آسیب شناسی احزاب در ایران/مالک رضایی تحلیلگر مسائل سیاسی

|
۱۳۹۵/۰۶/۲۷
|
۱۶:۳۶:۰۸
| کد خبر: ۴۵۸۲۴۹

«خُوَرنَق »نام قصر زیبا و با شکوهی درکوفه بود. بنای عجیبی که روزی«نُعمان بن منذر» حاکم ولایات «حیره» بر بالای آن رفت و گفت، هرگز عمارتی به این زیبایی ندیده ام .«سِنمار» نامی که معمار بخت بر گشتۀ آن بود گفت :

«جای سنگی،در این عمارت،می دانم که اگر آنرا از آنجا بر گیرید،همۀ قصر فرو ریزد»

 نُعمان گفت:

«آیا جز تو هم کسی جای آنرا داند؟»

 گفت :

«نداند»

به اشاره ای او را از بالای قصر،انداختند تا راز ویرانی بنا ،با وی به گور رود.

چهل سال پیش ،مرحوم عباسقلی یحیوی،تاج الشعرای اردبیل در منظومۀ زیبایی بخشی از این ماجرا را به تصویر کشیده است و مداح توانای اردبیل،باقر تمدنی در محرم همان سال، آنرا با قابلیت در خور تحسینی اجرا کرده است.مراسمی که با چنان استقبال مردمی از عزاداران  اردبیل مواجه شد که تعدادی در میان ازدحام جمعیت مصدوم شد و رئیس محلۀ اوچدکان،مرحوم میر بابا رئیسی در آن حادثه جان باخت.یک بیت از آن سروده چنین بود .

« سیر ایله ،بو قصر شومین ،نامُراد آثارینی

ساختمان،یِتّدی باشا، اولدوردولر معمارینی »

 این شعر فوق العاده زیبا و حزن انگیز،ترا‍ ژدی کوفه را از تاریخ بنای قصر تا واقعۀ عاشورا به تصویر می کشد .لیکن این یادداشت قصد بیان مطلب دیگری دارد  .

چرا باید بنایی به آن عظمت ساخته  میشد که فقط به سنگی بند می بود  و رمز آنهم در ذهن یک نفر که با رفتنش،راز عمارت به گور  رود؟درست مثل حمام شیخ بهایی که گویند شمع آن به فوتی خاموش شد و دیگر روشن نشد.چون دیگر ، شیخ،زنده نبود .

حکایت عبرت آموزی از مصادیق اغلب کارهای اجرایی و گروهی و حزبی ما و کسانیکه دوست دارند همۀ کارها بنام خود شروع کنند و به نام خودتمام کنند. گویی قهرمانگرایی بیماری همزاد ما گشته و ناجی گری وناجی نگری جزئی، از فرهنگ ما شده است. اینگونه است که کار و فکر جمعی ما به اندازۀ کار فردی، سامان نمی یابد .

 در یک سازمان اداری بدون اتکاء جدی بر کارشناسان و اصحاب فکر و اندیشۀ آن سازمان،چشمها چنان به مدیر دوخته میشود که گویی او هزار دستان است. در کارهای حزبی و سیاسی ما نیز نگاهها چنان به افراد معطوف است که گویی ،تمام مشروعیت حزبی خودرا نه از کارکرد حزبی خود بلکه از نامها می گیرند .غافل از اینکه سرنوشت یک اندیشه و جریان فکری،بزرگتر از آنست که به تنهایی در ذهن یک یا چند نفر معدود بگنجد.

چو نیک بنگریم ، ....و احمدی نژاد و روحانی و ..... مولود جریانها و مختصات سیاسی جامعه هستد نه مولد آن جریانها. جملگی فرزند جریانند ،مادر جریان نیستند واین نکتۀ مهمی است .

سنگینی وزن  هِرَم احزاب واقعی  روی قاعدۀ هِرَم قرار میگیرد نه روی نامها و یا دولتمردانی که امروز هستند ،فردا نیستند.الفبای  علم سیاست چنین نگاهی را توصیه می کند. چیزی که سران احزاب و گروههای سیاسی در کشور ما،خواسته و ناخواسته به آن بی توجه اند.

احزاب جمهوریخواه و دموکرات امریکا ،کارگر و محافظه کار انگلیس،سوسیال دموکراسی وجبهه ی ملی فرانسه و...  قائم به وجود کلینتون،ریگان،تاچر،میتران،شیراک،بلر، سارکوزی،اولاند و....  نیست.با آمدن و رفتن اوباما و بوش وشیراک ،حزبی قوی و ضعیف نمی شود ،چرا که آنها قوت و ضعف خودر ا ازآن نامها نمی گیرند از ساز و کار حزبی خود می گیرند. مشکل بتوان کسی  را در آنجا منبع کاریزماتیک حزب و جبهه ی خاصی تلقی کرد .قلب و نبض احزاب آن کشورها در قفسۀ سینۀ افراد نمی تپد. امّا گویی در کشور ما می تپد .

 احزاب ما با طلوع فردی طلوع می کنند و با غروب آن غروب می کند و نامها دراحزاب ما نقش آن سِنمار را دارند که با نبودشان،قلب حزب از حرکت باز می ایستد.بی نیاز از ذکر مثالی نمونه هایش فراوان است.گو اینکه استثنائاتی بر این قاعده ی کلی نیز وجود دارد.

  قهرمان گرایی واتکا بر نامها به عادتی مزمن در کارکرد احزاب ما تبدیل  شده است و این بیماری با فاصله گرفتن از مرکز،،مزمن تر هم می شود . هر کسی به فراخور حادثه و اتفاقی ،اگر یکبار در مرکز، عکسی یادگاری با کسی گرفته است ،به مصداق لباس عاریتی ملا نصرالدین ،برگی بر هزاران برگ فریب خود می افزاید،گویی که مالکیت ونمایندگی جریانهای فکری وسیاسی را به دست آورده است. مُلّا با طعنه به لباسش می گفت به جای او با مهمانان سخن بگوید. چرا که بخاطر آن او را بر صدر نشانده بودند. چه سود که برخی از این نکته ی مهم غافلند که عکس ونام هیچ کس به جای دیگری سخن نمیگوید.

سخن کوتاه کنم

 روزی گالیله،بعد از اعتراف اجباری در دادگاه وعدول از فرضیۀ محکم علمی خود در اثبات گردش زمین به دور خورشید در پاسخی ملایم به هواداران  خشمگین و معترض خود که گفته بودند

«وای بر ملتی که قهرمانش تو باشی »

گفت :

«وای بر ملتی که به قهرمان نیاز دارد و خود در اندیشه ی قهرمانی نیست»

 

 

نظر شما