گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا, «ابد و یک روز» غیرمنتظرهترین فیلم در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در بخش نگاه نو بود که توانست 9 سیمرغ بلورین کسب کند. این اثر فیلمی در ژانر، اجتماعی است که به معضل اعتیاد در خانوادههای از طبقه ضعیف جامعه میپردازد. فیلمی بیادعا که پدیده جشنواره سی چهارم فجر نیز شد؛ اما علی رغم دریافت سیمرغ بهترین فیلمنامه بهجزدر شخصیتپردازی ، دیالوگنویسی و شوخیهای کلامی، «ابد و یک روز»در تعلیقها ، داستانهای اصلی و فرعی ضعفهایی داشت.
«ابد و یک روز»، ابدی بودن مسائل و مصائب خانوادهای از طبقه فرودست و همیشگی بودن این جایگاه و مشکلات اجتماعی را به نمایش گذاشت. ابدیتی که هیچگاه پایان نمییابد و علل این ابدی بودن وضع موجود نیز به شرایط جامعه، نبود فرهنگ اجتماعی، خو گرفتن به شرایط موجود و عدم تمایل و ناتوانی به تغییر در میان این قشر بازمی گردد. بهعنوانمثال شخصیتی مانند «مرتضی» که تا چندی پیش برای تأمین هزینه مواد مخدرش اقدام به فروش آن میکرد، پس از ترک مواد برای بهبود شرایط اقتصادیاش یکی از اعضای خانوادهاش را قربانی خود میکند. یا مادری که آرزوی دارد پسرش از اعتیاد رهایی یابد اما برای ایام بیپولی و روز مبادا مواد مخدر پنهان میکند تا فرزندش بتواند از آن استفاده کند. همچنین برادر معتاد قصه (محسن) و خواهران سمیه که تنها به منافعشان میاندیشند و معتقدند اگر خواهر کوچکتر در خانه نباشد کسی برای خدماتدهی به آنها و مادر پیرشان وجود نخواهد داشت؛پس تنها علل مخالفتشان با ازدواج و رفتن سمیه نه روی دلسوزی بلکه به دلیل خودخواهی و منفعتطلبی است. در این میان «نوید» تنها روزنه امید و چهره متفاوت خانواده است که شانس تغییر شرایط و جبر اجتماعیاش را دارد. پسری بااستعدادی که در این محیط آلوده مانند گل مردابی است که بدون حمایت خواهر محکومبه پیمودن راه برادرانش است. پس مشکلات و مصائب این خانواده ابدی است. حتی اگر آنیک روز هم به مصائبشان اضافه نشود بازهم محکومبه ادامه این زندگی هستند.
مرتضی،برادری که از دام اعتیاد رهایی یافته اما فکرش هنوز معتاد است
فیلم سرشار از شخصیتهای اصلی و فرعی است؛ اما تمام داستان و اتفاقها حول محور سه یا چهار شخصیت (محسن، مرتضی، سمیه، نوید) میگردد. در حقیقت اعضای دیگرخانواده مانند «شهناز، لیلا، امیر و مادر» حضورشان چندان مهم و کلیدی نیست؛ ولی شخصیتهای اصلی به نسبت دیگر شخصیتهای قصه از شخصیتپردازی خوبی برخوردارند.این شخصیت پردازی کامل و دقیق درباره مرتضی بیش از دیگر شخصیت ها نمود پیدا می کند.
«مرتضی» برادر بزرگتر با رفتار خود در آغاز فیلم به مخاطب میگوید که او از اعتیاد و قاچاق مواد مخدر دست برداشته و قصد دارد تا از خانواده و خواهرانش حمایت کرده وزندگی سالمی داشته باشد. مرتضی قصد دارد فرد مثبت و تکیهگاهی مطمئن برای خانواده باشد. البته تا اواسط قصه هم کموبیش مخاطب این ذهنیت را نسبت به او پیدا میکند؛ اما با ادامه داستان مخاطب به این نتیجه میرسد که مرتضی اگرچه ظاهراً از دام اعتیاد رهایی یافته اما خصلتها و خوی و منش یک معتاد را ترک نکرده او نیز مانند یک معتاد برای رسید به پول حاضر است تا خانواده و خواهر خود را قربانی کند، زیرا سمیه را به کاری که تمایل به انجام آن ندارد وادار میکند. تا بهاینترتیب به اهداف خود یعنی راهاندازی فلافل فروشی برسد.
منفعت طلبی وجوه مشترک شخصیت های قصه
مرتضی بر اساس خوی و منش معتادان این کار را بد نمیداند و معتقد است ازدواج با یک خانواده افغانی به نفع سمیه است. نوعی منفعتطلبی که در بقیه اعضای خانواده نیز دیده میشود و به شکل مستقیم و صادقانه از زبان محسن (برادر معتاد کوچکتر) عنوان میشود. این منفعتطلبی نیز درنهایت سرنوشت محتوم تنهایی را برای آنها رقم میزند. همه این افراد بهنوعی تنها هستند. محسن با اعتیادش منزوی است، مرتضی با توقعات و زیادهخواهی و بیتوجهی به خواست اعضای خانوادهاش تنها میماند، کما اینکه در سکانس پایانی و پس از مکالمه تلفنی با دوست افغانیاش این تنهایی و مستأصل بودن را میبینیم. شهناز خواهر بزرگ خانواده ازدواجکرده و با پسرش امیر زندگی میکند. او تنها و دور از خانواده است و مشکلات فراوان با فرزند (امیر) و شوهرش دارد. او نمونه بارز اشتباهات فلسفی زندگی و فرهنگی این خانواده است. فلسفهای که میگوید کسی که شرایط رفتن از خانواده را دارد و نرود سگ است و اگر برود و بازگردد از سگ کمتر است.با این فلسفه خواهران متاهل با وجود مشکلاتشان حاضر به بازگشت به خانه نیستند و شخصیت لیلا هم حاضر به ترک خانه پدری نیست. لیلا که نمیخواهد راه خواهرانش را در پیش گیرد، علم مخالفت با شرایط را برافراشته و با گربههایی که از آنها نگهداری میکند خود را در خانواده منزوی کرده است. یکی دیگر از خواهران نیز که شوهرش فوت کرده حاضر نیست ازدواج کند. چراکه نمیخواهد مستمری شوهرش قطع شود. سمیه و نوید نیز شرایطشان در این خانواده پذیرفتنی نیست و هر یک تنها ابزاردست برادران و خواهرانشان قرارگرفتهاند. تنهایی سمیه را به شکل نمادین در خودرویی خانواده افغانی میتوان دید. سمیه همانقدر که در خانواده خود تنها است؛ پس از ازدواج احتمالی در خانوادهای که فاصله فرهنگی با آنها دارد نیز تنهاتر میشود و سرنوشتی بهتر از دیگر اعضای خانواده و مادرش نخواهد داشت.
داستانهای فرعی، دستوپا گیرند
فیلمساز برای هر 9 شخصیت قصه یک قصه فرعی ارائه میدهد، اما به نظر برای بیان مصائب این شخصیتها نیازی به این تعداد داستان فرعی نیست. این داستانها دست و پای فیلمساز را برای بیان حرفهایش میبندد. بهعنوانمثال جزئیات سفر همه اعضای خانواده به محل زندگی شهناز و داستان«امیر» دلیلی برای مطرح شدن نداشت. همچنین خواهر دیگر سمیه که شوهرش فوت کرده نیزکموبیش شرایطی مشابه زندگی شهناز را دارد. ازاینرو نیازی به ساختن دو شخصیت با شرایط یکسان نبود.
فقدان تعلیق در ابد و یک روز
فیلمنامه باوجود برخی از شخصیتپردازیهای پررنگ داستان اما از تعلیق چندانی برخوردار نیست. این مسئله که آیا سمیه حاضر به رفتن به افغانستان است یا خیر؟ با توجه به نحوه بیان آن در قصه نمیتواند تعلیق اصلی فیلم آنهم برای 120 دقیقه باشد. زیرا از ابتدای فیلم تأکید چندانی بر آن نشده است.به همین دلیل نمیتواند ناگهان بهعنوان مسئله اصلی فیلم از دل داستان سر برآورد و مخاطب را درگیر خود کند. در ابتدای فیلم تنها اشاره ای کوتاه از رفتن و ازدواج احتمالی سمیه میشود چیز بیشتری از آن به مخاطب داده نمیشود. این دغدغه نویسنده اثر، در داستانها و شوخیهای فیلم گم میشود و تا اواخر فیلم صحبت جدی درباره آن نمیشود. در آغاز هیچ اطلاعاتی از زمان و مکان سفر احتمالی سمیه به میان نمیآید حتی تا اواخر فیلم هم پاسخی به این سؤالات داده نمیشود. مخاطب در طول فیلم تنها مخالفتهای خانواده، محسن و نوید و اصرارهای مرتضی برای رفتن را میبیند و از چرایی آنها چیزی دستگیرش نمیشود. این موضوع با نحوه بیانش پتانسیل خوبی برای تعلیق اصلی فیلم نیست. از سوی دیگر از ابتدای فیلم هم مخاطب باوجوداینکه چندان از جزئیات ماجرا مطلع نیست. از عدم تمایل سمیه به رفتن و چنین ازدواج آگاه میشود. از آنجایی که هیچ صحبت جدی دراینباره مطرح نمیشود، مخاطب هم چندان تمایلی هم برای پیگیری این داستان و درگیر شدن با جزئیات قصه و کنش و واکنشهای حسی و تردیدهای شخصیت فیلم پیدا نمیکند. ازاینرو میتوان گفت که مخاطب بهمانند خواهران سمیه از بازگشت او اطمینان دارد. به همین دلیل توجهش به بقیه بخشها، اتفاقها، شوخیها شخصیتها و ظواهر بصری فیلم جلب میشود.
نقاط قوت فیلم:دیالوگنویسی، تکه کلامها و شوخیها
جدای از داستان اصلی فیلم که تعلیق چندانی در آن دیده نمیشود داستانهای فرعی نیز قادر به نگهداشتن مخاطب نیستند، تنها چیزی که مخاطب را برای دیدن فیلم ترغیب میکند، دیالوگنویسی، تکه کلامها و شوخیها فیلم است که اتفاقاً خوب هم جواب داده و نقطه قوت اثر بهحساب میآید؛ شوخیها و ریز کاریهای دقیق و بسیار خوب برخی از ضعفهای فیلمنامه را پوشانده است. به نظر میرسد فیلمساز این افراد و حالات رفتاری و منشهای اخلاقیشان را بهخوبی میشناسد ازاینرو احاطه کاملی بر خصوصیات رفتاری و اجتماعی این گروه از افراد و طبقه اجتماعی شان داشته و متعاقباً توانسته شخصیتپردازی درست و قابل قبول و باورپذیری از آنها ارائه دهد.
استعارههای کلامی، نمایشی و بصری فیلم
در فیلم استعارههایی کلامی و نمایشی و حتی بصری متناسب با شرایط زندگی این افراد نیز داده میشود. بهعنوانمثال اشاره کلامی و مستقیم به معنای «ابد و یک روز» در سکانسی از فیلم،یا اشاره سمبلیک به بسته بودن چاه توالت و لزوم باز کردن آن میشود. درواقع این نکته تأکیدی بر به بنبست رسیدن این نوع از روش زندگی فلاکتبار دارد که باید به طریقی آن را باز کرد تا همگان از بوی تعفن آن رهایی یابند. همچنین روشن شدن چراغ خانه زمانی که سمیه از تصمیمش صرفنظر میکند و به خانه بازمیگردد نیز اشاره به تابیدن نور امیدی در دل اعضای خانواده و روشن شدن خانهای که معلوم نیست قرار است همان راه قبلی را در پیش گیرند یا دچار تغییر شدهاند... . اگرچه کارگردان اثر مخالف وجود اشارات سمبلیک و نشانه شناسی در فیلم است اما در لایه ها وسکانس هایی میتوان برخی از این نشانه ها را جستجو کرد.مواردی که از طریق آن نوع نگاه فیلم ساز به جامعه و شرایط اجتماعی خانواده ای که از آن سخن به میان آمده دیده میشود