این روزها که به مناسبت ۱۶ خرداد، سالروز درگذشت نادر ابراهیمی، نام این نویسندهی فقید بر سر زبانها بود و یادش گرامی داشته میشد، توجه من نیز به نکتهای جلب شد و آن این بود که مطلع شدم: نادر ابراهیمی با نام کامل نادر ابراهیمی قاجار کرمانی از تبار یک خانوادهی قاجاریالاصل کرمانیزه شده است! و در ابتدای زندگینامهی این این نویسنده، مترجم، فیلمساز و روزنامه نگار که ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ در تهران درگذشت و به دیار باقی شتافت، میخوانیم که او فرزند عطاءالمُلک ابراهیمی، نوهی آجودان حضور قاجار و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید کرد که هنوز قلمستانی به نام او در حومهی مشکین شهر به نام “قلمستان عطا“ وجود دارد و هنوز فامیل او یعنی ابراهیمیهای کرمان، در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند.
باری، مطلع شدن از تبار کرمانی این نویسندهی از کرمان رفته! با توجه به رویکرد بومی ما در روزنامهنگاری در پرداختن به اخبار و سراغ گرفتن رد پای کرمان، طبیعی است که ذهن اینجانب را به خود معطوف کند. اما در عین حال بهانهی مناسبی به دستم داد تا دغدغهای را که مدتها است با آن دست به گریبانم، با مخاطبان خود در میان بگذارم:
همانطور که عرض شد در ادامهی رویکرد بومی نشریات استقامت و فردای کرمان، طبیعی است که نام کرمان به عنوان شهری که بومزیست ما را تشکیل میدهد، در متنها و تیترهای ما زیاد به چشم بیاید و واژهی “کرمان“ به طور کلی بسامد بالایی در نشریات ما داشته باشد؛ چرا که من همکارانم هر کجا نام کرمان را پیدا میکنیم، میخواهیم ته و توی آن را دربیاوریم! اما دغدغهی مهمتر نگارندهی این سطور این است که مخاطب ما گمان نکند، این شیوهی روزنامهنگاری برای ما به معنای برتر بودن ذات کرمان و برای گروه فرهنگ و هنر، برتر بودنِ فرهنگ و هنر کرمان یا هنرمندان کرمانی نسبت به فرهنگها و هنرهای دیگر است.
خدای ناکرده ما بر این باور متحجرانه نیستیم که کرمانی بودن بهذات، یک صفت عالی است، لاولله که چنین باشد.
صحبت را با نادر ابراهیمی شروع کردم، میخواهم با استعانت از یاد همان هنرمند ادامه بدهم و بگویم:
تبار کرمانی او برای منِ خبرنگار تنها یک جذابیت خبری دارد، پس طبیعی است اگر در مقام یک روزنامهنگار با رویکرد بومی که چشمش به واژهی کرمان حساس است، این وجه او را پر رنگ و زودتر از وجوه دیگر ببینم.
اما از خرد و اندیشهی مدرن به دور است، اگر فکر نکنم که ارزش نادر ابراهیمی در وهلهی اول به انسان بودن او و در وهلهی بعد به خاطر آثار هنری ماندگاری از نوع رمان “آتش بدون دود“ است که آفریده است. رمانی که فضا – مکان آن را ترکمن صحرا و زندگی در آن جغرافیا تشکیل میدهد، که از قضا اگر بخواهیم در حوزهی هنر و آثار ادبی، مبحث “هویت“ را دنبال کنیم، آنچه میتواند در تقویت و تحکیم هویت یک شهر موثر واقع شود، جغرافیای فرهنگی آن شهر است که در یک اثر ادبی، یا در یک اثر هنری دیگر متجلی بشود، وگرنه صرف آنکه یک هنرمند کرمانی است یا زادگاهش کرمان است یا تبار کرمانی دارد چه اهمیتی میتواند داشت؟
از این منظر احمد رضا احمدی یا کیومرث منشی زاده که کرمانی الاصل هستند اما در تقویت و تحکیم جغرافیای فرهنگی کرمان هیچ اثری خلق نکردهاند، با مثلا فرخ تمیمی هیچ فرقی ندارند.
اما زندهیاد باستانی پاریزی در همهی متونی که نوشت از جغرافیای فرهنگی کرمان نوشت و آن را فربهتر کرد.
یا مثلا هوشنگ مرادی کرمانی در قصههای مجید نوعی جغرافیای فرهنگی آفرید که به کمک آن خوانندهی داستانهای خود را به کرمان میآورد و در این فضا گردش میدهد، پس او نیز این جغرافیای فرهنگی را بازنمایی و به تعبری دیگر مجددا خلق
میکند.
و البته اینها هیچکدام به معنای بهتر بودن یا ارجح بودن جغرافیای فرهنگی کرمان به هیچ جغرافیای فرهنگی دیگر نیست.
کما اینکه همانطور که به آن اشاره کردم رمان “آتش بدون دود“ روایتگر زندگی حماسی و عاشقانهی مردان و زنانی است که در اوج غرور و زیبایی در زیست بوم ترکمن صحرا زندگی میکنند و نادر ابراهیمی اگر ارزشی دارد به خاطر قلمی است که جغرافیای ترکمن صحرا را به ما مینمایاند.
خلاصه؛ آنکه میخواهم در سالروز درگذشت نادر ابراهیمی به مخاطب خود بگویم:اگرچه پرداختن به کرمان استراتژی ما است، اما دغدغهی ما انسان و فرهنگ و هنر انسانی است و به هیچ عنوان بر این باور نابخردانه نیستیم که هنر نزد کرمانیان است و بس!