به گزارش خبرگزاری برنا، خبرآنلاین نوشت: این روزها رامسر است. مثل همیشه. مثل همه عیدها . کل فامیل دورش را گرفتند و بساط کباب و بازی. دور هم جمعند ، گل می گویند و می شنوند و والیبال بازی می کنند و تا می توانند جر می زنند. امسال خانواده احتمالا کمی تعدادش بیشتر هم شده چون برای خانواده علی پروین اتفاقاتی خوشایند در پیش است و محمد تصمیماتی برای آینده زندگی اش گرفته. علی پروین عاشق این دور همی هاست. او اساسا عاشق دو چیز است ، گعده و کاسبی. مردی که می گوید همیشه باید برنده باشد ، حتی با انواع جرزنی . او شیرین است. شیرین تر از همه مردان سنتی فوتبال ایران. بالا و پایین فوتبال را زیاد داده و حرف برای نگفتن هم زیاد دارد. هر بار حرف به بازی های انتخابی جام جهانی 94 می رسد ، میگوید:«ولش کن! یه اتفاقایی افتاد که هیشوقت نمی شه گفت. بگذر . بذار زندگی مون رو بکنیم ، دنبال شر نگرد!»
او چندی قبل و در اواخر سال 93 در دفتر کارش در خیابان جردن دعوت به گفت و گوی مان را پذیرفت. این خلاصه ای است از حرف های آن روز که در قالب نظراتش درباره این ده نفر تنظیم شده است.
1. علی پروین:ببین لنگه علی پروین دیگه نمی یاد. مادر نمی زاد برای فوتبال ایران. باید حتما نباشم تا قدرم رو بدونن . یعنی کارایی که من تو این فوتبال کردم رو هیشکی نکرده. یکی بیاد بگه یه لقمه نون دست من داده بدون اینکه 100 تاش رو براش انجام داده باشم. نبین الان پیر شدیم دیگه یال و کوپالمون ریخته. برای خیلی هاشون زمین گرفتم ، خونه دارشون کردم. حالا بگو چجوری؟ طرف می گفت تو علی پروینی بیا بهت زمین بدم تو این سعادت آباد. کلش بیابونی بود . رفتیم از زمین شهری کلی زمین گرفتیم تقسیم کردیم به خیلی از این فوتبالیستا دادم. الان کدومشون میاد بگه علی پروین دستت درد نکنه. تازه سر این زمین ها کلی هم با سنگ و چماق زدنمون. حالا بیا تو فوتبال. کدوم مربی تونسته 25 تا جام بیاره. به این بچه ها می گفتم بریم تو زمین. ورزشگاه کیپ به کیپ آدم می اومد. سوت رو که می زدن همچین می ریختیم رو سر تیم حریف که همون 20 دقیقه اول 3 تا خورده بود. فوتبال یعنی اون. یعنی با همه وجود بازی کن. ما علی اصغری بازی می کردیم؟ فوتبال یعنی چی؟ یعنی پاس کوتاه ، دریبل ، شوت ، سانتر. کدوم تیم می تونست مثل بازی ناصر محمدخانی ، تیمش شوک بده بره از رو فرار گل بزنه؟ خودمون که بازی می کردیم هم همین جور. علی پروین 12 سالش بود تو عارف بازی می کرد ، 1 به 7 . تنهایی همه رو می بردم. نه حالا فکر کنی 7 تاشون رونالدو و مسی بودن ولی 7 نفر بودن . هرکی می اومد جلوی ما ، تک به 7 هم می بردمشون. اون وقت خداییش شرطی هیچ وقت بازی نکردم. از قمار بدم می اومد. تیغی باز نبودم اما باید می بردم. می رفتیم بازی می کردیم ، با دوستا. اون وقتایی که دیگه معروف شده بودم ، اگه عقب بودیم ، بازی باید این قدر ادامه پیدا می کرد تا ما برنده باشیم. بازی می کردیم ، داغون می شدیم. کتک می خوردیم ، می زدیم ، ولی باید می بردیم. یا می بردیم یا جنازه هامون می اومد بیرون. یعد مس رفتیم می شستیم تو خزونه حموم تشت انار می ذاشتیم ، می زدیم به بدن و می رفتیم تا فردا ، دوباره از اول. تازه اون وقتا فوتبالیست حرفه ای هم شده بودم و تو پرسپولیس هم بازی می کردم.این جوری علی پروین شد علی پروین که هنوز شماها که اصن بازی هام رو ندیدین هم می گین علی پروین. حالا برو تو کار و کاسبی. من هیچ وقت کار برام عار نبود. از بچگی کار کردم. هرچی که بشه فروخت یا خرید رو امتحان کردم. الان بگو ملک بلدم زمین خوب رو از بد تشخیص بدم. بگو غذا بهت می گم بهترین قیمه تهران رو کی می پزه . بگو ماشین ، من خودم آخر ماشین شناس بودم. سال 53 بی ام و زیر پام داشتم . می رفتم از آلمان ماشین می آوردم. اتو سورتمه و کار ماشین رو که همه می دونن . الان هم سال هاست که کار فرش رو بلدم. فرش خوب رو می شناسم. می خرم و می فروشم. 4 تا معامله این جوری نکنم که دیگه باید از گشنگی بمیرم.
2. مامان نصرت:خداییش یه برکتی بود. بابام کله پز بود. کجا کله پزی داشت؟ سر چهارراه سیروس. بهترین جای تهران دهه 40.ما همیشه دستمون به دهنمون می رسید. خلاصه این نوع حرف زدن و خصوصیت های رفتاریم رو از پدر خدابیامرز و مامان نصرت دارم. هر بار که یه چیزی بارش می کردم ، سری جوابم رو می داد. خیلی هوام رو داشت. علی ، علی از زبونش نمی افتاد. دیگ دیزیش همیشه به راه بود و ما هم نون سنگکمون همیشه تو دست مون. هربار که می رفتم جیبش رو بزنم می گفت ببین علی چجوری بارت اوردم. به هر جایی رسیدی برای اون کارایی که من کردم با خنده بهش می گفتم آخه.... اون آبگوشت بدون گوشت تو چی داشته که باهاش بشم علی پروین؟! اونم 4 تا می ذاشت رو فحشم و جواب می داد حالا که شدی. پیرزن همیشه چادرش رو می پیچید دورش . یه جوری که فقط نوک دماغش پیدا بود. یه سماور قدیمی ذغالی داشت و همیشه چاییش دم بود. همه که جمع می شدن تو خونه هم از سر جاش تکون نمی خورد. می نشست پای نماز، دعاش و چاییش رو تو نعلبکی می خورد. بچه ها بعضی وقتا به زور بلندش می کردن که یه قری بده ، از همون زیر چادر دستش رو در می اورد و یه تکونی می داد ، بعد عذاب وجدان می گرفت که نکنه گناه کرده باشه. دعاش خیر بود. هر بار می گفتم مامان نصرت یه دعا کن مردیم از بی پولی ، یه پولی چیزی برسه، ردخور نداشت. الان این همه سال شده که رفته . ماهی 2 بار نرم سر خاکش یه ذره حرف تند بارش نکنم و کلی خاطره هام رو زنده نکنم به قرآن حالم بد می شه. هروقت می خورم به بی پولی می رم سر خاکش می گم مامان نصرت ، بابا«...» قدیما بودی یه دعایی می کردی ، خدا یه پولی می رسوند. حالا از اون دنیا یه سفارشی بکن. ولی خیلی باحال بود ، هرچی بهش می گفتم رو مثل خودم جواب می داد. برکت خونه بود . حیف.
3. محمد پروین:پسر آدم یه چیز دیگست. محمد اتفاقا خیلی پسر زحمتکش و خوبیه. فوتبالش که حرف نداشت. البته نه به خوبی خودم(می خندد) ولی حیف شد. الان هم که می ریم بازی باید تو تیم خودم باشه وگرنه دعوا می شه . چون نه اون دوست داره ببازه نه من. این طوری دعوا می شه. «...» والیبالش هم حرف نداره. اصلا مثل خودمه. یعنی می پره رو هوا ضربه می زنه . تازه از این سرویس پرشی ها هم بلده بزنه. ولی من نه . من فقط بلدم همین جوری آبگوشتی سرویس بزنم. من سبک والیبالم مال خودمه. البته این برادرزاده ها و خواهر زاده هام هم ناکسا خیلی خوب بازی می کنن ولی محمد یه چیز دیگست. تو فوتبال چون پسر من بود حقش رو خوردن. من دیدم هی داره در حقش نامردی می شه. هی دارن کاری باهاش می کنن که نتونه بازی کنه ، گفتم ممد ول کن و برو پی یه کار دیگه. به روز اومد گفت داره می ره دنبال دوره مدیریت نان صنعتی. گفتم یعنی چی ؟ می خوای شاطر شی؟ سر در نیوردم. بردم یه جایی ، یه کارخونه نون صنعتی بود. من تو زندگیم خیلی کارخونه دیدم. دور تا دور رفتم تو کارخونه ها یا فوتبال بازی کردم یا والیبال. خیلی کارخوتش تمیز بود. همون اول چکش رو کشیدیم و خریدیم. اصلا معامله این طوریه. اگه نقد خریدی بخر اما اگه توش حرف و حدیث شد دیگه ولش کن که نمی شه. الان زده تو کار نون فروشی. نوناش حرف نداره. مخصوصا این نون همبرگراش . خیلی خوشمزن. باید بخرین و بخورین تا بفهمین چی می گم. منی که یه عمر نون سنگک و بربری خوردم هم از وقتی ممد رفته تو کار نون ، از این نون ها می خورم. البته می گن چون سبوس داره واسه سن ما خوبه. ما هم دیگه باید خیلی مراعات کنیم. تا 50 سالگی اصلا نمی دونستم مریضی یعنی چی و دکتر کی هست. ولی الان چند سالیه خیلی قرص و دوا می خورم. ممد خیلی حواسش بهم هست. هی می گه بابا این رو نخور برات خوب نیست. این فشارت رو می بره بالا ، اون یکی برای چربی خونت بده . بهش می گم بچه ، آخه «...» اینجوری که نمی شه زندگی کرد. خدا رو شکر از ممد خیلی راضیم. الان هم انصافا تو کارش موفقه. خیلی خوب کارخونش رو داره می گردونه و فروشش رو چند برابر کرده. ایشالله که یه زندگی خوب هم داشته باشه و خوشبخت شه.
4. والارضا : اوایلش خیلی برام سخت بود ، اینکه نوه علی پروین استقلالی بشه ولی شده دیگه . کاری هم نمی شه کرد. خدا رو شکر فوتبالیست بشو نیست(می خندد) اصلا فوتبالش به من نرفته ، هی فوتبال ، فوتبال می کنه اما با این هیکلش نمی تونه فوتبالیست شه. مثل خودم«...» البته مثل الانم ها. من جوونیام خیلی فرض بودم. البته اون سال های آخر دیگه نمی دوییدم وای می ستادم یه گوشه با 4 تا پاس کار رو در می اوردم! ولی این والا رضا یه سری اخلاقاش مثل خودمه.دوازده سیزده سالشه اما همش دنبال ماشین بازیه. هی زنگ می زنه به رفقام که مثلا یه پرشیای مدل 93 می خوام. چپی نباشه ، گلگیراش نخورده باشه ، رنگ نداشته باشه. قیمت همه ماشین ها رو به روز داره. همش برای خودش در حال معاملست. عدد و رقم رو خوب بلده. استقلالی شدنش هم بیشتر سر کلکل بود. نوه دختریم مثل همه ما پرسپولیسی بود ، این خواست با اون لج کنه ، گفت استقلالیم . ولی الان دیگه خیلی آتیشش تند شده . این قدر جدی می گیره که وقتی استقلال می بازه اصلا کسی جرات نداره بره سمتش. چنان گریه می کنه دل آدم براش کباب می شه. بابا بعد این دربی آخر که بردیم اومدم براش کری بخونم دیدم خیلی حالش خرابه از سر شب رفته خوابیده ، اونم با گریهو بی خیال شدم. البته این پدر سوخته هم کم نمی یاره.
5. لادن پروین:این دختر ما از اول هم دوست داشت بره تو کار هنر و سینما. من مخالف بودم. خیلی خوشم نمی اومد. باید همون اوایل می ذاشتم بره ، خیلی سال رو به خاطر مخالفتم از دست داد . ولی الان که رفته ، خوب هم بازی می کنه. یه سری کلاس رفت . کلاس بازیگری . بعد هم رفت تو فیلم مسعود خان کیمیایی بازی کرد. نه اینکه دختر علی پروین باشه اما به نظرم تو این کار موفق شه. من سر فیلمبرداری هاش رفتم. هم فیلمی که بازی کرد هم این اواخر یه سریال بازی کرد. به نظرم تو این هم خوب بود. بهتر هم شده بود. من خودم چون زیاد سریال می بینم دیگه بازی خوب رو تشخیص می دم. برای همین می گم دخترم هنرپیشه خوبی می شه.مثلا همین پژمان جمشیدی خودمون. از همون اول هم می شد فهمید این فیلم خوبی می شه. مدام شیطنت می کرد. من هرچی سریال بذاره تلویزیون خودمون می بینم. فرقی نداره سریال دختر خودم باشه یا بقیه. همه رو هم دوست دارم ولی این بچه ها تو خونه مدام دنبال دیدن این سریال های ترک هستن. اصلا از اونا بدم میاد. می گم نگاه نکنین اما زورمون دیگه نمی رسه. خودم ولی اصلا. کلا اونا خوب نیستن
6. همسرش:حاج خانوم یه چیز دیگست. اصن نوع رفتارمون با هم فرق داره. خیلی دلش پاکه. مدام سفره می ره ، سفره می ذاره ، هی پی مراسم مذهبیه. بعد می شینه از این سریالا نگاه می کنه. می گم بابا حاج خانوم نه به اون نماز خوندنت نه به این چیزا ، بابا خوب نیست. اما الان همه نگاه می کنن . دیگه چاره ای نیست. ولی همش به فکر اینه که یه کاری بکنه برای کمک به این و اون. الان حیاط خونه رو می ده برای عکاسی زوجای جوون. بفهمه عکاس ها ازشون پول گرفتن ، راه نمی ده . ولی همین جوری چرا. کلی به گلهای باغچه می رسه که جمعه ها صبح عروسا بیان اونجا عکاسی. اصلا این عروسا که میان تو خونه انگار انرژی می گیره. کلی چایی و شیرینی و پذیرایی هم براشون داره. عشقش این جور کاراست دیگه.«حاج خانم شاید تنها انسانی است که علی پروین در زمان حرف زدن درباره اش از هیچ واژه ای قبل و بعدش استفاده نمی کند.زوجی که نزدیک به 50 سال است در صفا و صمیمیت زندگی کردند .»
7. امیر قلعه نویی:هیشکی نمی تونه بگه امیر قلعه نویی موفق نیست. این پسر هم خیلی زحمت کشیده . ببین تو 10 سال اخیر چند تا جام اورده. دوره فوتبالش هم بازیکن خوبی بود. البته خب اون وقتا خیلی بازیکنای خوبی داشتیم و اون فشردگی بازیکن تو پستش باعث می شد کمتر فرصت بازی ملی پیدا کنه. ولی خیلی باهوش بود و با همین هوشی که داشت تونست تا اینجا بالا بیاد. خیلی سعی می کنه که مدل دهه 60 ما باشه. تو کارش موفق هم بوده اما چند تا نکته رو همیشه بهش گفتم ، باز این بار هم که دیدمش گفتم. الان دیگه دوره و زمونه فرق کرده. الان پول اومده ، همه چی خراب شده. الان دیگه حتی حرمت علی پروین رو نگه نمی دارن و یهو به منم یه چیزایی می گن. اوایل من هم ناراحت می شدم اما الان حواسم هست روی شاگردام به روم باز نشه. خوب نیست. حرمت نگه نمی دارن یه موقع واسه ما بد می شه. به امیر هم همین رو گفتم. گفتم واسه کسی بیشتر از حد دل نسوزون که بعدا پشیمون شی و کاری نکن که شاگردات تو روت وایستن. این طوری خیلی بهش فشار می یاد که بخواد مدام با این و اون تو دعوا باشه. باید تمرکز کنه رو کارش و حواسش به موفقیت خودش باشه.
8. کارلوس کروش:من همیشه گفتم مربی خوب و کارنامه داری بوده. کسی با فوتبالش مشکل فنی نداره. ما هیچ وقت نگفتیم مربی بدی بوده اما با این شرایط کار کردنش به درد نمی خوره. من می گم نباید برای همه چی کارلوس تصمیم بگیره. مربی باید مربی باشه. رئیس فدراسیون ریاستش رو بکنه ، وزیر هم تو جایگاه وزیر باشه. نمی شه که درباره همه چی نظر بده و مدام همه با هم دعوا کنن. اتفاقا اگه همه چی فراهم باشه و کروش هم به کار خودش برسه ، می تونه تمرکز داشته باشه و نتیجه هم بگیره . ولی الان ببین ما تو جام ملتها موفق نبودیم. حالا 1000 تا بهانه هم می شه اورد ولی آخرش اینه که با کروش هم باختیم. الان هم که مدام دعواست. یه روز سر بازیکن ، یه روز سر لباس ، یه بار سر زمین. این طوری همه انرژی همه هدر می ره. ما مربی بزرگ می خوایم که روی تیم تمرکز کنه و انرژیش رو برای فوتبال بذاره. نیاز به این همه دعوا نیست. ما امکانات مون همینه. باید این رو قبول کنه و کارش رو انجام بده. مربی خوب و قابل قبولی هم هست اما به شرطی که بیاد و کارش رو انجام بده.
9. محمد مایلی کهن:حاجی محمد دلش صافه. تند هست اما ته دلش هیچی نیست. خیلی از حرفایی که می زنه هم راسته و درست اما گاهی تند می شه. از قدیم هم همین طور بود. من مایلی رو از قبل انقلاب می شناسم. هم بازی بودیم ، شاگردم شده و بعدا خودش مربی شده. بازیکن خیلی خوب ، پسر سالم و پاک اما آتیشی. ولی هرچی هم که بگه از سر دلسوزیه. البته به خودش هم گفتم حاج ممد خیلی از حرفات درسته اما هر حرف درستی رو نباید گفت. به هر حال هر کسی یه اخلاقی داره.
10. پرویز قلیچ خانی:مقایسه من و قلیچ خانی به نظرم درست نیست. اون یه سبک از فوتبال داشت ، من یه سبک دیگه. قلیچ خانی عالی بود ، حرف نداشت. فیزیکی ، قدرتی ، پاس های عالی . لنگه پرویز رو تو فوتبال آسیا نداشتیم.منتهی اون طرز فکر خودش رو داشت.همون قبل انقلاب هم براش یه سری اتفاقات افتاد و از مسیر فوتبالش خارج شد و ولی واقعا یکی از بهترین ها بود تو فوتبالش. بازیکن بزرگ تو فوتبال مون زیاد داشتیم اما پرویز یکی از استثناها بود که همه قبولش داشتن.