ناگهان هر دو به حالی عاطفی و مشابه دچار شدیم! وقتی گروه گروه جوان روی صحنه می رفتند…گروه گروه نامزدهای جوان را می دیدیم ، اشک در چشم هایم حلقه زد و به فرهاد گفتم: «دقیقاً مثل این است که علی ، پسرم روی صحنه است و نامزد دریافت سیمرغ شده باشد ، همان قدر هیجان زدهام. و فرهاد هم همین حال را داشت. و دیشب که گروه جوانها روی صحنه میرفتند و با سیمرغ باز میگشتند. باز هم اشک شوق در چشمانم حلقه زد و این بار همسرم کنارم بود و او هم همین حال را داشت.»
بهرام دهقانی، دوست خوبم روی صحنه اعلام کرد:« سینمای ایران نه مرده است و نه ورشکسته!» این نیروی بزرگ و پر مایه سر برآوردهاند و ما را به آینده امیدوارتر می کنند. سینما خود را باز آفرینى کردهاست. قدوم باز آفرینان سینما مبارک باد.
و اما بعد… سالهای گذشته خیلی از کارگردانها از فیلمسازى محروم شده بودند. از جمله کیومرث پور احمد، و او بشدت افسرده شده بود، اما در روزهای فیلمبرداری فیلم #کفشهایم_کو، هر روز بهتر میشد و جهانش آفتابىتر و هر روز بیشتر به دنیای پرانرژى گذشتهاش باز میگشت. این روند ادامه یافت تا اینکه یک روز از سر مونتاژ زنگ زد وگفت : «دیشب اولین سکانس فیلم بعدی رو نوشتم!» خبر عالی بود. او حالش خوب شده بود؛ یکی از دوست داشتنیترین کارگردانهای سینما به سینما بازگشته بود و حالا میخواهم آرزو کنم همهى کارگردانهایی که در سالهاى گذشته از سینما دور نگه داشته شدند، به سینما بازگردند؛ حالشان خوب شود و دوباره شاهد جشنوارههای پر رونق و پررقابت باشیم.