به گزارش خبرنگار علم و فناوری خبرگزاری برنا، بسیاری از مردم ممکن است با شنیدن این که هوشمصنوعی قرار است انسانها را بیکار کند و منجر به بیکاری گسترده شود، این را امری منفی بدانند. اما چه میشود اگر واقعیت این باشد که هوشمصنوعی کار را غیرضروری کند و تمام نیازهای اساسی زندگی راحت را برای ما بدون نیاز به کار فراهم کند؟
این ایده به مفهوم درآمد پایه جهانی (UBI) مرتبط است. براساس این نظریه، اگر هوشمصنوعی میتواند امروزه نرمافزار بنویسد، مستندات قانونی تهیه کند، خودروها را براند و بیماریها را تشخیص دهد، پس در ۲۰ یا ۳۰ سال آینده چه تواناییهایی خواهد داشت؟
طرفداران این ایده معتقدند که هوشمصنوعی نه تنها درآمد پایه جهانی را ضروری میکند، بلکه همان پیشرفت فناوری است که امکان اجرای آن را فراهم خواهد ساخت. اما آیا این ایده منطقی است یا فقط تفکری خوشبینانه و دور از واقعیت؟
UBI چیست؟
درآمد پایه جهانی به پرداختهای بدون قید و شرطی اطلاق میشود که به شهروندان پرداخت میشود تا هزینههای اساسی زندگی را پوشش دهد. این ایده به دوران انقلاب صنعتی اول برمیگردد، زمانی که نگرانیهایی درباره بیکاری گسترده ناشی از صنعتی شدن وجود داشت. هرچند که این پیشبینی محقق نشد، بسیاری از کشورها برنامههای رفاه اجتماعی مختلفی را برای حمایت از افرادی که درآمد کمی دارند یا بیدرآمد هستند، ایجاد کردند.
UBI با رفاه اجتماعی تفاوت دارد چرا که این پرداخت به همه افراد اعم از وضعیت مالی، اشتغال یا درآمد آنها تعلق میگیرد. حامیان این ایده معتقدند که فراهم کردن یک استاندارد حداقلی زندگی برای همه افراد میتواند بسیاری از مشکلات اجتماعی از جمله بیماری، جرم و بیخانمانی را کاهش دهد. مخالفان اما معتقدند که این کار میتواند انگیزه برای کار کردن را کاهش دهد و منجر به افت تولید و کارآفرینی شود.
اگر بخواهیم این ایده را بهطور فرضی بررسی کنیم، باید به این نکته توجه کنیم که این یک دیدگاه آرمانگرایانه است. برای این که این سیستم کار کند، باید بسیاری از چالشهای موجود در زمینه هوشمصنوعی مانند خطاهای مدل و مشکلات پایداری حل شوند، که هنوز این مسائل بهطور کامل برطرف نشدهاند. اما در این سناریو فرضی، جایی که هوشمصنوعی بسیاری از وظایف را که قبلاً تنها انسانها قادر به انجام آنها بودند، خودکار میکند، بهرهوری بهینه میشود، ضایعات کاهش مییابد و فرآیندها ساده میشوند. این به معنای تولید بیشتر با تلاش کمتر است که منجر به ایجاد ارزش اضافی میشود.
این ارزش اضافی، بهنظر میرسد که میتواند برای سرمایهگذاری در برنامههای اجتماعی مانند UBI مورد استفاده قرار گیرد. به عنوان مثال، تصور کنید در دنیایی که تمام قطارها خودران هستند، شرکتهای حمل و نقل دیگر نیازی به پرداخت حقوق به رانندگان ندارند. این شرکتها میتوانند از این صرفهجوییها برای تأمین حداقل سطح زندگی برای رانندگان و همه افراد دیگر استفاده کنند.
در حالی که از نظر نظری، هوشمصنوعی میتواند UBI را هم لازم و هم ممکن کند، در عمل هنوز موارد زیادی برای بررسی وجود دارد. ابتدا باید مشخص شود که آیا هوشمصنوعی واقعاً منجر به بیکاری گسترده خواهد شد یا این که مشاغل جدیدی به وجود خواهند آمد. همچنین چالشهای سیاسی زیادی در پیش است. بسیاری از مخالفان UBI از این که این مدل ممکن است بهرهوری اقتصادی را کاهش دهد و انگیزه برای کار را از بین ببرد، نگران هستند.
همچنین این سوال وجود دارد که آیا هوشمصنوعی روزی به اندازهای به بلوغ خواهد رسید که بتواند به طور کامل جایگزین انسانها شود و مدیریت این تغییرات را به عهده بگیرد.
در نهایت، در حالی که این رویا که بشریت از قید و بند کار آزاد شود و زندگی راحت و خلاقانهای داشته باشد جذاب به نظر میرسد، رسیدن به این وضعیت آرمانشهری بسیار دور از دسترس است. اما این بدان معنا نیست که غیرممکن است و اگر بتوانیم چالشهای فناوری، اجتماعی و سیاسی را حل کنیم، ممکن است هوشمصنوعی کلید ساخت جهانی باشد که در آن فقر و نیاز به پدیدههای نگرانکننده تبدیل شود.
انتهای پیام/