وداع با محمد کاسبی؛ هنرمندی که عزتمندانه زیست و مردانه رفت
به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا، آیین تشییع پیکر زندهیاد محمد کاسبی، هنرمند و بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون، صبح امروز سهشنبه ۲۲ مهرماه با حضور جمعی از مردم، هنرمندان و مسئولان فرهنگی و سینمایی کشور در حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد.
در این مراسم، چهرههایی چون مسعود دهنمکی، محمد مهدی اسماعیلی، محمود گبرلو، مونا فرجاد، مجید شاهحسینی، محمد سرشار، زینب سلیمانی، مجید مجیدی، مجید زینالعابدین، محمد حسینی، حسین یاری، فخرالدین صدیق شریف، حسامالدین سراج، حبیب اسماعیلی و جمعی دیگر از هنرمندان و فعالان فرهنگی حضور داشتند.
آیین با قرائت قرآن توسط مرتضی یراقبافان آغاز شد و پس از آن، سرود ملی جمهوری اسلامی ایران پخش شد. اجرای مراسم را رسالت بوذری بر عهده داشت.
بوذری در ابتدای مراسم گفت: به یادبود مردی آمدیم که از موسسان همین پایگاه هنری و حوزه هنری انقلاب بود. فیلمنامهنویس، بازیگردان و بازیگر که شاید یک وجه او را بیشتر دیدیم اما نقطه گذاریهای بسیاری در عرصه سینما و تلویزیون توسط او انجام شده بود. مردی که سالهای سال برایمان خاطره ساخته است.
وی در ادامه با اشاره به احوالپرسیهای متعدد حجت الاسلام قمی از زنده یاد کاسبی در چند سال اخیر، از وی دعوت کرد تا پشت تریبون حاضر شود و درباره این هنرمند دقایقی صحبت کند.
محمد کاسبی مردی صادق، دغدغهمند و وفادار به ولایت بود
حجتالاسلام محمد قمی در سخنانی در آیین تشییع پیکر زندهیاد محمد کاسبی اظهار داشت: سلام خدا بر این مرد با ایمان، غیرتمند، صادق، دردمند و دغدغهمند باد؛ انسانی که با وجود بیماریها و دشواریهایی که در زندگی تجربه کرد، همواره عزتمندانه زیست. شکر خدا، ارادت ویژهای که به امیرالمومنین(ع) داشت، در وجوه مختلف زندگیاش نمود یافته بود؛ از جمله در تاسیس حوزه هنری، که خود در آن نقشی موثر ایفا کرد.
وی افزود: محمد کاسبی حقیقتا اهل صداقت و صراحت بود. هفته گذشته آخرین گفتوگوی تلفنی ما انجام شد که بیش از یک ساعت و نیم به طول انجامید. با وجود بیماری سختی که با آن دستوپنجه نرم میکرد، همچنان دقیق و هوشیار بود. میگفت اگر امروز چیزی بهنام «اتحاد مقدس» داریم، برخی آثار و سریالها ممکن است این اتحاد را خدشهدار کنند، اما افسوس که کاری از دستش ساخته نیست.
رئیس سازمان تبلیغات اسلامی در ادامه خاطرهای تأثربرانگیز را بازگو کرد و گفت: زمانی که خبر شهادت عزیزمان، سید حسن نصرالله، به گوشش رسید، گفت قصد دارد انگشتری را که از ایشان هدیه گرفته بود، به من بسپارد. با بغض گفت: حالا که آقا سید رفته، میخواهم این انگشتر را به تو بدهم. این انگشتر را مدتی نزد خود نگاه داشته و در کنار انگشتر حاج قاسم سلیمانی نگه میداشت.
جایجای حوزه هنری پر از نفسهای محمد است
در ادامه مراسم مجید مجیدی پشت تریبون قرار گرفت و در سخنانی با تسلیت به همسر زندهیاد محمد کاسبی گفت: قدردان محبت و ایستادگی این بانوی بزرگ هستیم که در طول پنج سال بیماری، هرگز همراهی و مهر خود را از همسرش دریغ نکرد.
وی افزود: رفاقت من با محمد به اندازه عمر انقلاب است. جایجای حوزه هنری، پر از نفسها، خاطرات و حضور مؤثر اوست. این حرفها را نه به خاطر رفتنش، بلکه از سر حقیقت میگویم؛ چراکه محمد کاسبی واقعا گوهری کمنظیر بود. انسانی با اخلاق، فرهیخته و اهل معرفت که جامعه آنگونه که باید، او را نشناخت.
مجیدی با اشاره به سابقه هنری این هنرمند فقید ادامه داد: ما اولین تئاتر انقلاب را با حضور او روی صحنه بردیم. او در همان روزهای آغازین انقلاب به تئاتر شهر آمد. هرچند بسیاری او را به عنوان بازیگر میشناسند و البته بازیگری در وجودش نهادینه بود اما دغدغه اصلیاش مسائل اجتماعی و ارزشهای انقلابی بود.
وی در پایان یادآور شد: کاسبی فیلمی ساخت به نام شنا در زمستان ساخت که من افتخار بازی در آن را داشتم. هنوز هم گاهی از تلویزیون پخش میشود و میبینم که همچنان تاثیرگذار و پرمخاطب است. پس از آن هم تجربه ساخت بدوک را با هم داشتیم، فیلمی که ادامه همان مسیر دغدغهمند بود.
وی خطاب به کاسبی گفت: ما را تاب نیاوردند، تو را تاب نیاوردند. در آن دوران، مسئولان آن نگاه را نمیپسندیدند و محمد نتوانست ادامه دهد. من به ناچار کوچ کردم اما او ماند تا این هنر را زنده نگه دارد. محمد آدم دغدغهمندی بود و هیچگاه از اعتقاداتش دست نکشید. در این پنج سالی که بیمار بود، هر بار که صحبت میکردیم، دغدغه مردم را داشت؛ هیچ خواستهای برای خودش نداشت و فقط میخواست برای مردمش زندگی کند. عزیزانی که او را میشناسند، میدانند چه سلوک معنوی داشت، چه ارادتی به امام رضا (ع) و ائمه داشت، چه اشکهایی برای امام حسین (ع) ریخت و امیدوارم خودِ آن حضرت دستگیر او باشد. سلام ما را به سید مرتضی آوینی، قیصر امینپور و دیگران برسان.
در ادامه مسعود ده نمکی یادآور شد: آخرین همکاری ما سریال «دادستان» بود که درباره نفوذ بود و مسئولانی که برخلاف مسیر حق، واداده و منافع دنیا را به آخرت ترجیح داده بودند. خاطرم هست محمد کاسبی زنگ زد و بیان کرد که من در تمام این سالها تا حالا نشده از کسی بخواهم که من را در کاری شرکت دهد یا نقشی به من بدهد، اما وقتی این فیلمنامه را شنیدم، گفتم این نقش مال من است. خیلی عجیب بود. جالب اینجاست که در آن پروژه، آدمهای دیگر هم بودند. چند نفر هم آمدند، تا دقیقه آخر تستگیری هم انجام شد، اما هیچکدام مناسب نبودند. به او گفتم که چرا اینقدر اصرار داری؟ میدانستم کمی کسالت دارد و کار هم سخت است و او پاسخ داد که من همه عمرم را برای این حرفها جنگیدهام. من نه چپم، نه راست. من عدالتخواهم، من انقلابیام.
وی اضافه کرد: او با صراحت گفت که این حرفهایی که تو در این سریال میخواهی بزنی، همان حرفهایی است که من این همه سال برایشان هزینه دادم، کتک خوردم، تهمت شنیدم از همان مسئولانی که عدالتخواهی و آرمانگرایی را برنمیتابند.
هنرمندان وقتی میمیرند که خانه نشینشان میکنیم
ده نمکی تأکید کرد: محمد کاسبی غیر از اینکه بازیگر بود، نظریهپرداز هم بود؛ جریان فرهنگی را میشناخت، تحلیل فرهنگی را میفهمید. هنرمندهایی مثل او نمیمیرند؛ آن روز میمیرند که از آنها استفاده نمیکنیم، وقتی خانهنشینشان میکنیم. باید از تجربهشان استفاده کنیم اما نمیکنیم. جالب اینجاست که نقش مقابلش در آن سریال، «ابوذر» نام داشت. خودش گفت که من ابوذر هستم؛ حرفهایی که ابوذر میزند، حرفهای من است. به نظر من، تلخی زبان محمد کاسبی به خاطر خصلت ابوذرگونهاش بود؛ یعنی دوست و رفیق و رقیب نمیشناخت. هر جا احساس میکرد باید حرفی بزند، میزد. وقتی سریال ساخته شد و بازتابها شروع شد، زنگ زد و گفت که «آب تو لونه مورچهها ریختیم!»
ده نمکی یادآور شد: علی آمد بدرقه ابوذر، در برابر مروانها. ما هم باید از این آدمها تجلیل کنیم؛ چهبسا تذکری که میدهند، سالها به درد ما میخورد. ما از این ابوذرها در هر حوزهای داریم و بهنظرم محمد کاسبی، ابوذرِ حوزه بازیگری بود.
در ادامه حسام الدین سراج پشت تریبون قرار گرفت و بیان کرد: آیا مثلاً استاد ابتهاج ابوذر زمان خودش بود؟ یا حافظ ابوذر زمان خودش بود؟ اینکه بخواهیم کلیشهسازی کنیم و افراد را در یک قالب خاص بگذاریم و دربارهشان قضاوت کنیم، به نظر من اشتباه است. بگذارید هنرمند همانطور که هست، بماند.
وی اضافه کرد: من دیروز فیلمی از محمد کاسبیِ عزیز دیدم که خیلی به دلم نشست. در پایان فیلم درباره مرگ صحبت کرد و گفت: مرگ به سراغ همه ما میآید، هیچ گریزی از آن نیست و در زمانی میآید که باورش نمیکنیم، پیشبینیاش نمیکنیم و در پایان فیلم، با حالی خاص و صدایی لرزان حلالیت طلبید. این جملهاش و نحوه گفتنش، خیلی به دل من نشست.
سپس کوروش سلیمانی سخنگوی انجمن بازیگران سینمای ایران و رئیس تئاتر شهر در سخنانی عنوان کرد: بازیگران با عشق برای این مردم خدمت میکنند و چون شمع میسوزند تا فرهنگ ایران روزبهروز درخشانتر شود. آقای کاسبی در سالهای طولانی فعالیت خود، چه در عرصه تئاتر و چه در عرصه سینما، بهعنوان بازیگری توانمند، متشخص و تحصیلکرده هنرنمایی کرد. او برای من شخصا سمبل پدر بود و چه پدر خوبی هم برای جامعه ایران بود. آرزو دارم روز به روز شاهد رشد و تعالی باشیم که در شان مردم ایران است.
در پایان فرزندان کاسبی، سحر و یلدا متنی را درباره پدر خواندند که در بخشی از آن آمده بود: در همه عمر، شبی به دیرپایی دیشب ندیده بودم و نداشتم. شب سختِ انتظار، نیمی از چشمانم به در بود. تو هزار بار رفته بودی و من، هزار بار مانده بودم به امید برگشتنت. هزار شب گذشت تا پلک ببندم و به صبح برسانم، تا کلید بچرخانی، از در درآیی و مرا از خود بیخود کنی… من بارها آمدنت را انتظار کشیدم. با غصه آمدی و با آمدنت، غمِ آنهمه انتظار از یاد خانه میرفت. خانه از حضورت سبز میشد و زمستان به گل مینشست.
یلدا کاسبی خطاب به حاضران بیان کرد: ممنون که در تمام این لحظات من و خانواده کاسبی را تنها نگذاشتید. امیدوارم روح پدرم با دعای خیر همه شما آسمانی باشد.
رسالت بوذری در پایان این آیین بیان کرد که جمعی از علمای قم از او خواستهاند که سلامشان را به این مراسم برساند.
انتهای پیام/



