به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری برنا، جغرافیای سیاسی کشورهای پیرامون ایران همیشه تأثیر مهمی بر امنیت ملی جمهوری اسلامی داشته است. بسیاری از ائتلاف ها و پیمان های نظامی از جمله پیمان سعدآباد، پیمان بغداد، پیمان سنتو، اتحادیه عرب و .... در شرایط نظام دوقطبی شکل گرفتند و بیش از آنکه بازتابی از نیازهای امنیتی کشورهای منطقه باشند، حلقه هایی امنیتی برای سد نفوذ قطب مقابل و یا ابزاری برای کسب قدرت در سطح منطقه بودند. شرایط امروز منطقه سبب شده است که پیمانهای جدید عموما برآمده از نیازهای کشورهای منطقه و در جهت پاسخ به تهدیدات آنها شکل گیرد. از آنجایی که پیمانهای دفاعی دو یا چند جانبه بار دیگر اهمیت خود را در ساخت نظم خاورمیانه باز یافتهاند، با «عبدالرسول دیوسالار» صاحبنظر مسائل امنیت و توسعه، پژوهشگر مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه در خصوص روند شکل گیری و تهدیدات پیمانهای منطقه ای علیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران به گفت و گو نشستیم.
آقای دیوسالار، خاورمیانة امروز آبستن نظم امنیتی جدیدی است، که پیمانهای دفاعی و نظامی بخش مهمی از این نظم جدید را تشکیل میدهند. به نظر شما این پیمانها در خاورمیانه با چه اهدافی شکل گرفتند و تقسیم بندی کنونی پیمانهای دفاعی در منطقه به چه ترتیبی شکل گرفته است؟
فرآیندهای منطقه ای و بین المللی نشان دهنده آن است که نمی توان بدون همکاری های منطقه ای و فارغ از چارچوب پیمان های دفاعی به نتایج مؤثر امنیتی نایل شد، به عبارتی سالهاست که پیچیدگی ها و دشواریهای تامین امنیت، دولتهای مدرن را متقاعد ساخته است که یکی از بهترین راهکارها برای تضمین امنیت ایجاد اتحادهای دو یا چند جانبه است. لذا با توجه به حساسیتهای امنیتی خاورمیانه این منطقه پس از اروپا و آمریکا از پیشروترین بخشهای جهان در ایجاد پیمانهای دفاعی شد و پیمانهای چون سعدآباد، بغداد، سنتو ، اتحادیه عرب، گفت و گوهای اتحادیه اروپا-مدیترانه و طرح همکاری استانبول نمونه های تاریخی پیمانها و مذاکرات دفاعی-امنیتی در منطقه بودند که با هدف تامین امنیت مطرح شدند. اما این پیمان ها اکثرا در شرایط نظام دوقطبی شکل گرفتند و بیش از آنکه بازتابی از نیازهای امنیتی کشورهای منطقه باشند، حلقه هایی امنیتی برای سد نفوذ قطب مقابل و یا ابزاری برای کسب قدرت در سطح منطقه بودند و از نبود عنصر قوام دهندة پیمان دفاعی یعنی تهدیدات امنیتی مشترک در رنج بودند. فقدان درک مشترک از تهدید، ضعف مشروعیت سیاسی، برخوردار نبودن از منابع و ظرفیت استراتژیک، و استفاده ابزاری کشورها از پیمانهای مزبور برای بیشینه کردن قدرت خود سبب شد این تلاشها ناکام بماند و الگوهای موفقی برای پیمانهای دفاعی شکل ندهند. در واقع عدم موفقیت تاریخی پیمانهای دفاعی در خاورمیانه الزاما این معنی را ندارد که کشورهای منطقه از پیمان دفاعی به عنوان الگویی برای تنظیم مناسبات امنیتی چشمپوشی کرده باشند، بلکه پیمانهای دفاعی از الگوی کلاسیک مبتنی بر پیمانهای چندجانبه، به الگویی جدید مبتنی بر پیمانهای عمدتا دو جانبه در حال تغییر شکل است .در واقع شرایط امروز منطقه، سبب شده است که پیمانهای جدید عموما برآمده از نیازهای کشورهای منطقه و در جهت پاسخ به تهدیدات آنها شکل گیرد و بیش از آنکه بازتابی از رقابتهای ابرقدرتها باشد کارکردی منطقهایی پیدا کند. در مجموع در حال حاضر معماری پیمانهای دفاعی-امنیتی در منطقه را در سه لایه می توان صورت بندی کرد. در لایه اول پیمانهای نظامی فرامنطقهایی همچون ناتو و سازمان شانگهای قرار دارند که برخی کشورهای منطقه به عنوان عضو یا اعضای ناظر در آن حضور دارند. در لایه دوم، پیمانهای منطقه ای همچون شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب قرار دارد که بدون حضور مستقیم قدرتهای خارجی میان کشورهای منطقه هستند و در لایه سوم پیمانهای نظامی دوجانبه میان کشورهای منطقه است که بیشترین فراوانی را دارد.
اگر به تاریخ ناتو توجه کنیم، شکل گیری ناتو اساسا برای کنترل نیروهای شوروی سابق بود. به مرور زمان ناتو از یک پیمان نظامی تبدیل به یک پیمان نظامی- سیاسی- امنیتی تبدیل شد و با فروپاشی شوروی هدف ناتو ایجاد ساختارهای حکومتی در فضای جغرافیایی کشورهای سابق کمونیستی و اصلاحات اقتصادی در آنها می شود ، اصولا در شرایط کنونی به نظر شما ناتو چه اهدافی را از توسعه خود به شرق و خلیج فارس پیگیری می کند و در سطح فرا منطقه ای ناتو چه تاتیری بر امنیت ملی ایران داشته است؟
گسترش ناتو به شرق و حضور فعال آن در خلیج فارس در قالب «ابتکار همکاری استانبول» در سال 2004 نقطه عطفی در روند گسترش ناتو به شرق بود، درواقع همکاری چندجانبه ناتو با تمامی کشورهای عربی خلیج فارس، عراق، افغانستان، کشورهای آسیای میانه و حضور فعال کشورهای عضو این سازمان از جمله فرانسه و انگلیس در خلیج فارس ابعاد تاثیرگذاری ناتو بر امنیت ملی ایران را چندوجهی نموده است و تهدیدات حضور ناتو بر امنیت ملی ایران عموما غیرمستقیم هستند اما در عین حال به دلیل ویژگی درونی چندجانبة ناتو و حضور مستقلتر کشورهای اروپایی در آن طی سالهای اخیر، فرصتهای مهمی نیز برای تحت تاثیر قرار دادن استراتژی ناتو در منطقه از سوی ایران وجود دارد. از سویی دیگر امریکا به عنوان مهمترین و بزرگترین بازیگر خارجی ناتو در منطقه است که با در اختیار داشتن بیش از 14 پایگاه نظامی حضور به شدت بالایی در مناسبات امنیتی منطقه دارد .آمریکا در پیمانهای دو یا چندجانبه با کشورهای منطقه علاوه بر تامین تسلیحاتی و خدمات فنی و آموزشی در یک روند بلندمدت به دنبال یکپارچهسازی ساختارهای فرماندهی این کشورهاست تا امکان عملیات مشترک کشورهای حاشیه خلیج فارس تحت فرماندهی اش امکانپذیر گردد که این موضوع تهدیدی بالقوه و هشدار دهنده را نشان می دهد که به اعتقاد من از تهدید مستقیم آن بیشتر است.
منظورتان این است که ناتو تاثیری مستقیم بر امنیت ایران ندارد؟
دقیقا همینطور است. الگوی حضور ناتو باعث شده بنده آن را تهدیدی مستقیم برای ایران ارزیابی نکنم بلکه اثرگذاری ناتو بر کشورهای همکارش است که بیشترین تاثیر را بر مناسبات امنیتی ایران دارد. در واقع تاثیر مستشاری ناتو و قابلیتهای جدیدی که به همکاران منطقهایاش میبخشد موضوع جدی است که باید در نظر بگیریم. چون ناتو به تنهایی به عنوان یک سازمان سالهاست از طریق ترکیه با ما همجوار شده است، اما استراتژی پیچیده و در حال ظهور ناتو در خلیج فارس کانون تهدید است.
به این ترتیب پیمانهای دفاعی-امنیتی فرامنطقه ای موضوع اساسی برای تهدید ایران نیستند؟
بله همینطور است. مثلا سازمان همکاری شانگهای نیز که در پیرامون ما فعالیت دارد یک تهدید امنیتی محسوب نمیشود بلکه بیشتر فرصتی است مهم که باید جدی تلقی شود. اعضای اصلی این سازمان به ویژه چین و روسیه در مراحل اولیه تکوین استراتژی خاورمیانهایی خود هستند و از این رو هنوز از پیمانهای دو یا چند جانبه در سطح غرب آسیا برای پیادهسازی سیاستهای خود سود نمیبرند و تنها در قالب برنامههای فروش سلاح و تبادل اطلاعات همکاریهای میعنی را با برخی کشورها برقرار نمودهاند. کشورهای سازمان شانگهای در وضعیت کنونی با توجه به عضوبت ناظر ایران و با وجود عضویت کشورهای همسایه به ویژه پاکستان و افغانستان تهدیدی علیه امنیت ملی ایران محسوب نمی شوند و بالعکس به عنوان ظرفیتی مهم مورد توجه است. اما نباید فراموش کرد که این سازمان نیز در صورتیکه نتوان اثرگذاری استراتژیکی بر آن گذارد در آینده نه به عنوان یک تهدید مستقیم بلکه به عنوان یک عامل محدود کنندة ایران در منطقه عمل خواهد نمود.
با توجه به اینکه شورای همکاری خلیج فارس با هدف کنترل به اصطلاح تهدید انقلاب اسلامی ایران و مبارزات اسلامی در منطقه شکل گرفت و در 1984 نیروی دفاعی مشترک به نام «سپر جزیره» را شکل داد و با وضعیت فعلی روابط ایران و عربستان روند کنونی استراتژی دفاعی این شورا تا چه اندازه ای توانسته تهدیدی علیه امنیت ملی ایران ایجاد کند؟
تحولات دفاعی شورای همکاری خلیج فارس به اعتقاد من مهمترین کانون تهدیدات علیه امنیت ملی ایران طی سالهای آینده خواهند بود. تهدیدی که حتی از تهدیدات آمریکا نیز عینیتر و واقعیتر است. روند کنونی اقدامات شورا بیانگر همگرایی فزاینده میان اعضا و شکلگیری کانون تهدیدی مهم علیه امنیت ملی ایران است. در واقع احتساب ایران به عنوان تهدید مشترک، همگرایی اطلاعاتی وسیع میان اعضا و تلاش برای ایجاد یک هویت فرهنگی مشترک حول مفهوم موهوم «خلیج» در شرایطی که پایگاههای تاریخی فرهنگ عرب (مصر، عراق و شام) در شرایط نابسامانی قرار دارند، نشانههایی از این روند هستند. دوری اخیر مصر و عربستان نیز به روند تبدیل این کشورهای به عنوان مرکز فرهنگی جدید دنیای عرب دامان میزند که این برای ما پیام خوبی نیست زیرا ظرفیت منازعات هویتی را افزایش میدهد. اما درباره استراتژی دفاعی شورا معتقدم استراتژی و توانمندیهای دفاعی جدید این شورا، ساختار تهدیدات امنیت ملی ایران را متحول کرده است و تقریبا تمامی ابعاد استراتژی دفاعی شوار را می توان تهدیداتی مستقیم و برای محدود کردن قدرت ایران قلمداد کرد.
دقیقتر بفرمایید که منظورتان از تهدیدات عینی شورای همکاری چیست؟
مهمترین تهدیدات شورا را می توانم به چند موضوع عملیاتی تقسیم کنم. به نظرم ایجاد توان تهاجم عمیق از طریق تسلیحات هوایی شلیک از دور (CASCOM)؛ تقویت توان مراقبت و هشدار زودهنگام دریایی؛ تقویت توان اجرای عملیات آبی و خاکی؛ کسب توان عملیات راهبردی خارج از آبهای سرزمینی؛ تقویت دفاع ساحلی؛ ایجاد ساختار دفاع ضد موشکی یکپارچه و تقویت پدافند غیرعامل و امنیت داخلی اصلیترین این تهدیدات هستند. اما به نظر من آنچه بیش از هر چیز دیگری، تحولات مرتبط با شورای همکاری را به یک تهدید بالفعل تبدیل نموده است، ایجاد زیرساختهای فنی و تکنولوژیک لازم برای عملیاتهای مشترک نظامی میان اعضا است.از دیگر سو تحلیل روند خریدهای تسلیحاتی اعراب نشان از وجود یک هوشمندی استراتژیک در قالب مشاوره آمریکاییها دارد. این هوشمندی در انتخاب سامانههای فرماندهی و هدایت عملیات است که اعضای شورای همکاری خلیج فارس را قادر میکند که در صورت تمایل در قالب فرماندهی مشترک و به عنوان یک نیروی واحد وارد میدان شوند. در واقع هزینه بالای صورت گرفته توسط اعراب برای ایجاد زیرساخت های فرماندهی، کنترل، ارتباطات، مراقبت و نظارت مشترک(JC4ISR)، تهدید مواجه با یک نیروی عربی واحد را از رویا به یک واقعیت در آینده نزدیک تبدیل میکند. از همین روست در مجموع معتقدم که نیروی مشترک کشورهای عضو شورای همکاری، به مراتب تهدیدی عینیتر، واقعیتر،امکانپذیرتر و مهلکتر از دیگر تهدیدات همچون نیروی مشترک عربی اتحادیه عرب است.
با توجه به گزاره ای که در مورد عینی تر بودن تهدید نیروی مشترک دفاعی شورای همکاری خلیج فارس در مقایسه با نیروی مشترک عربی اتحادیه عرب اشاره کردید، چه ضعف هایی در ساختار دفاعی نیروی مشترک نظامی اتحادیه عرب مد نظرتان است؟
اتحادیه عرب قدیمیترین ساختار دفاعی مشترک منطقهایی در خاورمیانه را مبتنی بر پیماننامه دفاع مشترک 1950 در اختیار دارد که از منظر حقوقی مشابه ناتو است. این پیمان و تلاشهای چندبارة این اتحادیه در ایجاد یک ساختار امنیتی-دفاعی مشترکِ کارآمد تاکنون به شکست انجامیده است ، اما همچنان تهدید باقوة ناشی از آن علیه منافع امنیتی ایران وجود دارد. تلاش جدید کشورهای عضو این اتحادیه در 2015 برای ایجاد «نیروی مشترک عربی» با ظرفیت حدود 40 هزار نفر مشتمل بر 35 هزار نفر نیروی زمینی، 5 هزار نفر نیروی دریایی و در حدود هزار نفر نیروی هوایی، جدی ترین اقدام این اتحادیه برای تحقق رویای نیروی نظامی مشترک اعراب بود که تاکنون به نتیجه معینی نرسیده است. این نیرو بر روی کاغذ تاحدودی رویایی به نظر میرسد؛ طیف وسیع ماموریتهای آن شامل بازدارندگی در برابر تهدید تهاجم خارجی علیه کشورهای عضو، مقابله با تجاوز کشورهای عرب به یکدیگر(تنظیم روابط امنیتی میان اعراب)، و پاسخ به مسائل امنیت داخلی کشورهای عضو را در بر میگیرد و این مشابه ترکیب همزمان سازمان ملل، ناتو و اتحادیه اروپا با یکدیگر است که در عمل تحقق این طرح را دشوار میسازد. از سویی در مقابل تشکیل چنین نیرویی موانعی از جمله نبود تهدید مشترک مورد توافق میان اعضا، دشواری تعریف مورد اجماع از تهدیدات مشترک نظیر تروریسم (نظیر اختلاف در خصوص اخوان المسلمین یا حزبالله)، اعتماد اندک میان اعراب به واسطة حافظه تاریخی ناشی از ناکارآمدی اینگونه توافقات میان اعضای متعدد، فرهنگ سیاسی و امنیتی ویژه اعراب، اختلافات عملیاتی در خصوص فرماندهی و ترکیب نیروها، آماده نبودن زیرساختهای عملیات مشترک و ابهام در ماموریت وجود دارد، با این وجود پایداری اعراب در رسیدن به یک اجماع امنیتی عربی و تاکید بر ایدة تشکیل نیروی مشترک عربی و نیز حمایت آمریکا از این سیاست در قالب استراتژی موازنه از راه دور میتواند در آینده بلند مدت ساختار تهدیدات امنیتی کشورمان را متاثر سازد.
اگر مایل باشد به سطح سوم تقسیم بندی شما یعنی پیمانهای منطقه ای چندجانبه یا دوجانبه در خاورمیانه بپردازیم. به نظر شما همکاری دو جانبه دفاعی و امنیتی پاکستان و شواری همکاری خلیج فارس تا چه اندازه ای توانسته نرخ تهدید علیه امنیت ملی ایران را افزایش دهد؟
روابط دفاعی-امنیتی پاکستان با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بیشک یکی از تاریخیترین و استراتژیکترین الگوهای همکاری منطقهایی است. همکاری مشترک امنیتی طرفین به دهة 60 میلادی و خلا امنیتی رخ داده پس از خروج انگلستان از خلیج فارس باز میگردد. نیروهای پاکستانی از جمله ژنرال صدرالدین و ایاز احمد خان در دهة هشتاد و در در خلال جنگ کویت مسئولیتهای فرماندهی ارشد در کشورهای عربی را بر عهده داشتند و در حال حاضر هم همکاری طرفین در پنج سال گذشته که با هدف افزایش امکان اجرای عملیاتهای مشترک و یکپارچهسازی سامانههای فرماندهی و کنترل صورت میگیرد، روند هشدار دهندهای را نشان می دهد که معتقدم درکنار این مسئله نزدیکی و همکاری متقابل وسیع دستگاههای اطلاعاتی پاکستان با شورای همکاری خلیج فارس می تواند تهدیدی بالقوه علیه امنیت ملی کشور محسوب شود .
روابط دو جانیه پاکستان با ترکیه و قطر در چه سطح اهمیتی قرار دارد؟
روابط دو جانبه ترکیه و پاکستان،با معاهدة دوستی همیشگی 1951 زمینة همکاری دو کشور را به ویژه در چارچوب ناتو و آمریکا فراهم کرد. همکاریهای نظامی طرفین در دهة 60 و 70 و همگرایی در سیاست خارجی به ویژه اتخاذ موضع مشترک در قبال استقلال بنگلادش به اوج رسید و در دهة هشتاد دو کشور ایران را تهدید مشترک خود قلمداد کردند.از سویی پس از یک دوره سردی روابط در دهة 90، دو کشور مجدد در سال 2000 روابط نزدیکی را برقرار ساختند. در مجموع همکاری ترکیه در عادی سازی روابط پاکستان با ناتو، مدرنسازی جنگدههای F-16 توسط صنایع هواوفضای ترکیه، همکاریهای مشترک امنیتی در آسیای میانه و همکاریهای مشترک برای ایجاد ثبات در سطح منطقه مهمترین زمینههای همکاری طرفین را تشکیل میدهد. اما ترکیه در سال 2007 با قطر اولین توافقنامه همکاریهای نظامی-صنعتی را امضا نمود و در 2015 موافقتنامه همکاری استراتژیک طرفین به تائید پارلمان ترکیه هم رسید و در جولای2015، 3000 سرباز ترک در قطر مستقر شدند و ترکیه پس از سالها به خلیج فارس بازگشت. در مجموع مقابله با تهدید مشترک ایران در خلیج فارس، دسترسی به اقیانوس آرام، حمایت مشترک از اخوانالمسلمین و عمل در چارچوب استراتژی منطقهایی آمریکا در کنار امتیازاتی که ترکیه از قطر کسب نمود، مبانی شکلدهندة این حضور را تشکیل میدهند.
این همکاری اخیر ترکیه و قطر به نظر شما چقدر برای امنیت ایران مخاطره آمیز است؟
این همکاریها تهدید مستقیمی علیه ایران محسوب نمیشود اما به هر صورت آزادی عمل ما را در خلیج فارس محدود میکند و قدرت چانهزنی و تاثیرگذاری ترکیه را در منطقه افزایش میدهد. طبق این پیمان، ترکیه از قطر در برابر تهدیدات خارجی حمایت میکند و قطر نیز در قبال دریافت ضمانتهای امنیتی، به حفظ امنیت انرژی ترکیه برای تامین پایدار گاز در شرایط بحران و همچنین کمک به صنایع گردشگری ترکیه متعهد میشود.
در شمال ایران هم پیمانهای دفاعی متعددی از جمله پیمان دو جانبه آذربایجان با اسرائیل شکل گرفته است. این همکاریها را با توجه به تحولات اخیر در آذربایجان مهم میدانید؟
اسرائیل یکی از مهمترین تامین کنندگان تجهیزات نظامی آذربایجان است، بطوریکه حجم مبادلات طرفین سالانه بالغ بر 6/1 میلیارد دلار است. آذربایجان نیز با تامین 30 درصد نفت اسرائیل مهمترین منبع تامین انرژی اسرائیل به شمار میرود. لابی اسرائیل در آمریکا همواره حامی آذربایجان در بوده است و اینگونه روابط دو طرف هر چه بیشتر ار وابستگی متقابل راهبردی برخوردار شده. در این راستا تکمیل مرکز جاسوسی الکترونیک (ELINT) در دهة نود، استفاده از پهپادهای ساخت اسراییل برای کنترل جابجایی نیروها در ایران، برنامههای ساخت مشترک پهپاد و تجهیزات الکترونیک با کمپانی تادیران، آموزش سازمان اطلاعات آذربایجان (MNB) توسط اسرائیل بخشی از همکاریهای امنیتی طرفین است. آذربایجان طبق گزارش موسسه سیپری بیشترین رشد بودحه نظامی به میزان 493 درصد را در جهان در فاصله سالهای 2004 االی 2014 تجربه کرده است که بخش اعظم این افزایش بودجه صرف خریدهای تسلیحاتی از اسرائیل میشود. در واقع اگرچه توافق نظامی طرفین ماهیت دفاع مشترک در شرایط تخاصم را نیافته است و محدود به تامین تجهیزات، آموزش و همکاریهای ستادی و سیاستگذاری است، اما حضور نظامی اسرائیل به واسطه آذربایجان در دریای خزر و مرزهای همجوار ایران و خرید موشکهای ضد کشتی گابریل 5 با برد 300 کیلومتر، قایقهای گشت ساحلی شالتوگ اس، و قایقهای موشک انداز اصلیترین محورهای نگرانی در خصوص دریای خزر است که می تواند تهدیدی نسبتا جدی علیه امنیت ملی ایران به حساب آید.
اما با این حال برخی معتقدند این همکاریهای اکنون کمی کمرنگتر شده است؟
به نظرم کمرنگتر نشدهاند بلکه واقعبینانه تر شده است. تندروی دولت آذربایجان در اتخاذ مواضع ضد ایرانی با نمایش قدرت به موقع و درست ایران در خزر کنترل شد نه اینکه دیدگاه دولت آذربایجان به خودی خود تغییر کرده باشد. ضمن اینکه آنها به ضرورت همکاری امنیتی با ایران برای مقابله با افراط گرایی هم پی بردند و اینها باعث شد از مواضع ضد ایرانی خود بکاهند، با این وجود، ساختار همکاری آذربایجان با اسراییل مخاطرهآمیز است اگرچه تهدید واقعی و قابل توجهی علیه ایران نیست اما نمودی است از نحوه پویایی تهدیدات پیرامونی ایران مبتنی بر پیمانهای دفاعی منطقهایی.
آقای دکتر، روند همکاریهای دفاعی در خاورمیانه را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا اساسا از روندی معین پیروی میکند و یا پر پیچ و تاب و بی قاعده است.
به اعتقاد من در خاورمیانه پیمانهای دفاعی از الگوی کلاسیک مبتنی بر پیمانهای چندجانبه، به الگویی جدید مبتنی بر پیمانهای عمدتا دو جانبه در حال تغییر شکل هستند و از الگویی معنیدار و قاعده مند برخوردارند که همانطور که پیشتر گفتم مبتنی است بر نیازمندی های دفاعی کشورهای منطقه. اما تصور بنده این است که عموما پیمانهای کنونی دوجانبه در منطقه ویژگیهای الزام آوری برای دفاع مشترک در شرایط بحران ندارند و بیشتر بر همکاریهای در زمان صلح برای تقویت بنیه دفاعی و ایجاد ساختارهای اطلاعاتی مشترک، بهبود درک متقابل امنیتی و همگرایی سیاست دفاعی متمرکز هستند.
آیا شما این روند جدید را تهدید آمیز قلمداد میکنید؟
در واقع روند فعلی پیمانهای دفاعی در منطقه فاقد ویژگی فراگیری هستند و با حذف بازیگران دولتی کلیدی نظیر ایران و غیردولتی نظیر حزبالله تهدیداتی چون نامتقارن شدن قدرت، تشدید معمای امنیتی و اجماع ضد ایرانی را علیه کشورمان شکل داده اند. به عبارتی از یک سو روند کنونی ارتباطات دفاعی-اطلاعاتی میان کشورهای خاورمیانه توانسته حد مشخصی از توان دفاعی را تقریبا برای تمامی کشورهای منطقه (به غیر از کشورهایی با دولت شکست خورده نظیر عراق و افغانستان)، ایجاد کند که این امر حکایت از نامتقارن شدن قدرت در خاورمیانه در سطحی وسیع دارد. به عبارتی پیمانهای دفاعی در خاورمیانه امروز این قابلیت را حتی به کوچکترین و ضعیفترین کشورهای منطقه بخشیده است که به میزانی از قدرت دست یابند که بتوانند به تنهایی حداقل ضربه را به یک قدرت منطقهایی وارد سازند و یا در قالب عضویت در یک پیمان بزرگتر، دفاع از خود را به مجموعه بزرگتری از کشورها واگذار کنند. بنابراین ایران در مواجهه با کشورهای حتی کوچکتر منطقه، با کوه یخی از قدرت مواجهه است که بخش مهمی از آن حاصل اتکا به کشورهای بزرگتر از طریق سازوکار پیمانهای منطقه ایی است. این مساله آزادی عمل سیاست خارجی ایران را به میزان زیادی کم میکند.
از سویی وجود معمای امنیتی در منطقه نه تنها عاملی مهم در روند افزایش پیمانهای دو جانبه دفاعی در خاورمیانه بوده است، بلکه خود یکی از محصولات این پیمانها است که تهدیدی علیه امنیت ملی ایران نیز محسوب میشود. در واقع تاکنون کشورهای منطقه برداشت مناسبی از پیام وحدتبخش ج.ا.ا نداشتهاند و لذا امکان طراحی نظام امنیت مشترک به دلیل تفاوت در باورها و دیدگاههای کشورهای منطقه به وجود نیامده است، لذا این وضعیت به معنای افزایش معمای امنیتی در منطقه است. در و اقع در شرایطی که بخش مهمی از فهم سیاسی اعراب از زاویه روانشناسی سیاسی به نگرانی از تحت سلطه قرار گرفتن توسط ایران باز می گردد هرگونه اقدامی در راستای افزایش قدرت دفاعی ایران از سوی ایران تلاش برای هژمونی تلقی شده و سپس واکنش اعراب به تقویت معمای امنیتی در منطقه میانجامد. نتایج معمای امنیتی به شکل مسابقه تسلیحاتی، افزایش همکاری کشورهای منطقه با یکدیگر و قدرتهای بزرگ، گرایش به ایران هراسی، فرافکنی بحران اسرائیل به سمت ایران وحضور قدرتهای بزرگ در منطقه خود را نشان میدهد
از دیگر سو به نظرم سومین محور تهدید برخواسته از پیمانهای دو جانبه دفاعی اجماع ضد ایرانی است. تصورم این است که مخاطره اساسی GCC و ائتلاف عربی، خطر حمله قریبالوقوع نظامی به ایران نیست بلکه ماهیت این تهدید بلندمدت و استراتژیک است. ائتلاف عربی به آرامی در قالب GCC و انواع پیمانهای دوجانبه در حال ظهور به عنوان یک جریان ضدایرانی فراگیر است. این جریان با مشاوره دولتهای غربی و با استفاده از رویکردهای جدید امنیتی نظیر امنیت اشتراکی و با ابزار گفت و گوهای استراتژیک در حال نزدیک کردن تحلیلهای استراتژیک کشورهای بیطرف به خود و به ویژه تحت تاثیر قرار دادن نظام برآورد تهدید این کشورها است تا بدین طریق از درون تحلیلهای مشترک، ایران به عنوان تهدید قالب منطقهایی معرفی شود. جریان آرام شکل دادن به برآورد تهدید کشورهای منطقه در بلندمدت کشورهای هم اکنون بیطرف را نیز در بر میگیرد. مکانیزم بازنمایی و برساخته شدن ایران به عنوان تهدید اصلی خاورمیانه از طریق انجام انجام گفت و گوهای امنیتی GCC با کشورهای همکار یا در حال حاضر بیطرف نظیر پاکستان، آذربایجان، افغانستان و ترکمنستان است. این تهدید به آرامی و با روند تدریجی تبدیل GCC از یک سازمان دفاع دسته جمعی به یک سازمان امنیت اشتراکی فرصت و ظرفیت ظهور مییابد.
بسیاری معتقدند انتخاب ترامپ به عنوان رئیس جمهور آینده آمریکا می تواند معادلات امنیتی خلیج فارس را متحول کند. این انتخاب چه تاثیری بر پیمانهای دفاعی-امنیتی منطقه خواهد داشت؟
بسیاری از زوایای سیاست خارجی و امنیتی ترامپ هنوز معلوم نیست، لذا فقط با توجه به روانشناسی فردی وی و اطرافیانش میتوان حدس و گمانهایی زد. اما به اعتقاد من چند رویه ثابت در سیاست ترامپ در خصوص مسائل امنیتی خاورمیانه دیده خواهد شد. اول اینکه او همچنان از شورای همکاری خلیج فارس به عنوان نیروی متوازن کنندة ایران استفاده خواهد کرد. تقویت برنامه های بلندمدت یکپارچه سازی قدرت دفاعی کشورهای عضو شورای همکاری در دوره ترامپ متوقف نخواهد شد اما فکر می کنم با توجه به رویکرد انتخاباتی او نسبت به این کشورها، نحوه تامین مالی این هزینه ها تغییر خواهد کرد. دوم اینکه با افزایش احتمال حضور فیزیکی نیروهای آمریکایی در منطقه، بار دیگر اهمیت در حال افول خاورمیانه در سیاست امنیتی آمریکا به جایگاه سابق خود بازخواهد گشت و آمریکا به سراغ استفاده از روشهای مستقیم حل بحران سوغ خواهد یافت. مهمترین نتیجه این وضعیت کاهش ظرفیت کشورهای منطقه برای ایجاد نظم امنیتی مطلوبشان در غرب آسیا است. اما با این وجود به صورتی متناقض گونه احساس میکنم فشار آمریکا بر خاورمیانه در دورة ترامپ، تاثیر مثبتی بر دستیابی به اجماع امنیتی در سطح منطقه خواهد داشت.
پس به نظر وجه امنیتی دفاعی سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ تقویت خواهد شد؟
بله دقیقا. در حقیقت منابع دفاعی-امنیتی در سبد منابع سیاست خارجی آمریکا افزایش خواهد یافت. مثلا به نگرانیهای ترامپ در خصوص پیشی گرفتن اتمی روسها از آمریکا دقت کنید. اینها نشانههای مهم هستند که ترامپ برنامههای پرهزینه توسعه تکنولوژیهای نامتعارف نظامی را سرعت خواهد بخشید و با تخصیص منابع بیشتر به پنتاگون و وزارت انرژی آمریکا تلاش میکند وجهه مخدوش آمریکا به عنوان یک ابرقدرت نظامی یکهتاز را اصلاح کند. نزدیکان ترامپ و خودش معتقدند آمریکا دچار کمبود قدرت شده است و اگرچه بخش مهمی از این قدرت در حوزه اقتصادی و اجتماعی است اما فراموش نکنید که قدرت نظامی همچنان مهمترین و بزرگترین منبع پشتیبانی کننده سیاست خارجی آمریکا است. به همین دلیل آنها بازبینی روند تولید قدرت در بخش دفاعی را در دستور کار خواهند داشت. در عین حال براساس شعارهای دوران انتخابات و نیز اطرافیانش میتوان برآورد کرد که آمریکا تقسیم کار امنیتی خود را در سطح جهان تغییر دهد و واقعیت هم این است که چنین بازنگری در تسیم کار کنونی امنیتی آمریکا برای افزایش قدرت این کشور ضروری است.