار از این آتش به‌سلامت عبور می‌کند؛ مانند شخصیت «رسول» در فیلم «نگهبان شب» و یا فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» که قهرمان قصه‌ کسی است که در داستان حضور فیزیکی ندارد اما تأثیر رفتار، کردار و نگاه مسیحا گونه‌اش منجر به تحول شخصیت‌های قصه می‌شود و دست او همچون دست خدا شخصیت گمراه داستان را از منجلاب فکری‌ اش بیرون می‌کشد. همه این قهرمانان معصومیتی دارند که این معصومیت هم از دل مثبت ذاتی بودنشان ناشی شده و باعث می‌شود که بی‌هیچ دلیلی، خوب باشند. میرکریمی نوعی پاندمی خوب بودن را در شخصیت‌های قصه‌اش پخش و به نمایش می‌گذارد بی‌هیچ دلیلی همه خوب‌اند و همه‌چیز آرام است!

روایت، قصه و فیلم‌نامه‌نویسی این کارگران مؤلف نیز چندان از شیوه درام‌نویسی تبعیت نمی‌کند. البته این نکته قطعاً ضعف یک اثر نخواهد بود زیرا بسیاری از فیلم‌سازان مؤلف داخلی، خارجی و صاحب سبک دنیا نیز با شناخت ویژگی‌های یک درام کلاسیک دست به تغییر و خلق روش‌های روایی جدید می‌زنند فیلم‌سازانی مانند زنده‌یاد کیارستمی، علی حاتمی و بسیاری دیگر نیز در روایت، دیالوگ‌نویسی راه‌های نو و مختص خود را در پیش‌گرفته و آن را خلق کرده‌اند اما باوجود همه این‌ها، خلق یک موقعیت دراماتیک هرگز به فراموشی سپرده نشده است. در آثاری مانند «زیر درختان زیتون، خانه دوست کجا است و مادر و یا دلشدگان» در تمامی این فیلم‌ها اگرچه اتفاقات در فضایی متفاوت رخ می‌دهد بازهم به عشق و روابط حاکم بر آن به‌درستی بها داده و پرداخت‌شده است. چراکه این روابط و پرداخت درست آن منجر به حل چالش‌ها و گره‌های داستان می‌شوند. در همه این فیلم‌ها شخصیت‌های قصه حول یک محور اصلی و مهم قرار می‌گیرند که آن یا عشق یک دختر و پسر یا عشق به مادر و خانواده و یا یک موقعیت درست دراماتیک است؛ اما داستان فیلم‌های رضا میرکریمی واجد هیچ‌یک از این اتفاق‌ها و شرایط نیستند و یا اساساً به‌درستی مطرح نمی‌شوند. در فیلم «یک حبه قند» چه اتفاقی منجر به دورهمی این شخصیت‌ها می‌شود؟ و درنهایت چه چیزی عاید مخاطب می‌شود؟ یکسری اتفاق‌ها، حرف‌های روزمره و اختلافات قدیمی مطرح می‌شود و درنهایت هیچ! عشق داستان نیز به‌درستی بازگو نشده رها می‌شود و درآخر فیلمی برای هیچ و با هیچ ساخته‌شده است. روند در فیلم «نگهبان شب» نیز همین‌گونه است. معرفی رسول به‌عنوان یک کارگر ساده، خوش‌دل و سوءاستفاده از او و وجه عشق و تحولش بسیار دم‌دستی است. عشق همواره در فیلم‌های میرکریمی نقطه عطفی است که اساساً درست‌کار نمی‌کند. این کارگردان قادر نیست این عشق را به‌درستی و تمام‌ وکمال به منصه ظهور برساند و درنهایت داستان‌هایش با یک روایت مطول، بی‌سرانجام رها می‌شود.

فیلم‌های او برخلاف تصور، ملودرامی اجتماعی هم نیست. بی‌شک ملودرام اجتماعی همان‌طور که از اسمش هم مشخص است درام نقش مهمی در شکل‌گیری داستان دارد؛ اما در فیلم‌های میرکریمی هرگز درامی شکل نمی‌گیرد که در شکل خانوادگی و اجتماعی‌اش توقع ملودرام هم داشته باشیم. فیلم‌های او چند ساعت مخاطب را با حرف‌ها و دیالوگ‌های شخصیت‌هایش معطل می‌کند و تحولی ساختگی را تحویلشان می‌دهد. به‌طوری‌که بیننده بعد از خروج از سینما کل اتفاقات داستان را به فراموشی می‌سپارد، حتی در خلال فیلم هم درگیر نمی‌شود. رفتار و گفتار شخصیت‌های قصه‌اش هم علامت سؤالی پیش روی مخاطب روشن نمی‌کند، بطوری مه بیننده فقط می‌بیند و می‌گذرد.

فیلم‌های او محتوای اسلامی و اخلاقی دارند که بیشتر حول محور خانواده می‌چرخند. شاید این تنها دلیلی باشد که او در فیلم‌هایش پرداخت درستی به مقوله عشق ندارد. عشق می‌تواند موتور محرکه یک داستان باشد اما او به خاطر معذوریت‌هایش حتی به مفهوم عشق نزدیک هم نمی‌شود. پس موتور محرکه داستانش را خاموش کرده اما اصرار دارد که فیلمی خانوادگی بسازد. درنتیجه خانواده در فیلم‌های او تهی از نگاه عاشقانه هستند. عشق پسر به پدر، عشق فرزند به مادر و عشق مرد به زن که پایه اصلی شکل‌گیری یک خانواده هستند به تمامی درک نمی‌شود. وقتی در شخصیت‌پردازی، عاشق بودن نقش اصلی درنیاید هر آنچه در فیلم بر پایه آن بنانهاده شده بر باد می‌رود. عاشق بودن شخصیت دختر در «یک حبه قند»، عاشق بودن رسول به همسرش در «نگهبان شب»، عاشق شدن مرد راننده در «فیلم امروز» همگی موتور محرکه داستان هستند اما میرکریمی آن را خاموش می‌کند و توقع دارد داستانش به‌پیش برود.

در نهایت نیز باید این نکته را در باره آثار این فیلمساز گفت که «رضا میر کریمی» اگرچه سبک و سیاق فیلمسازی خودش را در سال‌های اخیر مطرح کرده و متعاقب آن خود را فیلم سازی موالف می‌نامد؛ اما ویژگی‌های فیلمسازی‌اش درشخصیت پردازی، سناریونویسی و فیلم‌سازی ضعف‌های اساسی و بنیادین در درام نویسی و ساختار فیلم سازی دارد. از این رو تهی از ادعایی است که به آن می‌بالد.

منبع: صبح تازه

انتهای پیام/

نظر شما