راز ازدواج پنهانی دختر تاجر خودرو با شلیک های خیابان دولت گره خورد

|
۱۳۹۶/۰۲/۱۱
|
۰۸:۰۲:۵۲
| کد خبر: ۵۵۱۶۸۴
راز ازدواج پنهانی دختر تاجر خودرو با شلیک های خیابان دولت گره خورد
دختر تاجر ایرانی که متهم است شوهر عراقی‌اش را در تهران با شلیک سه گلوله به قتل رسانده‌است، آخرین جزئیات حادثه را توضیح داد.

به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا به نقل از رکنا، ساعت 11 و 30 دقیقه روز شنبه نهم اردیبهشت ماه، قاضی محسن مدیر روستا، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری قلهک از قتل مرد میانسالی در حوالی خیابان دولت با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل حاضر شد. تیم جنایی در نخستین گام با جسد خونین مرد 38 ساله‌ای به نام موسی کنار جدول خیابانی روبه‌رو شدند که با شلیک سه گلوله به قتل رسیده بود. بررسی مدارک هویتی مقتول نشان داد وی اهل کشور عراق است که به تاز‌‌‌گی به صورت غیر قانونی از مرزهای غربی کشور وارد ایران شده است. همچنین در تحقیقات فنی بعدی مأموران دریافتند موسی چند سال قبل با دختر جوان ایرانی به نام رؤیا در تهران ازدواج کرده‌است که بعد از چند ماه اقامت در یکی از خیابان‌های شمالی تهران برای ادامه زندگی به کشور عراق رفته‌اند.

مأموران در گام بعدی دوربین‌های مداربسته محل حادثه را مورد بازبینی قرار دادند. فیلم دوربین مداربسته چهره زنی را ثبت کرده بود که لحظه حادثه اسلحه‌ای از کیفش بیرون می‌آورد و به طرف مرد عراقی شلیک می‌کند. مأموران خیلی زود هویت قاتل را شناسایی کردند و  مشخص شد زن تیرانداز رؤیا همسر مقتول است که چند روز قبل به ایران آمده‌است و در خانه پدری‌اش حوالی سفارت انگلیس زندگی می‌کند. پس از این مأموران برای دستگیری رؤیا به خانه پدری وی رفتند و موفق شدند متهم را بازداشت کنند.

متهم در نخستین بازجویی‌ها به قتل شوهرش اعتراف کرد و مدعی شد وی مرد بداخلاقی بوده و به همین دلیل قصد داشته از او جدا شود که به صورت اتفاقی او را به قتل می‌رساند.

صبح دیروز متهم برای تحقیقات بیشتر به دادسرای جنایی منتقل شد. وی پس از اعتراف به قتل به دستور قاضی مدیر روستا برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

چرا گریه می‌کنی‌؟

دلم برای بچه هایم تنگ شده‌است. ‌

چند تا بچه داری‌؟

یک دختر دو ساله و یک پسر چهار ماهه دارم که الان در عراق هستند.

چرا با خودت به ایران نیاوردی؟

من فقط مجوز ورود به ایران داشتم، بچه‌ها و شوهرم نداشتند، اما شوهرم به صورت غیر‌قانونی به ایران آمده بود.

چه شد که با مرد عراقی ازدواج کردی‌؟

پدرم تاجر است و در کار واردات خودروی تویوتا است. چند سال قبل از طریق یکی از دوستانش در اربیل عراق مهمانی دعوت بود که مرا همراه خودش به عراق برد. در آن مهمانی موسی مرا دیده بود و به گفته خودش عاشق من شده بود. او در آن مهمانی خودش را به من و پدرم نزدیک کرد تا اینکه به ایران آمد و اصرار داشت با او ازدواج کنم.

پدرت با ازدواج شما مخالفت نکرد؟

واقعیتش پدر و مادرم 20 سال قبل از هم جدا شدند. پدرم در ترکیه به تنهایی زندگی می‌کند و مادرم ازدواج کرد و برای زندگی به آلمان رفت. من پیش مادر بزرگ پدری و مادری‌ام زندگی می‌کردم. پدرم همان ابتدا متوجه شد و مخالفت کرد، اما من بدون اینکه پدرم متوجه شود، با او ازدواج کردم.

چرا‌؟

موسی بعضی از بستگانش در تهران زندگی می‌کنند. بعد از اینکه از عراق به تهران برگشتم، او به خانه خاله‌اش آمد. او به قدری به من ابراز عشق و علاقه می‌کرد که برای من گریه می‌کرد. وقتی به او جواب رد دادم، دست به خودکشی زد و گفت اگر با او ازدواج نکنم به زندگی‌اش پایان می‌دهد. خیلی دلم برایش سوخت و از سر دلسوزی با او ازدواج کردم. هر چند مادرم و خانواده مادری‌ام در جریان بودند.

بعد چی شد‌؟

وقتی ازدواج کردیم، خانه‌ای در حوالی بلوار ارتش اجاره کردیم و شش ماهی در ایران بودیم که مرا به زور به سلیمانیه عراق برد و تا الان در عراق بودیم که تصمیم گرفتم از او جدا شوم و به همین دلیل به ایران برگشتم که این اتفاق افتاد.

می‌خواستی طلاق بگیری؟

وقتی به عراق رفتم تازه فهمیدم که او زن و چهار تا بچه دارد، اما موسی آنها را برای همیشه رها کرده بود، به همین دلیل برای من هم مهم نبود تا اینکه متوجه شدم شوهرم دست بزن دارد. او به هر بهانه‌ای مرا کتک می‌زد و بیکار بود. می‌گفت من نمی‌توانم زن جوانم را تنها در خانه بگذارم، سرکار بروم. او یک بار که در تهران زندگی می‌کردیم، قصد داشت مرا از بالکن خانه‌ام به پایین پرتاب کند که همسایه‌ها مرا نجات دادند. پس از این حادثه، به کلانتری قائم رفتم و از شوهرم شکایت کردم و الان هنوز پرونده‌‌ام باز است که شوهرم مرا مجبور کرد به عراق برویم. در عراق هم سه بار گلوی مرا به قدری فشار داد که کف بالا آوردم و مرا به بیمارستان بردند.

چرا در عراق شکایت نکردی؟

شکایت کردم، اما قانون آنها به زن‌ها خیلی بها نمی‌دهد. من واقعاً از دست او خسته شده بودم به همین دلیل به بهانه اینکه پدرم را در  تهران ملاقات کنم به ایران آمدم تا از او طلاق بگیرم.

درباره روز حادثه توضیح بده‌؟

موسی چند روز قبل به صورت قاچاق به ایران آمده بود و خانه خاله‌اش بود که من هم به ایران آمدم و به خانه مادر بزرگم رفتم تا  پدرم را ببینم. من قصد داشتم از او در تهران جدا شوم به همین دلیل وکیل هم گرفتم. یک روز قبل از حادثه موسی را دیدم و او اسلحه‌اش را به من داد تا نگهداری کنم. روز حادثه با او در خیابان قرار گذاشتم. به شوهرم گفتم که بچه‌هایم را به من تحویل بدهد که ناراحت شد و گفت: وقتی به عراق برویم حساب مرا می‌رسد. بعد از اینکه مشاجره لفظی کردیم، از من خواست تا اسلحه‌اش را به او بدهم، اما من می‌ترسیدم. جلو آمد خودش از داخل کیفم بردارد که اسلحه را بیرون آوردم و سه تیر به سوی او شلیک کردم.

حرف آخر‌؟

من فرد تحصیلکرده‌ای هستم. مدتی در کشور مالزی درس خواندم و لیسانس حقوقم را از دانشگاهی در تهران گرفتم و قرار بود برای ادامه تحصیل و گرفتن مدرک دکتری به خارج بروم، اما اشتباه کردم بدون رضایت پدرم ازدواج کردم. 

 

نظر شما