به گزارش خبرگزاری برنا، در یکصد و هشتادمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که دوشنبه 27 اردیبهشت در تالار استاد ناصری برگزار شد فیلم «شمال از شمال غربی» ساخته آلفرد هیچکاک به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور شادمهر راستین و کیوان کثیریان برگزار شد.
در ابتدای این نشست، راستین به جایگاه این فیلم در دوران خود پرداخت و گفت: در حال حاضر «شمال از شمال غربی» جزو بهترین فیلم های تاریخ سینما به شمار می رود، اما در دوران خود در مقایسه با فیلم های فیلمسازی مانند ویلیام وایلر آنچنان که باید دیده نشد. در آن زمان کارگردانان در واقع تکنیسین هایی بودند که صرفا فیلمنامه های نوشته شده را برای استودیوها اجرا می کردند. دوره ای که عصر طلایی فیلمنامه نویسان محسوب می شود. هیچکاک در این فیلم ضمن رعایت اصول و قواعد سینمای هالیوودی، ظرافت هایی را به فیلمنامه می افزاید که امروزه خود تبدیل به اصول شده اند. از همین جزئیات است که باید به تم فیلم رسید، جزئیاتی که در فاصله ی میان نقاط اوج فیلم باید به دنبال آنها بگردیم.
این منتقد سینمایی ادامه داد: فیلم در یک مکان عمومی و شلوغ آغاز می شود و هیچکاک در سراسر فیلم به این موضوع می پردازد که از قضا در همان مکانی که احساس امنیت می کنیم، امنیت وجود ندارد. سازمان ملل با اسم شورای امنیت شکل گرفته است، اما در فیلم شورای امنیت جایی است که در آن امنیت وجود ندارد. شهر مکانی است که با حضور پلیس باید احساس امنیت کنید، اما همین مکان و پلیس تبدیل به تهدید می شوند. در این لحظه انسان تصور می کند دچار توهم شده و این سوال پیش می آید که واقعیت بصری چقدر می تواند مستند باشد؟ در واقع با شهادت دیگران است که واقعیت مستند می شود، اما اگر همین شواهد انکار شود، حس ناامنی به انسان دست می دهد. در فیلم با جابجا شدن اسم شخصیت فیلم، همین اتفاق می افتد.
راستین افزود: از زمان جنگ جهانی دوم مردم احساس می کردند در فضای شهری امنیت وجود دارد اما در یک لحظه و با یک سوء تفاهم تمام این تصورها از بین می رود. در فیلم می بینیم همه ی شخصیت ها و آدم ها نقش بازی می کنند و زندگی تصویر شده در فیلم غیرواقعی است. تکلیف شما با «آدم بدهای» فیلم روشن است ولی در کنار ماموران پلیس بیشتر احساس ناامنی می کنید. افراد در جایی که نظم وجود دارد احساس امنیت می کنند، اما در اینجا مجریِ نظم خود باعث مخدوش شدن امنیت است. در فیلم ترس عمیقی حضور دارد که از طریق شخصیت سرخوش فیلم به ما انتقال پیدا می کند.
وی ادامه داد: اگرچه فیلم دارای چیدمان و پی رنگ جذاب است، اما هیچکاک قصد ندارد خود را درگیر طرح و پی رنگ کند چون معتقد است رفتن به دنبال قصه باعث می شود اثر از نظر فرمال دیده نشود. فیلم های آن دوران اقتدار خود را با طرح و قصه گویی و ادبیات نشان می دهند، اما هیچکاک چنین نگاهی به سینما ندارد. او پلات فیلم را در حد زیرنویس پایین می آورد تا صحنه را به شما نشان دهد. کسانی که امروز می گویند به سینمای قصه گو نیاز داریم و برای مثال از هیچکاک سخن می گویند، چیزی از سینمای هیچکاک نفهمیده اند. این فیلم را می توان سراسر هیچکاکی دانست.
این منتقد سینمایی در بخش دیگری از برنامه در پاسخ به سوالی در خصوص ارتباط سینمای تروفو و هیچکاک، گفت: به دلیل اپراهای مردمی و ادبیات غنی و سنت تئاتر در فرانسه، سینمای قبل و بعد از جنگ جهانی در فرانسه عملا ملودرام های ادبی بوده که وارد زندگی اجتماعی شده و خیلی هم جذاب بوده است. نگاه هنرمند فرانسوی از دهه 30 میلادی به بعد به جنبه های جدیدی از بیان سینمایی گشوده می شود. به عنوان مثال، در این فیلم ها انسان بیش از آنکه با چهره واقعی هم روبرو شوند، اکسپرسیون همدیگر را می بینند. در این فضا جوانانی حضور دارند که قصد فیلمسازی دارند، اما سینمای اکران که در واقع روایت قصه های انجیلی است، به آنها فرصت نمی دهد. در همین دوران است که فیلم های سیاه سفید هیچکاک که از فضای پاریس بهره گرفته اند، مورد توجه سینماگران نسل جدید مثل تروفو واقع می شود.
وی افزود: بعد از ساخت فیلم «ژول و جیم» است که خود این فیلمسازان نیز مورد توجه سینمای آمریکا قرار می گیرند، چرا که شکل جدید و ارزانی از سینما را ارائه می دادند که فروش خوبی نیز داشت. شاید بتوان گفت بهترین برداشت ها از هیچکاک، توسط همین فیلمسازان صورت گرفت. آنچه این سینماگران از هیچکاک آموخته بودند، نه سینما به عنوان بیان کننده ی قصه های ادبیات، بلکه مدل هیچکاک در بیان سینمایی بود. هیچکاک الگوی این افراد قرار می گیرد، اما آنها حرف خود را می زنند و هیچکاک را تکرار نمی کنند. در حقیقت هیچکاک به ما ابزار بیان را می آموزد نه اینکه تفکر خود را به ما قالب کند. آنچه باعث می شود امروزه همه جا از هیچکاک سخن بگویند، همین ارائه زبان سینما بدون بیان دیدگاه است.
راستین در پایان و به عنوان جمع بندی گفت: بخشی از سینمای وحشت به این قضیه اشاره می کند که برخلاف ادعاها، شهر نتوانست برای انسان امنیت بیافریند و خشونت آن، از وحشت در جنگل هم بیشتر است. زندگی در فضای امن، مهم ترین زیر ژانر سینمای وحشت است. در دورانی به سر می بریم که همه جا ترسناک است و این بدلیل تبلیغات زیاد حکومت ها در سراسر جهان است که می گویند ما برای شما امنیت ایجاد می کنیم. اما چنین ژانر سینمایی، در جایی شکل می گیرد که شما در ابتدا امنیت مطلق را احساس کرده باشید. جایی که شما هر 20 ثانیه با یک درام شدید مواجه می شوید، ترس از امنیت معنا ندارد و چنین سینمایی هم شکل نمی گیرد.