به گزارش برنا از اصفهان و به نقل ازدر ساعات پایانی آخرین روز دی ماه، حادثه ای کشور ایران را دچار شوک کرد. خبری بر روی تمام خبرگزاری ها رفت. “ساختمان قدیمی پلاسکو، اولین ساختمان متمدن ایران فرو ریخت” و ...
در این حادثه، فارغ از تمام غم ها و اندوه ها، اتفاقی عجیب که ریشه در قبل تر از این حادثه دارد، تعجب مرا برانگیخت. مردمی را دیدم که از تماشا کردن سقوط لذت می برند. عکس یادگیری می گیرند.۳۰ دی ماه سقوطی دردناک چهرهی تهران را زخمی کرد. اما این، همه ماجرا نبود. ما از تماشا کردن سقوط فی نفسه لذت می بریم.
چرا از سقوط مدیریت منابع آب سلفی نمی گیریم؟! چرا با سقوط سفره های آب زیرزمینی عکس یادگیری نمی گیریم؟! چون دیده نمی شوند. چون هیجان کافی برای لایک خوردن ندارند. چون اهمیتی برای ما ندارند. چون آنقدر در رسانه ها گفتیم بحران آب داریم، از شدت آن کاسته شده است. چون برای ما ارزشی ندارند.
آیا تا به حال شده که با چاه خشکیده سلفی بگیریم؟! آیا تا به حال شده که با سد خشکیده عکس یادگاری بگیریم؟! چرا خشک شدن گاوخونی و دریاچه ارومیه و … برای ما جذاب نیست؟ مگر نه این است که آنها هم در بی تدبیری ما سقوط کردند؟ مگر نه این است که آنها هم در ندانم کاری های ما به این روز افتاده اند؟ مگر نه این است که توسعه بی حد و مرز ما آنها را به ورطه سقوط و نابودی کشانده است؟
من چگونه گویمت که آب نیست؟
آب حتی داخل مرداب نیست!
محسن محمدرضاپورطبری