پاچه ها برای که خارانده می شود؟
حضور محترم ادیب فرزانه و استاد گرانقدر و محترم درس ریاضی،معجزه هزاره سوم،شما که روز و شبتان را در جهت خدمت به خلق فدا کرده اید،میر ماه است و بخارا بوستان...
اینها نمونه ای از ادبیات پاچه خواری از ابتدا تا کنون است.همه ما حداقل یک بار برای راه افتادن کارهااز این ادبیات استفاده کرده ایم.چون تملق و چاپلوسی و به زبان خودمانی تر پاچه خواری،یکی از مهم ترین راه های طی کردن پله های طرقی است.چه وقتی در دانشگاه لنگ نیم نمره باشی و چه وقتی که برای جوش خوردن یک معامله میلیاردی یا انتصاب در یک مقام مهم میریتی بستگی به یک نامه فدایت شوم داشته باشد.این روزها همه جا و در هر قسمتی پر است از این نامه های فدایت شوم که یا در گوشه برگه امتحانی جاخوش می کند و یا در یک نامه رسمی و لابه لای سطور پیدا می شود.این روزها روزهای پاچه خواری است...
فدای دو چشم شهلایت استاد
از اول ترم تکلیفش را با همه مشخص می کند.نه سر کلاس می رود،نه درس می خواند.چون به قول خودش فرصتی ندارد.با تشکیل یک فن درست و حسابی برای فلان استاد و تهیه چند صفحه ترجمه برای کتاب جدید استاد درس دیگر و خریدن یک هدیه منحصر به فرد برای استاد تازه عروس،آینده اش را تضمین می کند.بقیه بچه ها با چشمانی پراز حسرت تمام ترم را سر کلاس حاضر می شوند تا نیم هاهی شب درس میخوانند و در مرحله آخر یعنی گرفتن نمره همه چیز بستگی به حال روحی و مزاجی استاد دارد.اگر از قیافه ات خوشش بیاید یا خمیازه های اول صبح خیلی در خاطرش نمانده باشد،می توانی به گرفتن نمره قبولی امیدوار باشی.در غیر این صورت باید خودت را برای گذراندن دوباره ی یک درس بی مصرف 4 واحدی آماده کنی.
اینها حرفهای آیناز یکی از دانشجویان دانشگاه آزاد است.او که خیلی حالش از این قصه ها گرفته،این ترم را به سبک و سیاق بچه های سال بالاتر گذرانده و ناراضی نیست.از او در مورد یک راهکار ساده پاچه خواری در دانشگاه می پرسم با خنده می گوید«اگر استادت خانم باشد.در اولین مرحله باید از شیوایی سخنش تعریف کنی و موقع خداحافظی تاکید کنی که رنگ مانتوی بنفشش همراه با مقنعه قهوه ای به شدت او را جذاب کرده.اگر هم استاد از جماعت ذکور است،کافی است در مورد صلابت سخنش بگویی و تاکید کنی هیچ کس مثل او توان فهماندن درس های سخت را به دانشجویان خنگ ندارد.این اول راه است و حداقل مطمئنی تا الان استحقاق نمره 10 را داری.ما بقی ماجرا هم بستگی به هوش و ذکاوت و نحوه ی خاراندن پاچه استاد دارد.اگر کمی حرفه ای عمل کنی می توانی روی بورسیه داشنگاه های معتبر هم حساب کنی.»
استاد«گ»،از اساتیدمعتبر حقوق جزای عمومی،برگه های امتحانی و یک بسته بزرگ نامه را جلوی رویم می گذارد.از خواندن آنها از تعجب خشکمان می زند.در متن یکی از نامه ها آمده:«صلابت سخنان شما مرا وادار کرد که از ملاقات حضوری خود داری کنم و برایتان نامه بنویسم.چرا که یارای نگاه کردن در چشمان پر ابهتتان را نداشتم.امید وارم که این قلم حقیر توان رساندن ارادت مرا به حضور گهر بارتان داشته باشد...»
این یکی از کوچکترین مصادیق چاپلوسی در سطح کلان جامعه ای است که در آن زندگی می کنیم.استفاده کردن از فن بیان و سفسطه برای رسیدن به هدف،یکی ازمراحل اصلی یک پروسه اداری شده.نمونه های دانه درست تر این مصادیق را با هم مرور می کنیم.
نمونه این اتفاقات کم نیستند.حتی گاهی مسئولین و افراد رده بالا برای اظهار ارادت به مردم دست آنها را هم می بوسند که خودش نمونه یک چاپلوسی کاملا مخفی و حرفه ای است.نامه های مدیران برای انتصاب و یا گرفتن وام های کلان هم که نیازی به اشاره ندارد.
ای جون من
شاید وقتی در طنز شبانه پاورچین،فرهاد برره و همکارانش واژه پاچه خواری را به کار می بردند و برادران قاسم خانی این واژه را خلق کردند فکرش را هم نمی کردند که واژه خنده دار «پاچه خواری» وارد ادبیات رسمی کشور شود و در واقع این سریال طنز باعث خلق یک واژه جدید بشود.پاچه خواری از زمانی وارد ادبیات محاوره و مرسوم شد که در طنز پاورچین به عنوان خصیصه بد برره ای آورده شد و فرهاد برره در اداره محل کارش از آن برای پیشبرد اهدافش استفاده می کرد.در اداره ی پاورچینی ها میزان اضافه حقوق،تشویق و ترفیع بستگی به میزان خاراندن پاچه جناب رئیس داشت.
با پیمان قاسم خانی سرپرست نویسندگان «پاورچین» در مورد ابداع واژه پاچه خواری گفت و گو می کنیم،او می گوید:«از ابتدا قرار بود تملق و چاپلوسی خصیصه زشت اقوام برره باشد.هر چه سعی می کردم نمی توانستم با واژه چاپلوسی ارتباط بر قرار کنم و از طرفی واژه های مناسبی هم پیدا نمیک ردم.یک روز که با برادرم مهراب مشغول نوشتن متن بودیم به مهراب گفتم دنبال واژه ای هم معنا با چاپلوسی می گردم که هم وزن با معادل رکیکش باشد.مهراب هم که انگار چنین واژه ای را در آستینش داشت بلافاصله گفت:پاچه خواری!من به شدت خندیدم و از آن استفاده کردم.ایده پاچه خواری از من بود و ابداعش با مهراب بود.همیشه مطمئن بودم این لغت می گیرد و مردم از آن استفاده می کنند اما فکر نمی کردم انقدر باب شود و یک واژه جدید بسازیم.»
ادیبان چاپلوس
میان ادبا و شعرا مداح و پاچه خوار کم نیستند.در حکایات و روایات بارها خوانده ایم که فلان شاعر فلان سده با مدح و تکریم پادشاهن وقت اشرفی می گیرفتند.حتی حافظ هم نمونه های مدیحه سرایی و چاپلوسی کم ندارد.اگر سری به انتهای دیوان حافظ بزنید غزلیات حافظ را در مدح شاه جهان حتما پیدا می کنید.اما باز هم او را نمی توان به عنوان یک شاعر مداح دربار مثال زد.شاعران درباری با یک قربان صدقه ی موزون از شاهان و پاچه خواری ادبی به اندازه وزنشان سکه اشرفی می گرفتند.عنصری،رودکی و اخستیکی از نمونه های بارز این شاعران هستند.
حتی رودکی هم شعر بوی جوی مولیان را به خاطر شاه وقت سرود که دل از یک منطقه خوش آب و هوا نمی کند و به بخارا باز نمی گشت.این شعر چنان بر او تاثیر گذاشت که همان لحظه روی اسب نشست و تا مولیان تاخت.
در سه بیت آخر این شعر معروف آمده:
ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی گر به گنج اندر زیان آید همی
سهیل محمودی شاعر معصر در این مورد می گوید:«این همه شاعر چاپلوس!چه گیری داده اید به حافظ؟حافظ اصلا چاپلوس نبود،و بلکه منتقد اجتماعی هم محسوب می شد.قبل از شاه شجاع،شاع جهان به قدری عرصه را بر آن مردم شیراز تنگ مرده بود که با امدن شاه شجاع مردم احساس زندگی می کنند.او از شاه شجاه به دلیل تغییر شرایط زمان به نیکی یاد می کند.در حالی که شما میتوانید به عنوان شعرای متملق از عنصری و سوزنی سمر قندی و محتشم کاشانی نام ببرید.حافظ اگر هم اشرفی از شاه شجاع گرفته به اندازه نان شبش بوده.اما در حکایات آمده که سلطان محمود غزنوی ملیجکی به نام عیاز داشته که بسیار دوستش داشته.روزی ایاز مویش را کوتاه می کند و به خاطر همین خاطر سلطان محمود مکدر می شود.برای همین تکدر خاطر عنصری رباعی می سراید که در مصرعی از آن آمده:«آراستن سر ز پیراستن است.» همین رباعی باعث می شود که عنصری به اندازه وزنش طلا می گیرد.صائب تبریزی یک شاعر بزرگ و عارف در روزگار صفوی به علت رفت و آمد با دربار مثل سلاطین زندگی کرده.این کجا و حافظ نگون بخت کجا؟اگر هم تمجیدی از طرف حافظ صورت گرفته برای این بوده که شاه شجاع با مغول صلح می کند و مانع حمله مغول به شیراز می شود»
چاپلوسی در روایات دینی
در احادیث و روایات معتبر بارها از طرف ائمه تاکید شده که مسلمانان از چاپلوسی بپرهیزند.نمونه مهم این مسئله در نامه حضرت علی در خطاب به مالک اشتر آمده است.فرازی از این نامه را که درم ورد تملق و چاپلوسی است با هم مرور می کنیم:
- پرهیز از چاپلوسی
امیرالمومنین علی (علیه السّلام) به مالك اشتر می فرماید: « به اهل ورع و صداقت نزدیك شو و به آنها بیاموز و عادتشان ده كه برای تو چاپلوسی نكنند و تو را برای و كارهایی كه نكرده اند خوشحال نسازند چرا كه چاپلوسی زیاد باعث طغیان و نخوت انسان می گردد و وی را وادار به سركشی می كند.»
از كلام حضرت علی (علیه السّلام) چنین بر می آید كه مردم باید از چاپلوسی و تملق گویی حاكمان به دور باشند كه این كار امور و مسایل و مشكلاتی كه در جامعه اسلامی وجود دارد، در نگاه حاكم عادی و بی اشكال جلوه داده و جامعه را به ورطه نابودی خواهد كشاند. حضرت هم چنین به حاكمان و مدیران اسلامی توصیه می كند كه افراد چاپلوس ثناگو را از خود دور كنند و منتقدان و امران به معروف و ناهیان از منكر را عزیز بدارند.
موخره:
چه در طنز،چه در ادبیات و چه در هر موقعیتی پاچه خواری کار درستی نیست.حتی اگر کار را بهتر از هر پارتی و رشوه ای راه بیاندازد.تملق و چاپلوسی این روزها خیلی میدان دارد و باید مراقب گستردگی این میدان شد.این روزها اوضاع پاچه خوارها حسابی روبه راه است.





