خبرگزاری برنا- ایلام - یادداشت
ولی اسفندیاری - دبیر ادبیات فارسی دبیرستانهای ایلام
بر آن باش تا هر چه نیت کنی نظر در صلاح رعیت کنی
سیر در بوستان سعدی میکردم و گاهی نظری به گلستان میانداختم به ابیاتی از حکیم سخن، عالم فرزانه، مصلح دین و دنیا و روانشناس و جامعهشناس بسیار شگرف رسیدم
چون پنجاه سالت برون شد ز دست غنیمت شمر پنج روزی که هست
اگر مرده مسکین زبان داشتی به فریاد و زاری فغان داشتی
که ای زنده چون هست امکان گفت لب از ذکر چون مرده بر هم مخفت
بوستان را با دست عزت و کرامت تمام کنار گذاشتم و به دیباچه گلستان نظری انداختم و با خود به زمزمه این گفتار پرداختم
یک شب تامل ایام گذشته میکردم، بر عمر تلف کرده تاسف میخوردم، سنگ سراچه دل به آب دیده میگفتم این بیتها مناسب حال خود میگفتم:
هر دم از عمر میرود نفسی چون نگه میکنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت در خوابی مگر این پنج روزه دریابی
کنونت که امکان گفتار هست بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید به حکم ضرورت زبان درکشی
مصلحت در این دیدم پیش این ادیب فرزانه و خردمند زمانه، شرمنده نشوم و به بهانه بزرگداشت وی به حکم ضرورت قلم در دست گیرم تا در مورد وی سخنی بگویم. فیالجمله با این زمزمه، قلم به دست گرفتن، سر از پای نشناختن، بیدار ماندن و خجل شدن به سعدی پرداختم.
دیدم که به حق «کلام او چون جوی آب زلالی ذره ذره جان مستمع را سیراب می کند». رهبر معظم انقلاب
آری به قول ادیب توانا و دانا خطیب رهبر: تا جهان بر پاست، صیت سخنش در آفاق میرود و ذکر جمیلش به هر گونه زمان میآید. با گذشت روزگاران، بزرگیش نمیکاهد و گوهران نظم و نثرش چون مهر جهان تاب، بر آسمان ادب، فروزنده میماند. در کتاب تاریخ ادبیات ذبیحالله صفا میخوانیم که «بی تردید وی بزرگترین شاعریست که بعد از فردوسی، آسمان ادب فارسی را به نور خیره کننده خود، روشن ساخت و آن روشنی باخیان نیرویی همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن تمام از تاثیر آن کاسته نشده است و زبان استادانه فصیح او زبان دل و عشق و محبت او نشانه تمام عیاریست از آدمیت به همان معنی بسیار کاملی که بیان کرده است.
وی گوینده است که زبان فصیح و بیان معجزه آسای خود را تنها وقف مدح و بیان احساسات عاشقانه و امثال این مطالب نکرد بلکه بیشتر آن را به خدمت نوع ابناء بشر به کار گرفته و در راه سعادت آدمیزادگان و موعظه آنان و علیالخصوص راهنمایی گمراهان به راه راست به کار برده و همه تجاربی را که در زندگانی اندوخته بود در گفتارهای خود برای صلاح کار همنوعان بازگو کرد.
باز هم در بوستان به قلم دکتر «غلامحسین یوسفی» میخوانیم که سعدی، عالم ایثار و انسانیت و تسامح است به معنی کلمه بی آنکه این مفهوم عالی و شریف در مرز و نژاد و رنگ و پیوند محصور بماند. نکات اخلاقی منظور وی چه بسا که برای هر انسانی در جهان مقبول و دلپذیر باشد.
میگوید بوستان آمیزهای است از عرفان و حکمت و اخلاق و دستورهای زندگانی با عباراتی بس شیوا و رسا
و گلستان در حالی که به هممیهنان شیخ، ترکیب شیوای فارسی میآموزد به همه جهانیان درس حکمت میدهد و حکومت
با تامل بیشتر در سه گروه واژه سعدی در عبارات سه چیز بی سه چیز پایدار نماند: مال بی تجارت، علم بی بحت، ملک بی سیاست
در مییابیم که وی تمام راز و رمز روش حکومتداری را برای تمام عرصههای سیاسی، علمی و اقتصادی در کلامی بسیار موجز و دلنشین و ماندگار به یادگار گذاشته است که ذهن هر اقتصاددان، دانشمند و هر حاکمی را به تکاپو و تامل بر میانگیزد.
وی در باره رابطه مردم و حکومت و انتقال حکومت و خدمات متقابل ملت و حکومت و انتظارات مردم از حکومت در حکایت «درویشی مجرد به گوشه صحرایی نشسته بود پادشاهی بر او بگذشت، درویش از آن جا که فراغ ملک قناعت است سر بر نیاورد و التفات نکرد. سلطان از آن جا که سطوت سلطنت است، برنجید و گفت: این طایفه خرقه پوشان بر مثال حیوانند اهلیت و آدمیت ندارند.
وزیر گفت: ای جوانمرد، سلطان روی زمین بر تو گذر کرد چرا خدمتی نکردی و شرط ادب به جا نیاوردی؟ وی گفت: ملک را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان ملوک از بهر پاس رعیتاند نه رعیت از بهر طاعت ملوک،
پادشه پاسبان درویش است گر چه نعمت به فر دولت است
گویند از برای چوپان نیست بلکه چوپان برای خدمت اوست
یکی امروز کامران بینی دیگری را دل از مجاهد ریش
فرق شاهی و بندگی برخاست چون قضای نشسته آمد پیش
گر کسی خاک مرده باز کند نشناسد توانگر از درویش
ملک را گفت: درویش استوار آمده گفت از من چیزی بخواه، گفت: آن میخواهم که دیگر بار زحمت من ندهی.
گفت مرا پندی ده، گفت: دریاب کنون که نعمت هست به دست کاین نعمت و ملک می رود دست به دست
بیان عزت نفس ملت، پایان پذیری قدرت و شوکت دولت، مهربانی وزیر، بیتوجهی مردم به قدرت پایانپذیر، توقع نعمت و انتظار خدمات متقابل مردم و حکومت از همدیگر و تجربه پذیری زحمت دو بار ندادن به مردم، درسی برای نامزدهای انتخاباتی است.
سعدی به حاکمانی که به وعده دروغین دشمنان فریفته میشوند توصیه میکند: نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست و لیکن شنیدن رواست تا به خلاف کار کنی که عین صواب است.
این گفتار نغز برای دولتمردانی که نقض نصیحت میکنند کافی است بدانند که از دشمنی با آمریکا هراس نداشته باشند و نصیحت دولتمردان آمریکا و اجانب را آویزه گوش خود نکنند زیرا به سادگی نمیتوان از کنار این همه اشراف سعدی بر جهان گذشت.
و باز هم به دولتمردانی آگاهانه یا نا آگاهانه در دام نصیحتهای دروغین و حیلههای مکارانه اجانب افتادهاند گوشزد میکند.
«به قول دشمن، پیمان دوست شکستی ببین که از که بریدی و به که پیوستی»
و باز هم در انتقاد پذیری دولتمردان از مردم زیبا سخن میگوید:
متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد
باز هم نگاه به بوستان دوختم، کتاب را با عزت و احترام و دیدهی منت گشودم. شیفته سادگی زبان و گوارایی سبک وی شدم و به باب اول رسیدم، دریافتم همزمانی بزرگداشت سعدی با همزبانی و همزمانی آرایش فکر جمعی وطنم همگام و همکلام شدم با وی، درباره عدل و تدبیر و رای تا در رای سرنوشتساز مردم ایران زمین با این بزرگمرد تاریخ سرزمینم همراه و همکلام شویم.
آری در بوستان به قلم ادیب فرزانه کشورم ایران، دکتر غلامحسین یوسفی میخوانیم که در سادگی زبان و گوارایی و سبک روحی بیان و سرعت القاء سخنان سعدی در بوستان به حدی است که گاه خواننده متوجه عمق اندیشه و اهمیت و عظمت آن نمیشود مثلا این دو بیت سعدی را میخوانیم و به سادگی و سرعت از آن میگذریم
برو پاس درویش محتاج دار که شاه از رعیت بود تاجدار
رعیت چو بیخند و سلطان درخت درخت، ای پسر باشد از بیخ سخت
حال آنکه در آن نکتهای بسیار مهم مندرج است و نیروی حکومت، از برکت پشتیبانی ملت است و بس
یا به گفته امامخمینی (ره) میزان رای ملت است
اصول عمده نظام حکومتی که سعدی توصیه مینماید امروز قابل اجراست و حیثیت انسان را محفوظ میدارد.
سعدی مدینه فاضلهای را که میجسته در بوستان تصویر کرده است
جهان بوستان همه نیکی و پاکی و دادگری و انسانیت یعنی عالم چنان که باید باشد.
سعدی آن چنان درس کشورداری و تدبیر مملکتداری و حکومت بر مردم را میان میکشد که در مییابیم حداقل آسایش شخصی بر تامین آسایش دیگران شرعا و عرفا مقدم است ولی هر کس باید از تجمل صرف نظر کند تا آسایش مردم فراهم نشود پرداختن به تجمل روا نیست، که نمود آن در حکومت علی (ع) است و بس
حال به وزیران تجمل گرای امروزی باید گفت از این ابیات سعدی درس عبرت گیرید و حقوق نجومی کمتر بگیرید.
پند هرمز به نوشیروان در باب اول بوستان
که خاطر نگهدار درویش باش نه در بند آرایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس چو آسایش خویش جویی و بس
باز هم به مردم دانا و ملت آگاه توصیه اکید میکند که به افراد ناآگاه به امور حکومتی و ناتوان در حکومتداری و غافل از دشمنان دل نبندند زیرا او در خواب غفلت و بیخبری خود به سر میبرد اما دشمنان با برنامه ریزی دقیق خود شبیخون میزنند مانند گرگ به گله میافتند و خون مردم بی گناه را میریزند. مردم را در فقر و فلاکت و بیکاری و درماندگی وا میگذارند.
نباید به نزدیک دانا پسند شبان خفته و گرگ در گوسفند
سعدی اساس نابسامانی در مملکتداری و نابودی حکومتها را در آزردن مردم میداند و راه پارسایی و پرهیزگاری را در بخشایش میداند و لازمه جلب مهاجر و حفظ جمعیت و گسترش اقتصاد و جلوگیری از مهاجرت را در دو صفت میداند که باید اساس کار دولتمردان باشد یکی بخشایش، آزار نرساندن به مردم و آسایش.
وی میگوید: دولتمردان باید که به امید بخشایش خداوند، بر مردمی که به لطف او امیدوارند بخشایش کند و دیگر آن که برای دفع گزند از خویش آزار مردم نپسندند.
اگر جادهای بایدت مستقیم ره پارسایان امید است و بیم
طبیعت شود مرد را بخردی به امید نیکی و بیم بدی
گرین هر دو در پادشه یافتی در اقلیم و ملکش پنه یافتی
که بخشایش آرد بر امیدوار به امید بخشایش کردگار
گزند کسانش نباید پسند که ترسد که در ملکش آید گزند
سعدی نا بسامانی در مملکت و عدم آسایش مردم را در نداشتن بخشایش و ستمگری نسبت به مردم میداند و توصیه میکند اگر کسی قدرت بخشایش و آسایش خلق را ندارد و پای بند به فراهم کردن آسایش خلق نیست باید قدرت را رها کند و از پذیرفتن مسئولیت بر حذر باشد زیرا شایستگی مردمسالاری را ندارد و اما باید دانست حکومتی که دل اهل مملکت را میآزارد فقط در خواب آبادی کشورش را توان دید.
و گر در سرشت وی این خوی نیست در آن کشور آسودگی روی نیست
اگر پای بندی رضا پیش گیر و گر نه سواره سر خویش گیر
فراخی در آن مرز و کشور مخواه که دل تنگ بینی رعیت ز شاه
مگر کشور آباد بینتد به خواب که دارد دل اهل کشور خراب
وی باز هم با زبانی رسا و نرم و لطیف آهسته آهسته درس کشورداری را کامل میکند. وی حکمرانان را از ظلم و ستم بر حذر میدارد و مردم را پشت و پناه حکومتش میداند که در فرمان انسانی آگاه، دوراندیش و عادل باشد.
خرابی و بدنامی آید ز جور رسد پیش بین این سخن را غور
رعیت نشاید به بیداد کشت که مر سلطنت را پناهند و پشت
در پایان وی میگوید
بر آن باش تا هر چه نیت کنی نظر در صلاح رعیت کنی
در پایان با استعانت خداوند کریم و مولای متقیان ولیالله اعظم سخن را با کلامی چند از سعدی به ودیعه پایان میبرم
گرت خوی من آمد ناسزاوار تو خوی نیک خویش دار
ما نصیحت به جای خود کردیم روزگار در این به سر بردیم
گرت نیاید گوش رغبت کس بر رسولان پیام باشد و بس
منابع و ماخذ:
کلیات سعدی، محمدعلی فروغی سال و نوبت چاپ اول 90
در آرزوی خوبی و زیبایی، گزیده بوستان سعدی، انتخاب و توضیح غلامحسین یوسفی چاپ هفتم 1380
تاریخ ادبیات در ایران تالیف دکتر ذبیحالله صفا، چاپ پنجم 1366 تهران
چشمه روشن، دیداری با شاعران، نوشته دکتر غلامحسین یوسفی چاپ ششم انتشارات علمی
شرح گلستان، دکتر محمد خزاءلی، چاپ هفتم 1366 سازمان انتشارات جاویدان
شرح بوستان، دکتر محمد خزائلی چاپ ششم 1366 سازمان انتشارات جاویدان