
همه شهدای کربلا بیگناه کشته شدند و هر یک حجتی برای اثبات حقاند، اما حجت کبری و بزرگترین گواه بر حقانیت امام حسین (ع) در روز قیامت، علیاصغر اوست؛ زیرا او نماد پاکی و مظلومیتی است که هدف حرکت امام را بهروشنی نشان میدهد و چهره باطل را عیان میسازد. رژیم کودککش امروز نیز، همانند و بلکه بدتر از یزیدیان دیروز، در برابر مسلمانان مظلوم غزه، لبنان و ایران ایستاده است.
آری، در واقعه عاشورا دو گروه روبهروی هم قرار گرفتند که هر دو اهل نماز و قرآن بودند، اما دو دریا با هم مساوی نیستند؛ یکی شیرین و گوارا و از بین برنده تشنگی، و دیگری شور و تلخ. افتراق سپاه امام حسین (ع) با سپاه یزید در این بود که آنان تسلیم و مطیع فرمان الهی غدیر بودند و برای پاسداری از ریسمان ولایت و شهادت در راه خدا حاضر شدند؛ اما سپاه یزید برای دریدن آن ریسمان، به خاطر حب دنیا، پیشی میگرفتند و در نهان و آشکار از پروردگارشان نمیترسیدند؛ هرچند اهل نماز بودند. آنها به سبب دوری از حجت خداوند، فراموش کرده بودند که الله فرمانرواست و بدون اجازه او حتی مالک پوست هسته خرمایی نیستند. بنابراین، به واسطه نسیان و عصیان نسبت به ولی خدا، قسی القلب و سنگدل شده بودند. شگفتآور است که در جنگ نابرابر با سپاه اندک امام حسین (ع)، حتی آب را نیز از ایشان دریغ کردند.
امروز هم یهود با پشتیبانی همه قدرتهای استکباری در مقابل مسلمانان مظلوم و مقاوم قرار گرفته و سفاکی را به اوج رساندهاند. به این روایت توجه کنید: در جنگی، معاویه آب را به روی امیرالمؤمنین بست، اما با خطبه مهیج امام علی (ع)، سربازان توانستند آب را از اسارت سپاه آن ظالم آزاد کنند. سربازان گفتند: حالا ما آب را ببندیم؟ امام علی (ع) فرمود: ما معاویه نیستیم و این کار در مسلک ما نیست. در کربلا زمانی که آب در اختیار سپاه امام حسین بود، سرباز دشمن آمد و امام فرمود: آب بخور! حتی به اسب او هم آب بده. سرباز گفت: وقتی دیدم هیبت حسین (ع) مرا فرا گرفت، دستهایم لرزید و دهانه مشک کج شد و ریخت. امام از جا بلند شد، دهان مشک را گرفت و فرمود: راحت آب بخور...!
اهل بیت (ع) آنقدر بزرگوار بودند که حتی به دشمن آب میدادند، اما آنها چه کردند؟ چه بر سر شش ماهه آقا آوردند؟ تمام مواقف سخت عاشورا را امام تحمل کرد، اما برای حضرت علیاصغر از عرش تسلیت آمد. امام حسین دریای صبر است، اما نگاه کن چه شد؛ کودک روی دستهای امام بود و آقازاده شش ماههاش زبان نداشت بگوید تشنهام و التماس میکرد. وقتی تیر سه شعبه حرمله ملعون بر حنجر علیاصغر نشست، برای امام لحظهای پر از تحیر و ماتم پیش آمد. صدایی آمد: حسین جان درست است، عزیز است، خیلی هم عزیز، اما نگاه نکن؛ اگر او را زمین بگذاری یا از خودت جدا کنی بیسرپرست میشود، نه! خیلی محبتآمیز ندا آمد که «دَعْهُ» یعنی رهایش کن، چرا؟ «فَإِنَّ لَهُ مُرْضِعًا فِی الْجَنَّةِ» — در بهشت او را شیر میدهند.
دقت کنید: بچه را که میخواهند از شیر بگیرند، آرامش میدهند، نوازشش میکنند، اما در روز عاشورا شش ماهه ابا عبدالله را آنطور که نقل شده، از شیر گرفتند... [مثل پرنده بال گشودی رها شدی کوچکتریـن ستارهٔ سر نیزهها شدی]نگاه نکنید حضرت علیاصغر شش ماهه است، او اسرار عظیمی دارد و عوالمی را پشت سر گذاشته که او را به بزرگترین حجت حقانیت حجت خداوند تبدیل کرده است.
در برنامهای به نام «مهلا»، خانمی گفته بود روضه علیاصغر را برای بچهها نقل نکنیم، چون در مجلس روضه، کودکی پرسیده بود: مگر پدر نباید مراقب نوزادش باشد؟ پس چرا امام حسین مراقب نبود؟ او میگفت پدر قهرمان است و نباید آن جایگاه در نزد بچه شکسته شود، بنابراین بهتر است این روضه برای کودکان گفته نشود.
باید به آن خانم گفته شود که اساس شخصیت اصلی روضه حضرت علیاصغر حول محور همین بچه شش ماهه است. آیا داستانی که برای یک بچه با چنین الوهیتی اتفاق افتاده نباید برای بچهها گفته شود؟ نحوه بیان داستان مهم است؛ اینکه چطور داستان ظلم را روایت کنیم بسیار حیاتی است. وقتی رفتار و اعمال دو گروه به درستی برای کودکان تبیین شود، آنها قهرمان واقعی را تشخیص میدهند؛ چون آداب و اخلاقی که در کربلا رعایت شده، مورد قبول فطرت همه انسانها، از خردسال تا بزرگسال، است.
علیاصغر امام حسین تا زمان ظهور حضرت مهدی (عج) مشغول روایتگری است؛ درست است که زبان باز نکرده، اما صدای همه ۵۰ هزار کودک و نوزاد در غزه، لبنان و ایران است.
آیا همین جمله که حسین بن علی (ع) به دشمن آب میدهد، اما آنطرف به بچه شش ماهه آب نمیدهند، کافی نیست که تفاوت این دو مکتب را نشان دهد؟
اما این دردانه آنقدر بزرگ است که نه تنها حجت کبری ابا عبدالله در محشر است، بلکه حجت حضرت قائم در زمان ظهور نیز هست و باید این داستان مثل واقعه غدیر همواره برای همه بیان شود تا مردم در همه امور حق را از باطل بشناسند. [سفرهی این خانواده، شیر میدان پرور است؛ قاسم و اکبر ندارد، اصغرش هم حیدر است.]حضرت علیاصغر حبل المتین (ریسمان محکم) و صراط مستقیم است و اگر آن را نادیده بگیریم، منهج حسین (ع) فراموش خواهد شد و این خسران بزرگی برای فرزند آدم است.
در دنیای امروز، وقتی موشکها بر سر کودکان غزه میبارند، دنیا برای آنها مانند اسباببازیهای شکستهای است که هرگز نمیتوان آنها را سر هم کرد. آنها فقط کودکاند؛ از شش ماههای که تازه دنیا را با چشمهای پرکنجکاوی میبیند، تا سه سالهای که نمیداند چرا باید از خواب شیرین بیدار شود و به آغوش گرم مادر پناه ببرد.
آن کودک شش ماهه هنوز نمیفهمد چه اتفاقی میافتد، اما بدن کوچکش از هر لرزش و صدای بلند میلرزد. بیصدا و بیپناه گریه میکند، در آغوش مادری که حتی آنجا هم دیگر امن نیست. صدای موشکها همچون غولی بیرحم است که از آسمان میآید و همه چیز را میدرد. قلب کوچک آن کودک سه ساله پر از ترس و اشک میشود، دستهای لرزانش به دنبال آغوش گرم مادر میگردد، اما شاید مادرش را در میان آوار و دود از دست داده باشد.
بوی دود و خون، رنگ خون بر دیوارهای خرابشده، تصویری است از کودکی که باید بیگناه باشد، اما در آتش جنگ زخمی میشود. هر انفجار یعنی رویایی نابود شده؛ هر فریاد یعنی قلبی کوچک شکسته؛ و هر اشک هزاران درد است که هیچکس نمیبیند.
نوزادان غزه، لبنان، ایران و یمن به رهبری حضرت علیاصغر امام حسین (ع)، امروز حجت جدایی حق از باطل هستند. درست است که به زور ظلم و خشونت، بالهایشان شکسته شده، اما نقشآفرینان بزرگی هستند.
آری، وقتی موشکهای رژیم جعلی و غاصب کودککش میآیند، صدای تپش قلبهای کوچک نه تنها متوقف نمیشود، بلکه میشکند؛ شکستهتر از هر چیز دیگری در این جهان.
اینجا وظیفه من و شما روایتگری از سربازان کوچک حضرت علیاصغر ع و نمایش واقعیت کودکان شهید است تا جنایتهای رژیم غاصب و جعلی اسرائیل برای جهان آشکار شود. یقیناً حضرت صاحبالزمان (عج) ما را نظارهگر است که در مقابل شهادت سربازان حضرت علیاصغر (ع)
در کدام طرف تاریخ ایستادهایم.
سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار.
لیلا اسدی.
وکیل پایه یک دادگستری