سالگرد ترور نافرجام آیت الله هاشمی رفسنجانی؛

هاشمى زنده است چون نهضت زنده است

|
۱۳۹۴/۰۳/۰۴
|
۱۲:۱۷:۱۹
| کد خبر: ۲۸۷۷۳۱
هاشمى زنده است چون نهضت زنده است
امام خمینی(ره): مرحوم مدرس که به امر رضا خان ترور شد، از بیمارستان پیام داد: «به رضا خان بگویید من زنده هستم». مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان باید بدانند هاشمى زنده است چون نهضت زنده است.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری برنا، ترور نافرجام اکبر هاشمی رفسنجانی، واقعه‌ای بود که در شب 4 خرداد 1358 از سوی گروهک فرقان رخ داد و طی آن ایت الله هاشمی رفسنجانی در داخل منزلش مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیهٔ کبد مجروح شد، ولیکن با تدبیر همسر وی ختم به خیر شد. آیت الله هاشمی بلافاصله پس از ترور به بیمارستان شهدای تجریش جهت درمان انتقال یافت.

عفت مرعشی، همسر اکبر هاشمی رفسنجانی چنین گفته‌است:

پاسدار ما نیز در حیاط بود کنار حوض. غروب بود و هوا تاریک شده بود. پاسدار از پشت شیشه می‌بیند که آقای هاشمی با یک نفر دیگر گلاویز شده‌اند. من در را که باز کردم و این صحنه را دیدم. رفتم داخل. آن مرد چند بار به صورت آقای هاشمی زده بود و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دست‌هایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد. یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از در رفت. احتمال داد که آقای هاشمی کشته شده است. او که رفت، من بلند شدم. دیدم خون از شکم آقای هاشمی بیرون زده. چادری را که برای نماز برداشته بودم، دور بدن آقای هاشمی بستم. فاطمه شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. گفتم: جیغ نزن، برو ماشین خبر کن. او رفت. خودم هم دویدم داخل کوچه و داد زدم: همسایه‌ها یک ماشین. همسایه‌ها یک ماشین. در حالی که دو تا ماشین در خانه داشتیم، اما راننده نبود که بتواند ماشین‌ها را ببرد. آقایی وارد خانه ما شد، گفت: ماشین آماده است. من اول وحشت داشتم. گفتم نکند این آقا از منافقین باشد. حالم خوب نبود، گفتم: شما منافق نیستید؟ گفت: نه، خانم من همسایهٔ شما هستم. آقای هاشمی را بغل کردیم و گذاشتیم توی ماشین. مهدی هم پرید داخل ماشین. من بدون جوراب و کفش سوار ماشین شدم تا برویم به بیمارستان. رفتیم بیمارستان شهدا. تا ما به بیمارستان برسیم، فاطمه از خانه با بیمارستان تماس گرفته و گفته بود که پدرم تیر خورده، بیمارستان را آماده کنید. در خیابان ما به یک چراغ قرمز طولانی برخوردیم. من سرم را از ماشین بیرون آوردم و به پلیسی که سر چهارراه بود، گفتم: چراغ را سبز کن. آقای هاشمی در این ماشین است. تیر خورده. پلیس سریع چراغ را سبز کرد. رسیدیم دم بیمارستان. دیدیم که منتظرند. همسایه ما، آقای هاشمی را بغل کرد و خودش برد به داخل آسانسور. من هم همراهش رفتم. وارد بخش که شدیم، دیدیم همه چیز آماده است. آقای هاشمی را گذاشتند روی تخت.

15-5-25-114531d44a3974-ad63-452c-bb85-1b8edafa5404-300x232

آیت الله هاشمی در این مصاحبه مطبوعاتی درباره شب حادثه اینچنین می گوید:

عصر جمعه که تصادفا یکی از پاسدارهایی که محافظ من بود منزل نبودند حدود ساعت نزدیک 9 ود که با اف اف گفتند دو نفر نزدیک خانه هستند و نامه ای از آقای ناطق نوری که دارند. من گفتم بگویید بیایند تو بعد به من خبر دادند که آمدند داخل در اتاق پذیرایی نشسته اند.

طبق معمول من به خاطر اینکه مردم بتوانند حرف هایشان را به ماها بزنند و درد و دلهایشان را بکنند بنا این بود که در ملاقات اشخاص سختگیری نکنند. آمدند در خانه من وقتیکه به اتاق پذیرایی رفتم دیدم که یک جوانی آنجا نشسته با یک پاسداری در خانه ما.

بعد پاسدار رفت بیرون و آن جوان بود. من چون گفتم کار دارم زودتر این نامه را بدهید ببینم چیکار دارید وقت تلف نکنید ایشون پا شد آمد و جلو صندلی که من نشسته بودم با نیم متر فاصله ایستاد و چیزی از تو جیبش درآورد و گفت متاسفانه اشتباهی آوردم نامه را....و رنگ ورقه هایش نشان می داد که همان اعلامیه هایی بود که آورده بود آنجا پخش کند بعد از اقدام.

ضمن اینکه این حرف را میزد من از پایین دیدم که دستش رفت و پیراهنش را زد بالا و به طرف اسلحه دست برد. خب تقریبا برام روشن شد که قصد سوءیی دارد. فاصله ای نداشتیم بلند شدم دستش را گرفتم و همان دستش که روی اسلحه بود من آن دستش را گرفتم .من بلند شدم و او دفاع می کرد مدتی کلنجار می رفتیم. رفیق و شریکش که با او آمده بود در حیاط منزل مانده بود و جلوی پاسدارها را میگرفت که نیایند داخل اتاق.

وقتیکه دید رفیقش تنهایی نمی تواند در اتاق کاری انجام دهد و گیر افتاده و خانم و اینها هم آمدند کمک من.او پاسدارها را تهدید کرده بود و خودش هم آمد داخل اتاق.موقعی که رسید اسلحه آن طرف دست من بود ولی با او هنوز کلنجار می رفتیم، تمام نشده بود و او مسلحی بود که دستش آزاد بود و ما هم گرفتار درگیری با او بودیم و شلیک کرد و آنچه که من احساس کردم اینکه یک تیر از پشتم زد و از شکمم آمد بیرون .من دیگر قدرت مقاومت نداشتم و من نشستم روی زمین و آنجا خانم و بچه ها کمک کردند که مانع او شدند که به سر من تیر بزند یا به جاهای حساس تر تیر بزند. بعد در رفتند و اسلحه هم دست من بود و فرار کردند.

12838

به همین مناسبت حضرت امام خمینی(س) پبامی صادر کردند و به پاسداران دستور دادند از این شخصیت های ارزنده انقلاب حفاظت کنند: (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی-اجتماعی امام خمینی، ص 79 و 80)                       

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب حجت الاسلام مجاهد متعهد، آقاى هاشمى عزیز

مرحوم مدرس که به امر رضا خان ترور شد، از بیمارستان پیام داد: «به رضا خان بگویید من زنده هستم». مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان باید بدانند هاشمى زنده است چون نهضت زنده است.

امریکا و دیگر ابرقدرتها بدانند ملت ما زنده است. اجتماعات عظیم این دو- سه روز شاهد زنده بودن انقلاب است. اینان با این تلاشهاى احمقانه نمى‏توانند انقلاب اسلامى ما را ترور کنند؛ نمى‏توانند شخصیت انسانى- اسلامى مطهرى و هاشمى را ترور کنند؛ هر چند ترورها حساب شده و سازمان یافته باشند و از لابه لاى آنها جاى پاى ابرقدرتها و جنایتکاران بین المللى به چشم بخورد.

ملت با تمام قوا باید در مقابل دسیسه‏ها مقاومت کنند، توطئه‏ها را بشکنند؛ با کمال مراقبت انقلابى این جنایتکاران را شناسایى کنند و به دادگاههاى انقلابى معرفى کنند. پاسداران انقلاب و رؤساى آنان موظفند از این شخصیتهاى ارزنده انقلابى حفاظت کنند و رفت و آمدهاى مشکوک را تحت نظر بگیرند؛ اگر چه خود آنان راضى نباشند. ملت بزرگ اسلامى مصمم است به نهضت اسلامى خود ادامه دهد، و اجازه دخالت خیانتکاران را در کشور خود ندهد. ما ملتهاى بزرگ اسلامى را به همکارى در این نهضت اسلامى ایران دعوت مى‏کنیم.

باید دست جنایتکاران از ممالک اسلامى و از عموم مستضعفین قطع شود، و وعده الهى به همت اقشار ملتهاى اسلامى تحقق یابد. من به آقاى هاشمى- فرزند برومند اسلام تبریک مى‏گویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت به پیش رفت. و سلامت و ادامه خدمت ایشان را از خداى تعالى خواستارم. و السلام علیه و على عباد اللَّه الصالحین.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

(صحیفه امام، ج‏7، ص: 495 و 496)

نظر شما