اشتباهی که مسیر زندگی قربانی اسیدپاشی را تغییر داد
آهسته قدم بر می دارد. به روبروی در ورودی خبرگزاری می رسد. عادت کرده است به عکس العمل افرادی که از کنارش می گذرند. با روی خوش به استقبالش می رویم. پوست چروکیده اش حکایت از دردی دارد که چندین سال است با خود یدک می کشد و این آغاز ماجراست. به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا، محسن مرتضوی متولد اسفندماه 58 کارمند و قربانی یک حادثه است. حادثه ای که از سوی نظافتچی محل کارش به نام (خجسته) مورد اتفاق افتاده است؛ اسید پاشی و اصابت 16 ضربه چاقو. چند سالی می شود که به دنبال مراحل درمان خود است.
خیلی آرام است و استرسی ندارد. ترجیح می دهیم صحبت را آغاز کنیم. محسن مرتضوی، در مورد روز حادثه به خبرنگار حوادث خبرگزاری برنا، می گوید: پانزدهمین روز از سال 91 بود در تعطیلات عید، به محل کار آمدیم. مسئولیت من تشریفات محل کارم در بنیاد مستضعفان بود. در آن روزها مدیر بخشی که من در آن مشغول بودم مهمان هایی داشت، مدیر هایی برای دید و بازدید عید می آمدند. ما هم تا روز یازدهم عید سرکار رفتیم. ما یک نظافتچی داشتیم که دو هفته عید را به مرخصی رفت.
وی ادامه می دهد: این نظافتچی در این تعطیلات توسط یکی از همکاران مورد مزاحمت تلفنی قرار گرفته بود. بعد از چند روز دقیقا بعد از تعطیلات سیزده به در مرخصی رفتم تا روز نوزدهم فروردین که مجدد به سرکارم برگشتم. نظافتچی نیز به محل کار برگشت. از همکار دیگر من که همان فرد مزاحم بوده، می پرسد: شما می دانید چه کسی مزاحم من شده است؟ آن فرد هم به حالت شوخی می گوید: مرتضوی! چون هم رییس تو هست و هم خیلی دستور می دهد و زیاد با تو شوخی می کند!
چند روز بعد از اینکه می شنود که مزاحمش شدم، یک لیتر اسید می خرد و یک چاقو هم تهیه می کند. تمام اینها را درون ظرف غذا می گذارد و با خود به محل کار می آورد. روز نوزدهم سال 91 ساعت شش و نیم صبح وقتی به اداره آمدم، دیدم خیلی طبیعی مشغول کار است و نظافت می کند. با او حال و احوال کردم، دیدم پاسخ نداد. با خودم گفتم شاید ناراحت است. در آبدارخانه مشغول درست کردن چای بودم که از پشت با بد و بیراه صدایم کرد. وقتی به سمت راستم برگشتم، دیدم یک قابلمه اسید روی صورتم ریخت.
بدنم بعد یک سوزش شدید احساس کردم و روی زمین افتادم. محیطی که سرامیک بود بر اثر پاشیده شدن اسید لغزنده شد. در این حالت دیدم لباسی که بر تن داشت را بالا زد و یک چاقو بیرون کشید و شروع کرد به وارد کردن ضرباتی پشت سر هم به من به طوری که پزشکی قانونی گفته بودند که شانزده تا هفده ضربه چاقو به بنده وارد شده و چهار لیتر اسید نیز روی من ریخته بود. در همان لحظات اولیه حادثه از ضارب پرسیدم: خجسته چه کار می کنی؟ در واقع نمی دانستم چرا چنین رفتاری از او سر می زند. در پاسخ به من گفت جبار نسب گفته تو را بکشم و من هم تو را می کشم. جبار نسب همان فردی بود که مزاحم تلفنی ایشان بود و متاسفانه من از چیزی باخبر نبودم.
مرتضوی می گوید: دو سه روز پس از حادثه «خجسته» را در حالی که قصد داشته از مرز مریوان به خارج از کشور فرار کند، به دلیل خروج غیر مجاز دستگیر شد. پس از رویت دستانش که با اسید دچار سوختگی شده بود، به وی مشکوک شده و او به کار خود در مقابل مقامات قضایی اعتراف کرده است. در خواست کرده بود که با خواهرش در تهران تماس بگیرند. وقتی با خواهرش تماس می گیرند، متوجه می شوند که ماموران به دنبال خجسته هستند. در همان محل از متهم اعتراف می گیرند و یک هفته بعد او را به تهران منتقل می کنند. حکم نهایی اش داده می شود و به خاطر اسیدپاشی به سه سال زندان و به دلیل خروج غیرقانونی از مرز به 6 ماه زندان محکوم می شود. در کنار این حبس ها باید حدود شش دیه انسانی یعنی به ازای هر انسان صد نفر شتر را باید پرداخت کند.
وی در مورد روند پیگیری پرونده اش می گوید: وقتی با اجرای احکام صحبت کردم، گفتند رسما مصاحبه نکنم تا این پرونده بسته شود و خودشان پیگیری می کنند. زیرا اگر مصاحبه کنم، روند پیش روی پرونده به تاخیر خواهد افتاد. در واقع نمی توانم بگویم چه کسی این را به من گفت. بار اول حکم قصاص را گرفتیم. متهم به حکم ایرادی وارد نکرد و قبول کرد. اصلا از کار انجام شده ابراز پشیمانی نمی کرد و هنوز می گوید حقش است که این کار را انجام داده ام.



