به گزارش گروه سینمایی «برنا»، روز گذشته، سیام شهریور ماه، مراسم نقد و بررسی این دو فیلم مستند در سینمای سوره اصفهان با حضور محمود رحمانی، کارگردان مستندها و پوریا ذوالفقاری منتقد سینما برگزار شد و با استقبال سینما دوستان اصفهانی روبرو شد.
پوریا ذوالفقاری که به عنوان منتقد در جلسه حضور داشت معتقد است مستندهای جنگی ما بسیار بیپیرایهتر، سادهتر و بیادعاتر از فیلمهای داستانی جنگیمان هستند که با بودجههای میلیاردی ساخته میشوند: «امروز خوشحالیم که کارگردانی از همان جغرافیا و منطقهی نزدیک به جنگ که واقعیت جنگ را حس کرده است، دست بهکار ساختن چنین مستندهایی در بارهی جنگ شده است.»
محمود رحمانی، کارگردان درباره انگیزههایش برای ساختن مستندهای جنگی میگوید: «از کودکی با جنگ، صدای توپ، هواپیما و میگهای عراقی بزرگ شدم و بعد از اینکه فیلمساز شدم، ناخواسته در کنار جنگ زندگی میکردم و با توجه به دنیای پیرامونم، جنگ در اولویت کاریِ من قرار گرفت. «مدار صفر درجه» را با طراحی قبلی و فکر شده شروع کردم ولی به «مُلفِ گَند» واقعاً فکر نکرده بودم و «ملف گند» بر اثر یک اتفاق ساخته شد. ناگهان متوجه شدم که دو فیلم از پنج فیلمام دربارهی جنگ است. روایت جنگ همچنان ناتمام است. نمیخواستم برخوردم با امر واقع صرفاً گزارشگونه و فیلم- مقاله باشد. کار من قصه تعریف کردن است. اگر دو فریم را کنار هم قرار میدهم دلم میخواهد با کنار هم قرار دادنشان قصهای ساخته شود. اینها فیلمهای مستندی هستند از زاویهی دید من».
ذوالفقاری «مدار صفر درجه» را که اولین مستند نمایش داده شده در جلسه است را اینگونه توصیف میکند: «نکتهی قابل توجه در این فیلم برخورد با یک سرزمین و مردمانش به عنوان میراث جنگ است. انگار گونهای باستانشناسیِ جنگ است با آن نخلستانهای سوخته، آن اندوهی که در آدمها میبینیم و رنجی که آدمها از به یاد آوردن خاطراتشان میبرند، به واقعیتی نه چندان دور دلالت دارند. حتی یک اینهمانی میان نخلستانهای سوخته و آدمهایی که در جنگ آسیب دیدند صورت میگیرد». کارگردان فیلم در پاسخ به پرسشِ چهگونگی شکل گرفتن روایت در فیلم میگوید: «این فیلم محصول یک دهه پیش است و به لحاظ نزدیکی زیستِ جغرافیایی خودم با جنگ و لمس جنگ و تبعاتش از همان کودکی، روایت جنگ تبدیل به دغدغهام شده بود. وقتی این قصه را شنیدم بیش از هر چیز به شکل بیان و روایتش فکر میکردم. دلم میخواست به شکلی باشد که تصویر عمیقتری از جنگ را نشان بدهم. این نریشنها بر مبنای درک موقعیت و واقعیت آن شخصیت درون فیلم نوشته شدهاند. چه بسا ممکن است اتفاقی که برای زن و بچهی آن مرد میافتد، واقعاً اینگونه نبوده باشد که در فیلم میبینیم.»
در ادامه کارگردان و منتقد درباره شکل روایت فیلم مستند «مدار صفر درجه» تبادل نظر کردند و کارگردان در پاسخ به منتقد که معتقد است چه بسا اگر آن فلاشبکی که به لحاظ ساختاری هم اجرای خوبی دارد در فیلم نمیبود، مخاطب خودش میتوانست به استنادِ روایت درون فیلم آن را در خیال بپروراند و نیازی به بازسازیاش نبود، میگوید: «قصدم شریک کردن مخاطب در فیلم به عنوان یک عنصر پویا بود. دلم میخواست تصویر هولناکتری از آن واقعه را نشان بدهم. به قول محمد تهامینژاد صحنههای فلاشبک فیلم به دلیل قدرت بازسازی، استناد ایجاد میکنند. دلم نمیخواست که این اتفاقی که دارد بین مرگ و زندگی میافتد فقط با دیالوگ بیان شود.»
رحمانی میگوید که تماشاگران دربارهی «مدار صفر درجه» نظرات مثبتی دارند و فیلم را تأثیرگذار توصیف میکنند. کارگردان در پایان این بخش به تراژدی به وقوع پیوسته که فیلم راویِ آن است اشاره میکند و بر انسانمحور بودن فیلم تأکید میکند و نکتهی مهمی را گوشزد میکند و آن هم تلاش برای شخصیت بخشیدن به نخلستانهاییست که در جنگ از دست رفت.
ادامه جلسه به نقد و بررسی مستند تحسین شده «ملف گند» که پلان سکانسی 53 دقیقهای است، اختصاص پیدا میکند. منتقد مدعو با تعریف از «مُلفِ گَند» که تنها بازیگرش یکتنه رو به دوربین زحمت صداسازی و فضاسازی را هم میکشد، میخواهد بداند سر و کلهی این شخصیت از کجا پیدا شده و کارگردان چنین توضیح میدهد: « حتماً باید با موضوع ارتباط نزدیکی برقرار کنم تا بتوانم دربارهاش فیلم بسازم. به شکل اتفاقی در ادارهای متوجه شدم که محمد دارد داستان زندگیاش را برای شخص دیگری تعریف میکند و لحظهای رسیدم که داشت با دهانش یکی از آن انفجارها را اجرا میکرد. چنان تحت تأثیر روایتش قرار گرفتم که همان موقع به تدوینگرم زنگ زدم و گفتم میخواهم دربارهی کسی که رو به دوربین از خاطراتش از جنگ حرف میزند فیلمی بسازم. به محمد نزدیکتر شدم. البته فیلم اول مرا در کامپیوترش داشت و شش ماه طول کشید تا رابطهمان عمیقتر شد. لوکیشنهای مختلفی را هم تست زدم و در آخر به این نتیجه رسیدم که آن موقعیت ویژه فقط در محیط کارش به عنوان لوکیشن ایجاد میشود. دفترچهای داشتم و داستانکهای محمد را در آن نوشته بودم و هر بار از او میخواستم تا داستان متفاوتی را تعریف کند. حتی در آن دفترچه ویژگیهای روانی و شخصیتی محمد را هم نوشته بودم؛ مثلاً اینکه چه چیزی او را عصبانی میکند.»
پوریا ذوالفقاری در ادامه فیلم را اینگونه توصیف میکند: «این فیلم هم از نمونه فیلمهایی است که یک تراژدی را با لحنی شوخ و شنگ روایت میکند. هوشمندی کارگردان در این فیلم فقط به ریتم و روایت مربوط نمیشود و هوشمندی مهمترش کشف سوژهی فیلم است. دوربین در هر دو مستند آرام و قرار دارد و قرار نیست فیلمساز با دوربین کارهای عجیب و غریبی بکند.»
کارگردان در پاسخ به کنجکاوی تماشاگری برای شیوهی فیلم گرفتن از سوژهاش میگوید: «ابتدا میخواستم محمد در همان خانهی خودش روایتش را از جنگ بگوید که تلفنها یا مهمانها مانعِ کار بودند. در گشتوگذارهایی هم که با ماشین داشتیم، متوجه شدم که در فضای بستهی اتومبیل آن نمایشِ زبانِ بدن در حین تعریف کردن از بین میرفت و در نهایت به همان ادارهای رسیدم که نقطهی آغاز قصه بود. هیچ چیز در فیلم فیالبداهه نبوده و فکر شده بوده است. شش ماه به فیلم فکر کرده بودم. در مورد صدای فیلم هم تمهیداتی اندیشیده بودم. حتی آن کبریتی که روشن نمیشد خودم باعثش بودم چون اگر محمد سیگارش روشن میشد دیگر فیلم تمام بود! چون وقتی سیگار میکشید به شکل غریبی آرام میشد و دیگر ادامه نمیداد. حتی باید فاصلهی دوربین با سوژه به شکلی میبود که محمد را به ادامه دادن روایتش ترغیب کنم. (در اینجا کارگردان از جا برمیخیزد و حرکات دوربین و فاصله با سوژه را روی صحنه اجرا میکند). این فیلم از نظر توجه به برخورد با سوژه، از بهترین فیلمهای من است. یکی از منتقدان کایه دو سینما نوشته بود که محمد در فیلمِ محمود یک «روبرتو بنینی» است با همان اندازه و با همان قدرتِ تئاتری. به قول آقای تقوایی همهی زندگی یک آدم نشخوار دوران نوجوانی اوست و همهی دوران نوجوانی محمد با جنگ و صدای توپ و موشک همراه بوده. شما در پسِ پشت این روایت میتوانید حقیقت جنگ را ببینید. کیفیت واقعاً اتفاقی نیست و همه چیز در این فیلم اندیشیده شده است. این فیلم یک فیلم مشارکتی است. صاحب و کارگردان اصلی فیلم خود محمد است. دوربین فقط آنجا نقش چشمی را دارد که نظارهگر است. متأسفم که فیلم در ایران دیده نشد تا وقتی به همت کتایون شهابی فیلم در جشنوارههای خارجی نمایش داده شد و با وجود زیرنویس با آن ارتباط برقرار کردند. فیلم من حتی در جشنوارهی سینما حقیقت در ایران پذیرفته نشد و خیلی مسخره است که زنگ زدند و گفتند که انگار اشتباهی راشهای فیلم را فرستادهای! به هر حال معیار و شاخص یک ملت با فرهنگ این است که سینمای مستندش اکران شود و تأثیر بگذارد. سینمای مستند روح زندگی و زیستن را به آدمها نشان میدهد و آنها را دعوت میکند به جهانهای کشف نشده است».