به گزارش خبرگزاری برنا هرمزگان، امروزه روز وقتی بخواهند یک کشور موفق را در عرصه اقتصاد مثال بزنند، مخصوصا برای کشورهایی که هنوز نتوانستهاند از دست و پابندهای جهان سوم رهایی یابد، ژاپن را مثال میزنند؛ کشوری که نامش با یکی از بدترین اتفاقات تاریخ معاصر بشر گره خورده است، بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، ۲۲۰ هزار کشته روی دست ژاپن گذاشت و کشوری که قدمت امپراطوریهایش به ۶۶۰ سال قبل میلاد میرسید را به خاک سیاه نشاند.
ژاپنیهایی که تا پیش از جنگ جهانی دوم همواره عزت و استقلال خود را حفظ کرده بودند تبدیل به مستعمره آمریکا شدند و امپراطورشان که در نظر آنها از مقامی الهی برخوردار بود در مقابل چشمان جهانیان توسط آمریکاییها تحقیر شد.
شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم شکستن خیلی چیزها برای ژاپنیها بود، تصویر روشنی از این گزاره ندارم که اگر ایالات متحده آمریکا دست به آن فاجعه غیر انسانی نمیزد، ژاپن الان در چه جایگاهی در جهان قرار داشت، اما آنچه که میتوان با اطمینان از آن سخن گفت این است که اگر ژاپن در جنگ جهانی دوم دخالت نمیکرد، ممکن بود امروز یکی از قطبهای اصلی جهان در صفبندی ابرقدرتها باشد چرا که ژاپنِ قبل از شکست، کشوری است که گرچه به اندازهی غربیها پیشرفت نکرده اما به هر صورت در توسعه طلبی رقیب غربیها است و شاید اگر جنگ نمیشد و شکست نمیخوردند امروز معادلات بینالملل به شکل دیگری رقم میخورد چرا که ژاپنیها بیش از هر کس موی دماغ آمریکاییها بودند و خصومت آنها با آمریکا به قبل از جنگ جهانی بر میگردد!
شاید حمله به بندر پرلهاربر( بندری ایالت هاوایی آمریکا) بزرگترین اشتباه تاریخ ژاپن باشد، حتی اگر شکوفایی اقتصاد ژاپن را حاصلِ اصلاحات بعد از جنگ جهانی دوم بدانیم باز هم این اتفاق را نمیتوان یک حرکت صحیح دانست چرا که خون انسانهای زیادی بر اثر این ماجراجویی ژاپنیها که منجر به باز شدن پای آمریکا به جنگ جهانی دوم شد روی زمین ریخت و ایالات متحده آمریکا را به استکبار جدید جهان تبدیل کرد.
۴۰ درصد ژاپن بر اثر جنگ جهانی دوم نابود شد، جمعیت بسیاری نیز قریب به ۴ میلیون نفر کشته شدند و صنایع ژاپن به طور کل تعطیل شد اما آنچه که ژاپن را تبدیل به یک کشورِ ارزشمند و قابل غبطه خوردن کرده است این است که آنها در فاصله کمی از جنگ جهانی دوم توانستند دوباره اقتصاد و صنعت خود را شکوفا کنند.
یکی از تفاوتهای ما با ژاپنیها این است که ایران، اما و اگر های زیادی برای تبدیل شدن به ژاپنی اسلامی داشته؛ اما و اگرهایی که فقط به دوران چهل ساله انقلاب اسلامی ختم نمیشود و باید اذعان کرد که شاید اگر مغول به ایران حمله نمیکرد، شاه سلطان حسین از محمود افغان شکست نمیخورد، قاجار مغلوب روس و انگلیس نمیشد، پهلویها روی کار نمیآمدند و صدام جنگ را بر ما تحمیل نمیکرد امروز مسیر دیگری را در توسعه طی میکردیم.
ما ایرانیها از زمانی که فهمیدیم روابط بینالملل چیست به زمینِ بازیِ ابرقدرتها تبدیل شدیم، پرتغالیها، فرانسویها، انگلیسیها، روسها و آمریکاییها هر کدام از خود یادگاریهایی در این مملکت بر جای گذاشتهاند و بر همین اساس بخش عمدهای از انرژی کشور ما همواره صرف دفاع یا جنگیدن شده است.
صفویه استقلال را بعد از قرنها به ایران برگرداند و دوباره حکومتی ملی در ایران تشکیل شد اما بلافاصله ایرانِ یکپارچهی آن زمان درگیر جنگ با عثمانیها شد و در جنوب نیز پرتغالیها میخشان را محکم کردند.
اما تاریخ برای ژاپن چنین رقم نخورده است، ژاپن در تمام سالهایی که ما در حال رزم با خودی و نخودی بودیم مشق توسعه میکرد و در همه ابعاد خود را رشد میداد و همین رشدِ قبل از حادثه بود که به ژاپنیها اجازه داد تا بتوانند خیلی سریع دوباره روی پای خود بایستند.
ژاپنِ بعد از جنگ جهانی دوم یک بخش کارش فقط تکرار اقداماتی بود که پیشتر انجام داده بود و بخش دیگر اقداماتش نیز استفاده از هوشبرتر در تعاملات بینالمللی بود که موجب شد ابتکار عمل به دست ژاپنیهای سختکوش بیافتد.
اولین ناجیِ ژاپن در طول تاریخ، شرایط جغرافیایی این کشور است، سرزمینی محصور در آب و فاقد راه دسترسی آن هم در گوشهای از شرق آسیا، شاید خیلیها از جمله مغولها قصد داشتند فتوحات خود را به دل این سرزمین تسری دهند اما دریا مانع بزرگی برای دستیابی به ژاپن بود چنانچه در دفعاتی که مغولها خود را به نزدیکی سواحل ژاپن رسانده بودند تا به این کشور حمله کنند وقوع طوفانهای دریایی کارشان را ساخته بود بر همین اساس این مجمعالجزایر دست نخورده برای ساکنانش باقی مانده بود.
ساساکو آغاز توسعه درونزای ژاپن
ژاپنیها از سال ۱۶۳۹ میلادی تا ۱۸۵۳ میلادی قریب به ۲۱۴ سال سیاستی تحت ساساکو را اجرا کردند.
در این دوره که به عنوان دوره توکوگاوا شناخته میشود، قدرت سیاسی بین امپراطور و شوگون(سپهسالار کشور که از خاندان توکوگاوا بود) تقسیم شد یعنی این دو با هم بر کشور حکمرانی میکردند و سیاست ساساکو یعنی بستن دروازههای کشور به روی هر گونه نیروی خارجی را اجرا کردند، یعنی ۲۱۴ سال به جز هلندیها که اجازه رفت و آمد به ژاپن را با شرایط خاصی داشتند دیگر هیچ ارتباطی بین ژاپن با دنیای خارج از ژاپن وجود نداشت، آغاز سیاست انزوای ژاپن همزمان بود با دوره شاه صفی یکم صفوی و پایانش با دوران ناصرالدین شاه قاجار یعنی در همین مدت که ژاپن دارد یک سیاست واحد را اجرا میکند، در ایران ۵ حکومت عوض شده است، جنگهای زیادی به وقوع پیوسته و سرزمینهای زیادی هم از ایران جدا شده است.
بنابراین ایرانِ عزیز ما در همین دوران انزوای ژاپن، که درهای این کشور به روی خارجیها بسته شده است کشوری تقریبا بیثبات است که حتی اگر خارجیها هم به آن حمله نکنند خودمان با خودمان میجنگیم و حکومتهای مستقر را منقرض میکنیم.
ژاپن در دوره توکوگاوا و در دل همین انزوای تاریخی و حذف بودنِ از صحنه بینالملل، توسعه درون زا را پایهریزی کرد چرا که یکی از دستاوردهایی که ژاپنیها در دوران انزوا به دست آوردند افزایش نرخ باسوادی در کشورشان بود، کاری ما ایرانیها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر راهاندازی نهضت سوادآموزی آغاز کردیم...
تمرکز بر آموزش با تکیه بر حفظ داشتههای تمدنی و فرهنگی در دوره توکوگاوا موجب شد که ژاپن پوست اندازی کند و به قول اروین بالز، یک انقلاب بزرگ فرهنگی در ژاپن به وقوع بپیوندد.
ژاپنیها در ادامه سیاستهای آموزشیشان در سال ۱۸۱۱ میلادی سازمان ترجمه و نشر کتابهای علمی به زبان ژاپنی را تاسیس کردند و عصر جدیدی را در علم آموزی آغاز کردند.
سالی که ژاپنیها اقدام به تاسیس چنین سازمان فاخری میکنند ما ایرانیها در دوره حکومت فتحعلی شاه قاجار زیست میکردیم و شاید بزرگترین گاممان به سمت صنایع جدید تلاش نافرجام عباس میرزای فقید در آن دوره برای راهاندازی کارخانه تولید اسلحه و مهمات بود که با کارشکنیهای انگلیسیها و فرانسویها به نتیجه نرسید.
در بهترین حالت ما ایرانیها در سال ۱۸۵۱ میلادی یعنی سه سال قبل از پایان دوران انزوای ژاپن به سمت علوم جدید رفتیم و با تدبیر و درایت امیرکبیر دارالفنون تاسیس شد و اصلاحاتی در ایران آغاز شد اما صدراعظم کاردان و اصلاحگر ایران در حالی که میرفت جا پای خواجه نظام الملک طوسی بگذارد دوران صدراعظمیاش از سه سال فراتر نرفت و با دسیسه بدخواهان ایران زمین از میدان به در شد تا حرکت رو به رشد ایران باری دیگر متوقف و کند شود، بنابراین باری دیگر باید بگوییم شاید اگر دوران صدرات امیرنظام طولانیتر ادامه پیدا میکرد و ناصرالدین شاه قاجار معقولانهتر با وی برخورد میکرد امیرکبیر موفق میشد ریلگذاری توسعه در کشور را به درستی جانمایی کند اما صد افسوس که عمرش کفاف نداد و کشور دوباره به دست شیفتگان اجنبی افتاد که جز غارت منابع کشور به چیز دیگری نمیاندیشیدند.
جالب است که بدانید در سال ۱۸۷۰ بیش از ۴۰ درصد مردم ژاپن سواد خواندن و نوشتن پیدا کرده بودند در حالی که ایران در سال ۱۳۵۵ یعنی حدود ۱۹۶ سال بعد از رد شدن ژاپن از ۴۰ درصد باسوادی توانست خود را به باسوادیِ بیش از ۴۰ درصد برساند و این یعنی ما ایرانیها در عمومیتِ با سوادی حدود ۲۰۰ سال از ساموراییها عقب بودیم.
ژاپنیها در سال ۱۸۷۱ وزارت آموزش و پرورش را برای پیشبرد اهداف آموزشی و توسعه آموزشهای همگانی راهاندازی کردند، البته پیشتد گفتیم که آنها یک سال قبل از تاسیس وزارت آموزش و پرورش به نرخ باسوادی ۴۰ درصد رسیده بودند اما این وزارتخانه را برای افزایش سطح تحصیلات راهاندازی کردند و تحصیل در ژاپن با فرمان امپراطور برای همگان اجباری شد.
این در حالیست وزارت آموزش و پرورش در ایران طی سال ۱۹۶۴ تشکیل شده است یعنی ۹۳ سال دیرتر از ژاپن!
از اینها مهمتر توسعه آموزشهای فنی در ژاپن بود، راهبردی که ایران در دولت سیزدهم و طی سالهای ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ خود را ملزم به تحقق آن کرده است، اما ژاپنیها در سال ۱۹۱۹ حدود ۵۹۰ مدرسه فنی و حرفهای ایجاد کرده بودند که ۱۰۶ هزار دانشآموز را در خود جای داده بود اما موفق شدند در عرض ۱۵ سال آمار مدارس فنی خود را به ۱۰۳۴ مدرسه و آمار دانشآموزان فنیشان را به ۴۳۴ هزار نفر افزایش دهند.
از دیگر آثار مثبت دوره انزوای ژاپن اعمال ناخودآگاه سیاست حمایت از صنایع بومی و داخلی بود، ژاپنیها به واسطه بسته بودن مرزهایشان مجبور بودند نیازهایشان را خودشان تامین کنند و همین مسئله نیز باعث شد که زمینههای تولید محور بودن در ژاپن ایجاد شود تا اینکه در سال ۱۸۵۴ نیروی دریایی ارتش ایالات متحده آمریکا خود را به سواحل ژاپن رساند و با تهدیدات نظامی ژاپنیها را مجبور کرد علی رغم میل باطنیشان درهای کشورشان را باز کنند و دورا انزوای ژاپن به پایان میرسد.
بازشدن پای آمریکاییها به ژاپن انگلیسیها را هم به آن کشور کشاند و بیشتر شدن رفت و آمد خارجیها به این کشور موجب شد اعتراضاتی بین مردم ایجاد شود که این اعتراضها نهایتا موجب شد شوگون(فرمانده عالی نظامی) که در دوره توکوگاوا به قدرت بالایی در اداره کشور دست یافته بود و امپراطور را به مقامی تشریفاتی تبدیل کرده بود سرنگون شود و بدین ترتیب با پایان دوره توکوگاوا دوباره قدرت مطلق به امپراطور باز گردد.
ژاپن بعد از دوران انزوا
ژاپنیها در دوره جدید که کشورشان به محلی برای رقابت آمریکاییها، انگلیسیها و فرانسویها تبدیل شده بود چارهای جز پیشرفت و توسعه نداشتند اما از طرفی هم به آسیبهای فرهنگی توسعه آگاه بودند و میخواستند روح تمدن خود را حفظ کنند.
آغاز دوره میجی یا دوران مدیران سطح متوسط، دوره استفاده بهتر از دستاوردهای دوران توکوگاوا بود.
ژاپنیهای روشنفکر در این دوره گذشته خود را انکار نکردند و هر چه در دوره توکوگاوا به دست آورده بودند را بالفعلتر کردند، مردانِ میجی ساموراییهایی را که در دوره قبل قدرت را در دست داشتند قتل عام نکردند بلکه از نخبگان و افراد کارآمد آنها در دوره جدید دعوت به همکاری کردند و حتی برخی پستهای مهم و کلیدی کشور را به آنها دادند؛ این رفتار پسندیده ژاپنیها در حالی موجبات توسعه سیاسی در این کشور را فراهم میکند که تاریخ تغییر قدرت در ایران همواره با خشونت و از دم تیغ گذراندن نیروهای جریان سابق همراه است.
تاریخ ایران پر است از حسنکهای وزیر، قائم مقامهای فراهانی و امیرکبیرها که هر کدام به نوعی توسط حکومتهایی خودشان به آنها خدمت کرده بودند به قتل رسیدند.
از دیگر نکات قابل توجه که نقش بسزایی در رشد ژاپن داشت این بود که آنها در دوره جدید تعصبات را کنار گذاشتند و برای یادگرفتن از کشورهای توسعه یافته همت گمارند از این رو گروههای کارشناسی زبده و وفادار خود را به آمریکا و اروپا ارسال کردند.
ژاپنیها بر خلاف ایرانیهایی که در دوره مشروطه و پسا مشروطه به غرب سفر کرده و به تعبیر جلال آل احمد غربزده شده بودند به هیچ وجه دنبال غربزدگی نبودند آنها اصلا به دنبال تبدیل شدن به آلمان و آمریکا نبودند بلکه همواره بر هویت و سنتهای خود تاکید داشتند، ژاپنیها در واقع فقط به دنبال میوههای تمدن غرب بودند بر همین اساس کارشناسان خودساخته، وطن پرست و تحصیل کرده خود را برای کسب تجربه به غرب فرستادند بر خلاف ما ایرانیها که در دورهای از تاریخ چنان مرعوب غرب شده بودیم که فرنگ رفتهگان را در عرش میدیدیم و اجازه دادیم آنها برای ما نسخه بپیچند.
غربزدههای ایران بر خلاف ژاپنیها به جای دنبال کردن میوه تمدن غرب که مراد توسعه صنعتیشان است به دنبال پوستهی تمدن غرب رفتند و کل تعریفشان از مدرنیته تغییر کلاه و تعویض قبا با ک۰ت و شلوار شد.
میرزا ملکم خان که تقریبا پدر روشنفکری در ایران است به صراحت میگوید: «ما چگونه میتوانیم در صنایع دیوانی .... از پیش خود اختراعی نماییم! ای عقلای ایران! اگر طالب حفظ ایران هستید، بیجهت خود را فریب ندهید و در صدد اختراعات تازه نباشید.»
غربزدگی برای ما چیزی جز خودتحقیری به دنبال نداشت در حالی که ژاپنیها قبل از اینکه ظاهر تمدن غرب را ببینند کتابهای علمیشان را ترجمه و خوانده بودند.
همانطور که گفتیم ژاپنیها بعد از دوره انزوا برای اینکه سطح خود را در قیاس با کشورهای خارجی بالا بیاورند گروههای مطالعاتی به اروپا و آمریکا ارسال کردند و این گروهها بعد از بررسیهایی که انجام دادند در تشکیل نیروی دریایی، بریتانیا را الگوی خود قرار دادند، نظام آموزشی خود را بر اساس نظام آموزشی فرانسه تغییر دادند و قانون مدنی آلمان را در دستور کار خود قرار داده و ژاپنیزه کردند تا سرعت خود را برای دست یابی به توسعه دوچندان کنند.
یکی از اصلیترین زیربناهای توسعه در هر کشوری زیرساختهای حمل و نقل آن است ژاپنیها تا سال ۱۸۹۵ حدود ۲ هزار و ۴۰۰ کیلومتر راهآهن در کشورشان کشیده بودند در حالی که راهآهن سراسری ایران در ۱۹۳۸ به اتمام رسید یعنی ما ایرانیها در این حوزه هم دست کم بیش از ۴۰ سال عقب بودیم و بماند که راهآهن ما با چه اهدافی که هیچ ربطی به توسعه طلبی در ایران نداشت احداث شد.
نکته جالب در رابطه ژاپن این است که ژاپنیها قبل از اینکه ما خطوط سراسری راهآهن خود را آغاز کنیم توانستند در برخی شهرهای خود راهآهن هایشان را برقی کنند و تا ۱۹۱۰ میلادی و باز هم قبل از آغاز طرح راهآهن سراسری ایران موفق شدند خودشان لوکوموتیو بسازند.
نکته قابل توجه دیگر در رابطه با ژاپن این است که آنها اولین بانکشان را در سال ۱۸۸۰ تاسیس کردند اما در ایران اولین بانک طی سال ۱۸۸۹ تاسیس شد یعنی ۸۹ سال فاصله در این حوزه با ژاپن داشتیم.
جوانههای ژاپن جدید از زیر خاکستر
همانطور که پیشتر اشاره کردیم شکست ژاپنیها در جنگ جهانی دوم آنها را به خاک سیاه نشاند، بر اساس شواهد این مقتدرترین ژاپن تاریخ بود که در حال فروپاشی بود.
ژاپنِ پیش از شکست، آمریکا را بیچاره کرده بود و چین و روسیه را مجبور به تحمل شکستهایی کرده بود، تایوان و فیلیپن به دست ژاپنیها افتاده بود، آنها به بریتانیا در مالی و برمه و به هلند در هند شرقی حمله کرده بودند و به شکلهای مختلف موی دماغ فرانسویها شده بودند، ژاپنیها با حمله به آمریکا کلکسیون ماجراجوییهایشان را تکمیل کردند و ایالات متحده نهایتا مجبور شد با دست زدن به قتل عامی گسترده کار را به اتمام برساند.
در همان سالهایی که ژاپنیها خود را قدرت بلامنازع شرق عالم میدیدند ایران عزیزِ ما به پادگان و زمین بازیِ نیروهای متحدین و متفقین تبدیل شده بود، در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰، ابتدا نیروهای شوروی از شمال و شرق از زمین و هوا به ایران حملهور شدند و سپس نیروهای بریتانیایی نیز از جنوب و غرب حمله کردند و بعد از متلاشی شدنِ چند ساله ارتش نوین شاهنشاهی ایران کشور را بين خودشان تقسیم کردند.
شاید اگر ما ایرانیها نیز مانند ژاپنیها امپراطوری از جنس خودمان داشتیم تا آخرین نفس برایش فداکاری میکردیم اما نه پادشاه ما پادشاه ژاپن بود و نه ارتش ما ارتش ژاپن؛
رضا پالانی، ارتش نساخته بود بلکه با تقلید کورکورانه از غرب فقط به سربازها لباس نظامی پوشانده بود و این شد که شاه ایران بدون اینکه آب از آب تکان بخورد توسط اجنبی برکنار شد و کسی هم مانند ژاپنیها به خاطر بیحرمت به شاه خودکشی نکرد و چه بسا مردم ایران از خلاص شدن از خلاصی یافتن از شر یک دیکتاتورِ مستبد خوشحالی هم کردند.
ما ایرانیها که همیشه به سلحشوری و دلاوری مشهور بودیم در ساختن ارتشی نوین نیز به ژاپنیها باخته بودیم و طبیعی بود که تبدیل به ژاپن در دورههای بعدی نشویم.
اشغال ژاپن توسط آمریکاییها در ۱۴ آگوست ۱۹۴۵ آغاز شد در حالی که ایران ۴ سال قبل از ژاپن اشغال شده بود و شاهش نیز دستنشاندهی غرب بود.
فرق شاه ما با شاه ژاپن در این بود که از نظر شاه ژاپن- استعمارگران دشمن و غاصب بودند اما از نظر شاه ایران اشغالگران ولی نعمتانی که قدرت را به او عرضه کردهاند، بر همین اساس است که شاه ایران همیشه بله قربانگوی غرب بود و در منطقه از منافع آنها دفاع میکرد.
اینکه ژاپن بعد از اشغال چه کرد که توانست خود را به اقتصادی برتر در دنیا تبدیل کند در حوصله این بحث نمیگنجد اما بدانید همه اینها که گفتیم برای این بود که روشن شود ما حداقل ۱۰۰ سال در تمام حوزهها با ژاپن فاصله داریم، ۱۰۰ سالی که خیلیها در نجوشیدن آن به نفع ما نقش داشتند و انقلاب اسلامی ایران آمد تا این عقب ماندگیها را جبران کند که جنگ شد و بعد از جنگ تحریم!
گزارش: علی ستاری
انتهای پیام/