به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، فیلم «هفت و پنج دقیقه» داستان غمانگیزی را از سر گذرانده است. فیلمنامهنویسش 12 سال پیش سوژه آن را در ذهنش پرورانده و فیلمنامهای نوشته که مجوز نگرفته، بعد آن را بازنویسی کرده و در نهایت قصه را در خارج از کشور و فرانسه روایت کرده است. پس از صرف چنین زمان بلندی فیلم 8 سال از اکران بازمانده تا نهایتا در ماههای اخیر به روی پرده رفته و آب هم از آب تکان نخورده است، جز اینکه بیش از یک دهه عمر یک نویسنده را تلف کرده باشد.
«هفت و پنج دقیقه» فیلمی است که علیرغم تغییرات داستانی در زمان اجرا هنوز هسته دراماتیک درخشانی دارد. برخلاف فیلمنامه «امکان مینا» که معلوم است کاری است سفارشی و از سر اجبار. فرهادی توحیدی در این فیلمنامه که به رمان پهلو میزند توانسته مفاهیمی چون زنانگی، امید، مهاجرت، بیماری، طلاق عاطفی و... را در بستری داستانگویانه کنار هم بنشاند.
فیلم ماجرای سه زن است که در زندگیشان به بن بست خوردهاند و قصد دارند خودکشی کنند. قهرمان قصه هم نویسندهای است که مدام بد میآورد. شبیه ویرجینیا وولف یکی از سه زن فیلم «ساعتها» ساخته استیون دالدری اما آن طور که توحیدی درنظر داشته سقوط ماشین این نویسنده به ته دره و نجات دادن آن با تک درختی که به معجزه شبیه است امید را همچون موی باریکی نشان میدهد که در یک بزنگاه حساس خودنمایی میکند و رستگاری او در «هفت و پنج دقیقه» درست در همان لحظهای که پا به جهان هستی گذاشته مجددا تکرار میشود.
این رشته باریکی که زندگی یک شخصیت را نجات میدهد در تمام روایت داستانی فیلم جاری است. «هفت و پنج دقیقه» ساختاری کمابیش پیچیده(رفت و برگشتی) دارد اما مینیاتوری به ماجراها و قصههای آدمها پرداخته است. اساسا ویژگیهای این قصه در ریزبافت بودن و اشارههای ضمنی آن قابل ردیابی است. البته که طراحی صحنه و لباس ملکجهان خزاعی ظرافت این فضاسازی غیرمستقیم را تشدید کرده است.
این فیلم روی کاکل فیلمنامهنویسش میچرخد. فیلمنامهنویسی که داستان عذاب روحی و جسمی سه زن را در اوج بیپناهی و خستگی روایت میکند اما روایتپردازی آن به هیچ وجه خسته کننده نیست. شاید وجود شخصیتهایی که کارکرد چندان مشخصی ندارند( مانند شخصیت داستانی رضا عطاران) مهمترین ضعف این داستان باشد اما خویشاوندی این فیلمنامه با ادبیات مدرن و رمانهایی چون «خانم دالووی» ما را به سوی نحوه تازهای از روایتگری دعوت میکند که در سینمای ما چندان جاافتاده و باب روز نیست و بیش از هرچیز برآمده از دل ادبیات داستانی مدرنیستی است. موضوعی که محمود کلاری مدیر فیلمبرداری به خوبی آن را درک کرده است.
فیلم در فیلمنامه مدیون توحیدی و در اجرا وابسته به کلاری است. پیش از این از محمدمهدی عسگرپور با فیلمهای متوسطی چون «قدمگاه»، «مهمان داریم» و «اقلیما» چنین بینش عمیقی را ندیده بودیم.
«هفت و پنج دقیقه» نشان میدهد که فیلمنامهنویسش در زمان نوشتن سردماغ بوده و یک داستان دلی را روایت کرده و محمود کلاری هم توانسته آن را در قاب دوربینش به خوبی ثبت کند. بارها کلاری نشان داده که بیش از یک فیلمبردار منجی فیلم است و میتواند با تصاویر خیره کننده خود یک فیلم متوسط را نجات دهد. نمونهاش «بادیگارد» حاتمیکیا است که تنها ابتدا و انتهای جذابی دارد که هردو وابسته به یک فیلمبردار درجه یک است؛ نه یک فیلمساز ایدئولوژیک.