دو پهلو صحبت کردن به عنوان یک ضرورت گفتگویی در رفتارهای برخی ما ایرانیها ریشه دوانده و تابعی از میراث فرهنگی جامعه است که به ما تحمیل شده و ما هم با همین الگو های رفتاری نادرست خو گرفته ایم و همانند یک ژن فرهنگی به نسل های بعدی مان انتقال می دهیم.
یکی از ویژگیهای بارز ما ایرانیان این است که دو پهلو و در لفافه صحبت می کنیم. ما در ارتباطات روزمره خود مدام در حال تفسیر و ذهن خوانی افکار دیگران هستیم زیرا اغلب پیام رسایی را دریافت نمی کنیم و اگر کمی تعمق کنیم در می یابیم که ریشه اکثر غیبت ها ، کج فهمی ها در سطح فردی و خانوادگی ناشی از رفتارهای دو گانه ی ماست چرا که نمی خواهیم احساسات و عقاید مثبت و منفی مان را صریح،واضح و روشن بیان کنیم و متاسفانه همه این ارتباطات که توام با کنایه، ابهام، دوپهلو سخن گفتن و وارونه جلوه دادن احساسات بیان می گردد در قالب رعایت مناسبات احترام آمیز به نمایش گذاشته می شود.
در واقع دو پهلو صحبت کردن به عنوان یک ضرورت گفتگویی در رفتارهای برخی ما ایرانیها ریشه دوانده و تابعی از میراث فرهنگی جامعه است که به ما تحمیل شده و ما هم با همین الگو های رفتاری نادرست خو گرفته ایم و همانند یک ژن فرهنگی به نسل های بعدی مان انتقال می دهیم.
با نگاهی جامعه شناختی به گذشته جامعهی ایران پی به حکومت هایی خواهیم برد که پادشاهان مستبد فرمان می راندند و زیر دستان بجز اطاعت و فرمانبرداری نقش دیگری نداشتند. در این نظام سلطه، زندگی خصوصی و اجتماعی افراد فرودست تحت نفوذ افرادی قرار داشت که در موقعیت های فرادستی قرار داشتند. اولین مشخصه ی این نظام ها نا امنی بوده و بر این اساس در می یابیم که دربین تمامی سطوح و سلسله مراتب قدرت، دروغگویی و چاپلوسی برای برای بدست آوردن امنیت اقتصادی و اجتماعی به شدت رواج داشته است.در واقع ترس از بیرحمی های پادشاهان و یا حاکمان مستبد افراد را به احترامی دروغین وا می داشت که این جابجایی هوشمندانه ی ترس و احترام در آن زمینه ی اجتماعی-تاریخی قابل درک بود.
متاسفانه با تعمق در مناسبات رسمی و غیر رسمی پی می بریم که این ژن فرهنگی در زمانیکه هیچ ترسی از جان،مال و ناموس نداریم همچنان بعنوان یک الگویِ رفتاری پذیرفته شده در جامعه امروزی ما رواج داشته و مشاهده می کنیم که تملق و چاپلوسی در لایه های مختلف اجتماعی و به اشکال متنوع باز تولید می شود.
لذا القاب و عناوین تحقیر شونده ای همچون:نوکر،مخلص،دست بوس،قربان ،چاکر و ... مفاهیم رایجی هستند که افراد فرودست در برابر اشخاص فرادست بکار می گیرند تا از مزایای این حقارت گویی ها چیزی عایدشان گردد.
اغراق، بزرگنمایی و غلو گویی در مورد افراد فرادست و تحقیر افراطی خود، بعنوان یک تاکتیک موفقیت آمیز در رفتار ما ریشه دوانده و بر رفتارهای ماحاکم شده است و همه این تعریف، تمجید و بله قربان گویی ها تحت عنوان ادب و احترام در تعاملات اجتماعی و روزمره رواج دارد و بر این اساس، مشاهده می کنیم کوچکترین مخالفت با عقیده و یا نقدی منصفانه ، بعنوان بی احترامی تلقی شده ، منجر به طرد افراد از گروههای رسمی و غیر رسمی می گردد که این معنای ضمنی ما را وا می دارد که برای ابراز احترام به افرادی که گره گشایی کارمان به موافقت انان وابسته است به مجیز گویی از آنان بپردازیم و بر همین اساس است که در مقابل عیوب افرادی مانند رئیس،کارفرما،استاد ،معلم و ...سکوت ناخواسته ای را اختیار می کنیم زیرا اگر مخالفتی صورت بگیرد توهین تلقی شده و به خشم و غضب آنان منجر می شود و شاید آرامش زندگی مان به مخاطره بیفتد.
با تحلیل محتوای گفتگوهای روزمره در می یابیم که افراد شکل و قالب های ارتباطات را رعایت می کنند ولی ماهیت پیام شان دچار نوعی وارونگی است بطور مثال :شخصی از همکار ش بابت موضوعی به شدت دلخوری دارد و این مسئله رشته افکار ش را بهم ریخته ولی در مواجه شدن با همکارش، تاکتیکی متضاد را بر می گزیند و طوری عادی رفتار می کند که انگار اتفاقی نیفتاده و نکته در خور توجه اینکه اگر از او در مورد ناراحتی اش پرسش شود با پاسخ های ابهام آمیزی روبرو می شویم و یا اگر در یک میهمانی حضور داریم و تمایلی به ارتباط با یکی از میهمانان نداشته باشیم به خاطر اینکه از نیت ما آگاه نشود با اصرار از او دعوت می کنیم که بعنوان میزبان در خدمتش باشیم.شایان ذکر است که در حال حاضرتمایلی برای میزبانی وجود ندارد جای ایراد نیست اما وانمود کردن به این که بسیار مشتاق میزبانی هستید ،این ارتباط را پیچیده می کند . بنظر می رسد ترس از طرد شدن در یک ارتباط دوستانه، افراد را به سخنانی ابهام آمیز و یا احترامی ریاکارانه وا می دارد که ارتباطات خانوادگی و دوستانه را مختل می کند و پیامدی جز سوء تفاهم و قضاوت های نادرست ندارد .
با دقت در تعاملات اجتماعی در می یابیم که این شیوه ی ریاکارانه و مبالغه آمیز نوعی بی اعتمادی را در مراودات روزمره ما رواج داده که بی اهمیت ترین وقایع روزمره ی زندگی را بایستی با کلماتی همچون:به جان بچه ام،به خدا قسم،به مرگ مادرم،به جدم و ...عجین کنیم تا دیگران را متقاعد کنیم که دروغ نمی گوییم یا در بیان ابراز صمیمیت و دوستی نیز بایستی از مفاهیمی همچون:فدایت شوم،پیش مرگت گردم،قربانت شوم و یا در ابراز خشم و نفرت هم از عباراتی مانند: بری و بر نگردی،مرگتو ببینم،دیدار به قیامت و ..استفاده می کنیم در حالیکه نه در بیان صمیمیت متعارف ،کسی حاضر است جانش را فدای کسی کند و نه در ابراز هیجانات کسی راضی به مرگ دیگری است.
ما آنچنان به گفتن و شنیدن این مبالغه گوئی ها عادت کرده ایم که تا حرفها، خواسته ها و حوادث را چند صد برابر بزرگ جلوه ندهیم کسی به صحبت های ما توجهی نمی کند. بعنوان مثال اگر سرمان درد می کند و می خواهیم در خانه کمی سکوت برقرار باشد، باید اطرافیان را متقاعد نماییم که مغزمان از شدت درد در حال متلاشی شدن است وگرنه کسی به حرف ما توجهی نمی کند. کارمند یک سازمان بابت یک روز غیبت در کار بایستی بیماری خود،فرزند و یا یکی از عزیزانش را به دروغ و به شکل مبالغه آمیزی تعریف کند تا بتواند رئیس بالا دستی را متقاعد به گرفتن مرخصی نماید و یا اگر به مبلغی پول برای امورات زندگی نیاز پیدا کنیم بایستی بدترین گرفتاری و بدبختی های عالم را به خودمان سنجاق کنیم تا بتوانیم استحقاق دریافت یک وام و یا مساعده ی ناچیز را داشته باشیم.
در یک جامعه ی سالم ، تعاملات احترام آمیز نه از طریق تعریف و تمجید های افراطی و ریاکارانه ، قربان صدقه رفتن و یا اظهار ارادت تام و تمام با عقاید و ده ها رفتار و گفتار شرم آور دیگر بلکه با تحقیر و یا طرد نکردن همدیگر به خاطر جنس ، لهجه ، شغل، قومیت، قضاوت نکردن و برچسب نزدن و در یک جمله آزار نرساندن به یکدیگر خود را نشان می دهد . این الگوهای رفتاری که از گذشته شروع شده و ما همچنان در آن گرفتار آمدیم خصوصیات ما ایرانی ها را شکل داده و متاسفانه پذیرش و باز تولید این الگوهای رفتاری نیز باعث حفظ و تثبیت تملق و چاپلوسی در تعاملات اجتماعی ما گردیده است. بیاییم با هم، به آنچه بر ما گذشته است از منظری آسیب شناسانه بنگریم و براى درد بزرگى که ما را از درون رنج می دهد و تحلیل مى کند چاره جویى کنیم.