این حیرانی باعث شده هم یک نوع سرگردانی برای زنان ایجاد شود و هم شاهد کارهای عجیب و غریب از زنان سراسر دنیا باشیم. برخی از زنان به "زرنگ بودن" رو آوردهاند. مثل زنان رمانهای سیدنی شلدون که در بزهکاری یا سیاست برای خود اعجوبههایی هستند. سیدنی شلدون رماننویسی بود که پس از پنجاه سالگی رماننویسی را شروع کرد و معروف شد به اینکه زنان را خوب میشناسد. در رمانهایش همیشه زنان بر مردان مسلط بودند. "استاد بازی" یکی از رمانهای مشهور این نویسنده است. در این کتاب، قهرمان داستان زنی است که برای زرنگ بودن همهچیز را فدا میکند. او با زندگی عزیزترین کسان زندگیاش بازی میکند و حتی تنها فرزند خود را به یک موجود روانپریش تبدیل میکند. اطرافیان او قربانیانی هستند که به او کمک میکنند "زرنگ" باشد و همیشه برنده باشد. یا قهرمان رمان "اگر فردا بیاید" زنی است که پس از شکستهای زندگیاش تصمیم میگیرد "زرنگ" باشد و درنهایت در دزدی به یک شاهکار تبدیل میشود.
حقیقتاً هم سیدنی شلدون زنان را خوب میشناخت و میدانست در گیرودار هجمههای مختلفی که یک زن را محاصره کردهاند، درنهایت مجبور به خیلی کارها میشود.
برخی از زنان تکیه کردن را انتخاب میکنند. مانند آنچه در رمانهای دانیل استیل میبینیم. زنانی که همیشه وابسته به مردان هستند و با تمام شدن قصه یک مرد در زندگیشان به هر دلیل، قصه دیگری را شروع میکنند و خلاصه اجازه نمیدهند قلبشان خالی بماند. زنانی که یکجور زندگی عاطفی دارند و مهمترین دغدغه زندگی آنها همین است. البته درارتباط با اینگونه زنان آنقدر دیدگاههای متناقض عنوان میشود که این زنان شیرانی هستند که به آنچه میخواهند پایبند ماندهاند! این زنان با یک دسته از مردان مواجهند که تا خرشان از پل نگذشتهاست، زنان عاطفی را تحسین میکنند و زنانی را که زندگی عقلانی و منطقی دارند، سرزنش میکنند. علاوهبراین دستهای از مردان وجود دارند که خرشان از پل گذشتهاست و عقل زنان عاطفی را گرد میدانند و تمایل دارند زنان مانند گرگ "زرنگ" باشند.
اینها و نمونههای دیگر زنان، ماندهاند به کدامیک از انتظارات جهان اطرافشان پاسخ دهند. آیا اصلا به خود، تمایلات و علائقشان هم فکر کنند یا نه؟
اما باید دید تمام این تلاشها برای دور ماندن از مظانّ اتهامها پاسخ مناسبی دریافت میکند یا باز آش همان است و کاسه همان. آیا زنانی که خودخواهی میکنند و به "زرنگ بودن" رومیآورند، دیگر آماج حملات تحقیر و توهین جامعه ــ که بخش بیشترش از سوی مردان است ــ قرار نمیگیرند؟ یا مثلاً از زنانی که فداکاری کرده و خود را وقف خانه و همسر و فرزندان خود میکنند، بهخاطر انتخابشان قدردانی میشود؟
فرشتگان بیصدا
یک نوع دیگر از زنان هم هستند که فداکاری را سرمنشا زندگی خود قرار دادهاند.زنانی که پای همسرانشان با هر شرایطی ایستادهاند. برای مثال ما شاهد بسیاری از زنان هستیم که سالهای مداوم و طولانی با همسران قطع نخاعی یا بیمار خود زندگی میکنند و دمبرنمیآورند.همسران جانبازان مثال بارزی از این نوع فداکاری و ایثارگری هستند.
احسان و سولماز را حتما به یاد دارید.زوجی که در سال اخیر و علیالخصوص پس از پخش برنامه ماه عسل معروف شدند. آنچه بیشتر از همهچیز در میان مردم جالب بود، این بود که یک مرد پای همسرش ایستادهاست. این جنبه از داستان آنجا جالب میشود که زنان زیادی با این شرایط در اطراف ما زندگی میکنند. اما مردان فداکار آنقدر کم هستند که وقتی یک نفر پیدا میشود که با شرایط همسرش میسازد و جا نمیزند،تا این حد در جامعه صدا میکند. مردم در حسرت دیدن اینجور زیباییها ماندهاند و یکی از آنها را سینهبهسینه نقل میکنند.
این که سهل است؛ آنچه میان زنان جا افتاده، این است که بیشتر مردان با شرایط عالی و ایدهآل هم با همسر خود نمیمانند و بالاخره در یک جای کار، زندگی مشترک خود را مشمول بند خیانت میکنند. و این، قصه فرشتگانی است که بیصدا میبخشند و میبخشند و میبخشند.