به گزارش خبرگزاری برنا، از همین آغاز به سراغ اصل مطلب می روم، چرا جامعه پزشکان کشور در برابر سریال تازه مهران مدیری واکنش نشان می دهد؟ اندیشمندان و هنرمندان و برخی از مسولان در نوشته ها و صحبت هایشان تلاش کردند تا پاسخی بر این سوال بیابند و این واکنش ها را به عوامل متفاوتی ارتباط دهند. عده ای کم تحمل بودن و تاب نقد و انتقاد نداشتن جامعه پزشکان را محور قرار داده اند و برخی نیز از لزوم اعتماد میان هنرمندان و پزشکان سخن گفته اند و تلاش برای ایجاد جامعه آزاد و بدون سانسور و بالا رفتن جنبه در برابر نقد را مورد اشاره قرار داده اند. دلایلی از این دست همواره از بیرون و بر مبنای رابطه میان منتقد و آنچه نقد شده است به سراغ تحلیل رفته اند و از این رو قادر به دریافت کامل این قضیه نیستند. با بررسی همه اخبار و واکنش ها در این موضوع به این نتیجه رسیدم که بهترین راه برای دریافت این موضوع همانا دوباره گوش دادن و دقیق شدن به صحبت های جامعه پزشکان و بیرون کشیدن تحلیل از درون صحبت های خودشان می باشد. از این رو به سراغ نامه رییس سازمان نظام پزشکی رفتم که بدون شک با همکاری و همفکری بخشی از بزرگان جامعه پزشکی کشور نگارش شده است و تفسیر این نامه را هدف اصلی این نوشته قرار می دهم. واکنش های مسلسل وار و بسیار تند و تیز جامعه پژشکی کشور به سریال تازه مهران مدیری با عنوان "در حاشیه" و نامه رییس سازمان نظام پزشکی خطاب به رییس سازمان صدا و سیما و توسل ها و منطق بافی های غریب برای ایجاد ارتباط میان "حرفه پزشکی" و "چیزهای مقدس" به خوبی و بدون نیاز به هیچگونه کنکاشی نشان داد که یک جای کار می لنگد و چیزی به شدت بیمارگون در فضای میان جامعه پژشکی و نمایش و انتقاد از این جامعه برقرار است. گویا پزشکان کشور بیش از هر چیز مفهوم "جامعه پزشکی" را در چنین مواردی جدی می گیرند و به شدت در برابر هر گونه انتقاد یا دست درازی به ساحت پزشکی با سرعت دست به دست هم می دهند تا فرد خاطی را با شیوه ای تمیز و بهداشتی از میدان به در کنند. چیزی که به شدت ذهن من را مشغول کرده است شیوه های پاسخ دهی و ایجاد یک متن دندان شکن توسط جامعه پزشکان یا به قولی رابطه پزشکان با نامه نگاری و منطق و متن است. جریانات اخیر در خصوص سریال تازه مهران مدیری اگر چه چیز تازه ای نداشت ولی به یکباره توجه را به سمت رابطه میان پزشکان و نامه معطوف کرد. رابطه میان طبابت و متن همواره رابطه اسرارآمیز و غریبی بوده است. پزشکان در بسیاری از موارد از "زبان تخصصی" و "جارگون" های ویژه استفاده می کنند. حتی شوخی های عامیانه با "دستخط پزشکان" و نسخه نویسی ناخوانای این جماعت به وضوح در بردارنده حقیقتی عریان است: پزشکان به شدت علاقه به تصاحب متن و نگارش یک متن بدون ایراد دارند و این متن را بیش از هر چیز از اصطلاحات و کلمات خاص پر می کنند تا برای عوام قابل فهم نباشد. حالا اما در نامه رییس سازمان نظام پژشکی کشور به رییس سازمان صدا و سیما در حقیقت با رویکرد تازه و شیوه نوینی از ارتباط میان پزشکان و متن مواجه می شویم. نامه ای که پر از فلسفه بافی های بی مورد، ارجاعات بدون مناسبت به نام و شعار سال جدید تا نظریات موردی بزرگان و تصمیم گیرندگان اصلی کشور در اهمیت و قداست حرفه پزشکی می باشد. نامه ای که به شدت در حال فلسفه بافی است و در این حال در فرآیند عریان سازی و از هم گشودن ساختارهای ذهنی و افشای درونیات روانکاوانه جامعه محترم پزشکی کشور نیز می باشد. نامه ای که باید از منظر روانکاوی و پسیکانالیز نیز مورد بررسی قرار گرفته تا ویژگی ها و امیال نگارنده اش را افشا کند. جمله معروفی در نظریه روانکاوی ژک لکان وجود دارد که می گوید : نامه میشه به مقصد می رسد. به عبارت دیگر باید گفت که نامه رییس سازمان نظام پزشکی به ظاهر قرار بوده به مقصد رییس سازمان صدا و سیما باشد ولی مقاصد دیگری را هدف گرفته و به جاهای دیگری سرک می کشد. نامه ای که بیش از هر حکم و سندی می تواند نشان دهنده رویکرد یک طرفه و فاقد انعطاف جامعه پزشکان کشور به موضوع نقد باشد. در این جا بخش هایی از نامه را که به نظر من به شدت نیازمند تفسیر است و در مواردی نشان دهنده دیدگاه های غیر واقعی و بر مبنای پیش فرض های نادرست را مورد بررسی قرار می دهیم. در این نامه به رابطه میان پزشک و بیمار اشاره شده و کلمه پزشک را مقدم بر بیمار آورده است: "پیش از این نیز در مکاتبات متعدد با جناب آقای ضرغامی، ریاست وقت سازمان و جنابعالی کرارا بر اهمیت تحکیم رابطه بین پزشک و بیمار و نقش موثر آن در درمان تاکید گردید و از رویه نامناسب آن سازمان محترم به طور اخص در طی هجده ماه گذشته که به صور مختلف و با اتکا به آمار مجعول و تصاویر غیرقابل اعتماد و تولید برنامههای غیرآگاهانه و بعضا مغرضانه در تخریب این رابطه موثر کوشیده است، گلایهمندی خود را به نمایندگی از جامعه بزرگ پزشکی کشور اعلام نمودهام. "
حالا یک سوال اساسی مطرح می شود، به راستی منظور رییس سازمان نظام پزشکی از رابطه میان بیمار و پزشک چیست؟ چه نوع رابطه ای از منظر ایشان میان بیمار و پزشک وجود دارد و آیا این رابطه را فقط باید از طرف جامعه پزشکان مورد بررسی قرار داد؟ نقش رابطه میان بیمار و پزشک در درمان چیست، آیا صرف داشتن رابطه با یک پزشک می تواند به درمان منتهی شود و در این میان به راستی یک پزشک مگر چه قدر رابطه با مریض ها و بیمارانش برقرار می کند. اتفاقا همین جاست که از همان ابتدای نامه با مفهومی مواجه می شویم که خودش بسیار جای نقد دارد و اصلا بودن یا نبودنش محل سوال است و درست همین جاست که این نامه کلیه پیش فرض های خود را بر اساس رابطه ای قرار می دهد که مشخص نیست چگونه و به چه شکل ساخته شده است و نقش عوامل دیگر در تخریب یا تحکیم آن چیست.
میشل فوکو به نوع خاص نگاه پزشک به بیمار در سده هجدهم اشاره می کند که منجر به شکل گیری نوعی زبان خاص برای حرفه پزشکی شد. گفتمانی که در شکل گیری و حفظ سلطه پزشکی نقش بسزایی داشته و دارد. این جا بود که زبان پزشکی به عنوان ابزاری تفسیری در خدمت نگاه پزشکی قرار گرفت. این زبان برخاسته از رابطه میان پزشک و بیمار و درعین حال برسازنده این رابطه به شمار می آمد. رابطه میان پزشک و بیمار در طول تاریخ پزشکی به تعبیر فوکو سه شکل کلی داشته که تغییرات عمده آن در دو صده اخیر اتفاق افتاده است. تا قرن هجدهم جایگاه بیمار در خانه خودش بود و پزشک نیز برای عیادت بیمار و درمان وی به آنجا مراجعه می نمود. این پزشک بود که بر بالین بیمار حاضر می شد و بهترین مکان برای درمان بیمار منزل خود وی شناخته شده بود. جایی که در آن بیمار می توانست علاوه بر اجرای دستورات پزشک از پرستاری و دلسوزی اعضای خانواده خود و کسانی که به سلامت وی اهمیت می دادند نیز برخوردار باشد. همزمان با شکل گیری کلینیک ها بیمار از محیط طبیعی خود جدا گشته ، به مکانی خاص که تنها برای بیماران ساخته شده بود نقل مکان می کند. بیمار و بیماری از محیط طبیعی شان خارج می شوند. پزشکان در کلینیک علاوه بر تلاش برای تشخیص و درمان بیماری از بیمار به عنوان ابزاری برای ارتقای سطح دانش پزشکی خود و انتقال آن به پزشکان جوان تر و کم تجربه تر نیز استفاده می کردند. ارتباط تنگاتنگی میان کلینیک ها و مراکز آموزش پزشکی شکل گرفت. دیگر سوالات مکرر و گفتگوهایی که در خانه میان پزشک و بیمار شکل می گرفت جای خود را به معاینات دقیق پزشک داده بود و پزشک کمتر با بیمار سخن می گفت و سوالات کمتر، کوتاه تر و مشخص تری بیان می داشت. نوعی شناخت پاتولوژیک نسبت به بدن انسان و بیمار در حال شکل گیری بود. پزشک دیگر تنها و یا عمدتا بر اساس داده های آزمایشگاهی با بیمار ارتباط برقرار می کند و بیماری را می شناسد. بیماری آن چیزی نیست که بیمار حس و بیان می دارد و یا حتی آنچه علائم ظاهری بدن او در معاینات نشان می دهد. بیماری بر روی برگه های آزمایش ثبت شده است. دیگر پزشک حتی بدون نگاه کردن به بیمار هم می تواند بیماری را تشخیص داده، دارو و شیوه های درمان را تجویز نماید چه برسد به اینکه نیاز به حرف زدن با بیمار داشته باشد. این جاست که به وضوح می توان گفت این رابطه ای که ریاست سازمان نظام پزشکی از آن سخن می گوید به این سادگی ها هم نیست و یا ایشان می خواهند این رابطه را ساده نشان بدهند و یا خبری از پیچیدگی های این رابطه در جهان مدرن ندارند. نقش رابطه میان بیمار و پزشک در درمان نیز از آن ادعاهای عجیب است و بهتر است به جای آن از تعابیر دقیق تر و مناسبی استفاده شود که گویای مفهوم باشد.
در جای دیگری از این نامه به نقش جامعه پزشکی در دستاوردهای دولت در زمینه سلامت اشاره شده است: "اگر دولت دستاوردی در زمینه سلامت داشته است و از کاهش پرداخت از جیب مردم سخن میگوید؛ این موفقیت جز با فداکاری و همکاری ایثارگرانه و صبورانه همه دست اندرکاران عرصه درمان اعم از پزشک و پرستار و پیراپزشک میسر نبوده است. فراموش نکنید طی این سالها جامعه خدوم پزشکی بوده است که از حقوق واقعی خود گذشته و یارانه نظام سلامت را از جیب خود پرداخت کرده است.
" چرا ایشان فکر کرده اند که تنها ساختار جامعه پزشکان هستند که به کاهش پرداخت از جیب مردم کمک کرده است. اگر با آمار و ارقام درست و مقایسه های اقتصادی و منطبق با درآمدها وارد این بحث شویم هستند بسیاری از ارگان ها و نهادها در کشور که بسیار بیش از جامعه پزشکان از خود گذشتگی کرده اند و دیگر نیازی به نمایش و شلوغ کاری و استفاده از عناوین فاتحانه ای نظیر ایثارگری و صبوری و دلسوزی نیست. پزشک برای دانستن حقیقت آسیب شناختی باید بیمار را به امری انتزاعی تبدیل کند. وی موظف است علامت هایی را که ضرورتا همراه بیماری هستند از آنهایی که اتفاقی هستند تشخیص دهد. پزشک باید بتواند فواصل و فضاهای خالی میان حضور و عدم حضور بیماری، یک بیماری از بیماری دیگر، شکل حقیقی از شکل کاذب، شکل مشروع از غیرمشروع و خوش خیم را از بدخیم بشناسد و تحت توجه قرار دهد. در این جاست که پزشکان نیز نسبت به جایگاه خود در جامعه از چنین تفکر طبقه محوری استفاده می کنند و حتی ساختارهای فکری خود را مستقل از بخش های دیگر جامعه ایجاد می کنند. در جای دیگری از این نامه اشاره شده است که برنامه هایی نظیر سریال درحاشیه "موهوم" هستند و این سوال مطرح شده است که " حال سوال این است که آیا پخش چنین برنامههای موهوم در طول سنوات گذشته در راستای نگاه مدبرانه مقام معظم رهبری نسبت به جامعه پزشکی بوده است؟" به راستی منظور از صفت "موهوم" چیست و چرا از این صفت برای یک برنامه طنز تلویزیونی استفاده شده است. شاید گیر دادن به این صفت در روند تحلیل بنده یکی از اساسی ترین اولویت ها باشد چرا که الصاق ویژگی توهم و وهم به یک برنامه پر مخاطب تلویزیونی بیش از هر چیز نشان دهنده این حقیقت تلخ است که جامعه پزشکی به چنان تک نگری و رویکرد تمامیت خواهانه ای دچار شده است که آن چه را اکثریت جامعه می پسندد و به آن می خندد با یک حکم قطعی به یک "توهم" و امر موهوم بدل می کند. به نظر من در چنین مواردی باید خیلی مودبانه گفت که شاید توهم و امر موهوم فرضیات شما و نظریاتتان نسبت به جامعه باشد، شاید تنها از بدن ها می دانید و هنوز چیزی از جامعه را نمی شناسید.
موضوع کنترل و قدرت در حوزه پزشکی به دو صورت مطرح می شود. یکی کنترلی که بر پزشکان اعمال می شود و دیگری کنترلی که پزشکان بر جامعه اعمال می نمایند. در صورت اول باز هم کنترل به دو نوع تقسیم می شود. یکی کنترل مراجع سیاسی بر پزشکی و دیگری کنترل تعدادی از پزشکان برگزیده بر کل پزشکان. اما صورت دیگر کنترل با نفوذ پزشکان به حوزه های مختلف زندگی انسان هاست. قدرت سیاسی نیز با حمایت از پزشکان از این نفوذ استفاده می کند و به اعمال قدرت می پردازد. وضع قوانین سفت و سخت کفن و دفن، ثبت تولد و مرگ و کنترل و شناسایی بیماران در کلینیک ها نمونه هایی از این اعمال قدرت و نفوذ و به نوعی پلیسی نمودن جامعه با استفاده از قدرت پزشکی است. در ادامه همین سیستم فکری و نوشتار باید به شدت جامعه پزشکی را از موهوم خواندن هر چیز منع کرد. به راستی چه چیزی باعث می شود که یک پزشک بتواند بر همه ادراکات ما کنترل داشته و ان ها را برچسب گزاری کند. در پایان نامه مذکور با عبارتی بسیار محکم و در حکم خط و نشان مواجه می شویم که اینگونه تیتراژ پایانی نامه را رقم می زند: " لازم به یادآوری است که مردم به پزشکان خود اعتماد دارند و این جزئی از فرهنگ ایرانی است که حتی نه فقط در مشکلات درمانی که در برخی مسائل زندگانی شخصی نیز پزشک را محرم خود دانسته و او را طرف مشورت قرار میدهند و هرگونه تخریب در این رابطه بیش از آنکه پزشک را متضرر کنند اثری به مراتب بیشتر بر بیماران و مردم خواهد داشت."
آنچه توجه اصلی را در این متن به خود جلب می کند همانا مفهوم نظارت پزشکی است. دنیای پزشکی با قدم نهادن در تمام حیطه های زندگی انسان خود را مجاز به نظارت بر آن حوزه ها دانسته و سعی در اعمال قدرت و نفوذ خود در آنها دارد. پزشکان در همه جا اعمال قدرت می کنند و درباره هر موضوعی که به نوعی با انسان و کالبد وی در ارتباط باشد نسخه می پیچند. از لحظه تولد تا حتی پس از مرگ هم کالبد انسان را زیر نظر می گیرند. به عبارت دیگر پزشکان نمی توانند هیچ گونه دخل و تصرفی را در این حوزه تاب بیاورند و این واکنش به واقع یک واکنش طبیعی و متناسب با ساختار اندیشگانی و فکری یک پزشک است و نباید بر پزشکان خرده گرفت که چرا از این سریال و محتوایش رنجیده اند. مساله اصلا محتوای سریال و یا وجود یا عدم وجود توهین یا تخریب نیست. پزشکان و جامعه پزشکان کشور به هیچ عنوان با مهران مدیری و یا سریالش مشکلی ندارد، مشکل واقعی این است که پزشکان بیش از هر چیز با جایگاه خودشان مشکل دارند و نمی توانند لرزش یا نزدیک شدن هر چیزی را به این جایگاه تحمل کنند.
هزار بار هم که به جامعه پزشکان کشور بگویید تحمل داشته باشید، جنبه انتقاد داشته باشید، به فضای باز و ابراز ایده ها احترام بگذارید، به هنرمندان اعتماد کنید و توصیه هایی از این دست، باز هم بی فایده است و باز هم همین آش و همین کاسه برقرار است. مساله اصلی در مکان و زمان دیگری رخ داده است، در طول زمان، جایی در اطراف یک پزشک، چیزی شبیه به هاله، چیزی شبیه به دستخط پزشکان و چیزی شبیه به مردمانی که بیماری ات را تشخیص می دهند، درمان ات می کنند، ایثار می کنند، لباس سپید و تمیز می پوشند، از حقوق خودشان می گذرند، یارانه نظام سلامت را از جیب خودشان پرداخت می کنند، سریال های موهوم نمی بینند، محرم و مونس بیمار هستند، قابل ستایش و تقدیس هستند و به راستی باید با صدای بلند فریاد زد:
امشب، شب مهتابه، حبیبم رو می خوام، حبیبم اگر خوابه طبیبم رو میخوام.