گفت‌و‌گوی «برنا» با عروسی که قربانی انتقام پدرشوهرش شد؛

حرکت شرم آوری که پدر شوهرم با من کرد/ چشمانم را بستم و ...

|
۱۳۹۶/۰۴/۱۶
|
۱۱:۵۵:۱۲
| کد خبر: ۵۸۳۲۲۰
حرکت شرم آوری که پدر شوهرم با من کرد/ چشمانم را بستم و ...
بعضی دردها ماندنی هستند. می مانند و می سوزانند. دردهایی که نه تنها قربانی که حتی دیگران را میترسانند و در دل مردم وحشت و ناامنی ایجاد می کنند. در حضور او هستیم، همان زن جوان و زیبایی که دست انتقام جوی پدر شوهر سابقش چشمانش را نابینا کرد.

به گزارش خبرنگار حوادث خبرگزاری برنا،  بعضی دردها می شوند جزیی از زندگی ات و از آن روز تو باید با این دردها و زخم ها زندگی کنی بدون هیچ مرهمی که زیبایی ات را به تو بازگرداند. معصومه عطایی زن جوانی که پدرشوهر سابقش را که برروی او اسید پاشیده بود، بخشید تا بتواند حضانت فرزندش را به عهده بگیرد. «معصومه عطایی هستم. متولد 1361 در اصفهان.» این آغاز صحبت ماست. و ادامه گفت و گو به شرح زیر ادامه می یابد.

 چه شد که چنین اتفاقی افتاد؟

من سال 81 ازدواج کردم و سال 87 بر اثر یک سری از اتفاق های زیادی که بین من و همسرم بود، از همدیگر جدا شدیم. پسر ما، آرین، متولد سال 85 است. یک سال و نیم پس از جدایی، به دلیل حق ملاقات خانواده همسرم، ما دو هفته یکبار، با همدیگر رو به رو می شدیم. ما معمولا پسرم را در این ملاقات‌ها به گردش می بردیم و شاید این موضوع، برای خانواده شوهرم، علی الخصوص پدرشوهرم، فرصتی بود که به گونه ای از من انتقام بگیرند. آنها در آن یک سال و نیم تلاش بسیاری برای باز گرداندن من به زندگی با پسرشان کردند. اما من در آن مدت به اندازه ای آسیب دیده بودم که دیگر حاضر به بازگشتن به زندگی مشترک سابقم نبودم. شهریور 89 بود که من با آرین و پدرشوهرم بیرون بودیم. وقتی به خانه بازگشتیم، در جلوی درب منزل، پدر شوهرم ادعا کرد که هدیه ای برای آرین خریده و جعبه کادو پیچ شده‌ای را از صندوق عقب ماشینش در آورد. به من گفت چشم‌هایم را ببندم تا این هدیه را به من بدهد. شروع کرد به باز کردن هدیه و من اعتماد کردم ضمن اینکه هیچ مشکل خاصی بین ما نبود. به محض اینکه چشم‌هایم را بستم، سوزش شدیدی در چشم‌هایم احساس کردم. 

دلیل جدایی شما و همسرتان چه بود؟

ما بدون هیچ شناخت قبلی با هم ازدواج کردیم. یک ازدواج بسیار سنتی. 

 یعنی خانواده او به خواستگاری شما آمدند و شما با همدیگر ازدواج کردید؟

بله، ما هیچ شناختی از یکدیگر نداشتیم و اختلافات ما یک ماه پس از ازدواج شروع شدند. 

 کار همسرتان چه بود؟

اول که ازدواج کردیم دانشجو بود اما به دلیل مسائل اخلاقی از دانشگاه اخراج شد. پس از آن شغل خاصی نداشت و زندگی ما را پدرشوهرم تامین می کرد. 

پدرشوهرتان چه کاره بود؟

پدرشوهرم بازنشسته نیروی انتظامی بود.

پلیس بود و چنین کاری را کرد؟

بله. آدم ناآگاهی نبود. آدم جوان و ناپخته و خامی نبود. 70 سال سن داشت و بازنشسته آگاهی بود. مدت زیادی در آگاهی شهرستان شهرضا در استان اصفهان رییس نیروی انتظامی بود. با سابقه جبهه و آشنایی کامل به قانون داشت.

واکنش پسرتان در آن لحظه چه بود؟

آرین هنگام وقوع حادثه در کنار من نبود اما بعد متوجه و وحشت زده شد. او با یک صحنه بسیار عجیب روبه رو شده بود. صورت و دست‌های من کاملا سوخته بود. 

متوجه شد که چه کسی این کار را کرده است؟

بله کاملا در جریان قرار گرفت.

شما را به بیمارستان بردند؟

بله. آن شب من را به بیمارستان رساندند و درمان و پیگیری‌های پلیس از همان لحظه شروع شد و همان شب، آن آقا دستگیر شد. 

چه مدت زمانی در بیمارستان بودید؟

من چند روزی در بیمارستان اصفهان بودم و پس از آن به تهران منتقل شدم. مدت دو هفته در بیمارستان تهران، جراحی‌های مختلف بر روی من انجام شد. پس از آن به طور مداوم جراحی بر روی من می شد، بستری می شدم و باز جراحی بعدی. معمولا دو جراحی در طول یک ماه بر روی من انجام می شد. 

بینایی خود را از دست دادید؟

بله متاسفانه بینایی هر دو چشمم را از دست دادم. 

در حال حاضر با شرایط فعلی، گذران زندگی به چه صورت است؟

الان حدود هفت سال است که از این ماجرا می گذرد. چهار سال اول درگیر جراحی و درمان بودم و بسیار بر من سخت گذشت. از یک طرف درگیر دادگاه‌های حضانت پسرم. از طرف دیگر درگیر دادگاه‌های قصاص و در نهایت درگیر جراحی‌های مختلف جهت درمان. اما مدت دو سالی هست که آرامش به زندگی ما بازگشته، وارد اجتماع شدم و کلاس‌های متعدد اسم نویسی کردم. در حال حاضر زندگی من به روال عادی برگشته است. 

هزینه درمان حدودا چقدر شد؟

خیلی زیاد است. واقعا نمی توانم تخمین بزنم.

هزینه ها از کجا تامین می شد؟

من حدود 37 جراحی انجام دادم و غیر از یکی دو جراحی اول که به هزینه خودمان انجام شد، مابقی با کمک های مردمی بود.

قصاص نکردید؟

من حدود 6 سال برای قصاص تلاش کردم. روند پرونده ها بسیار کند هستند. پس از 6 سال متوالی رفت و آمد در دادگاه‌ها، بالاخره حکم قصاص به دست من رسید. پدرشوهرم در زندان بود و من تصمیم به قصاص داشتم. زمانی این حکم به دستم رسید که پسرم هشت ساله شده بود. تمام تلاش من برای گرفتن حضانت او بود. طبق قانون زمان آن رسیده بود که پسرم را تحویل پدرش بدهم. 

آیا قانون نمی گفت که این پدر صلاحیت نگهداری از این کودک را ندارد؟

به این دلیل که این عمل را پدرشوهر من انجام داده بود و همسر سابق من کاملا اظهار بی اطلاعی می کرد از عملی که پدرش قصد انجام آن را داشته، این دو پرونده کاملا از همدیگر جدا بودند. 

پسری که پدرش چنین عملی را انجام داده، دنبال گرفتن حضانت بود؟

ظاهرا چنین بود، اما با تماس‌هایی که پس از دادگاه با من گرفته و حرف‌هایی که به من زده می شد، قضیه این نبود. ظاهر امر این را نشان می داد که یک پدر در دادگاه مظلومانه به دنبال گرفتن حضانت فرزندش است اما از آنطرف با من تماس گرفته می شد و به من می گفتند که اگر قصاص کنم دیگر پسرم را نخواهم دید و بلایی که بر سر من آمده بر سر پسرم نیز خواهد آمد. 

آیا این موضوع را با بازجو در میان گذاشتید؟

من چهار وکیل داشتم که به صورت رایگان وکالت من را به عهده گرفته بودند. با آنها در این باره مشورت کردم. چون این ادعا اثبات شدنی نبود، کاری در باره آن نمی شد انجام داد. 

پس شما به خاطر اینکه پسرتان را از دست ندهید رضایت دادید؟

پسر من در زندگی به اندازه کافی آسیب دیده بود. ماجرای طلاق و قبل از آن ضرب و شتم هایی که ما در زندگی داشتیم، اتفاقی که آن شب برای من افتاد، ضربه های بدی بودند. من نمی توانستم پسرم را بفرستم با آدم‌هایی زندگی کند که چنین کاری را با مادرش کرده‌اند. ضمن اینکه این خواسته خودش نیز بود؛ بنابراین من در ازای بخشیدن قصاص و دیه، حضانت پسرم را گرفتم. 

پس بخشش شما از اعماق قلب نبود.

من هرگز نمی گویم که بخشیدم، می گویم گذشتم به خاطر پسرم. 

آیا پس از این اتفاق ابراز پشیمانی کرد؟

نه. اصلا... حتی در دادگاه صراحتا اعلام کرد که من پشیمان نیستم و این اتفاقی که برای تو افتاده، کم بوده است.

پس اگر پای پسرتان در میان نبود قصاص می کردید؟

صد در صد. 

در حال حاضر خبری از آنها دارید؟

خیر.  به خاطر آرامش زندگی خودم و فرزندم هیچ تلاشی هم برای گرفتن خبر ندارم.

پس از گذشت شما برای پدرشوهرتان چه اتفاقی افتاد؟

جرم عمومی او پنج سال زندان بود و پس از گذراندن یک سال و نیم به علت کهولت سن و مشکل قلبی به او عفو خورد. البته از همان ابتدا در طی این 6 سالی که ما درگیر دادگاه بودیم او چند ماه بیشتر در زندان نبود و با یک وثیقه 50 میلیون تومانی از زندان آزاد شد. 

دیه این جرم چقدر بوده است؟

دیه یک زن نصف دیه یک مرد است و به همین دلیل در ازای دو چشم من، یک چشم او قصاص می شد. من در صورتی می توانستم چشم دیگر او را نیز قصاص کنم که دیه یک چشم را پرداخت می کردم. زمانی که من قصد قصاص داشتم، طبق قانون به علت تفاوت دیه زن و مرد، من 14 میلیون تومان بابت یک چشم دیگر به او بدهکار می شدم. یعنی بابت سوختگی دیه دست ها و صورت که حساب شد و دیه یک چشم نیز از آن کم شد، سه سال پیش من ملزم به پرداخت 14 میلیون تومان می شدم. 

پس از آن آرین با شما ماند و شما یک زندگی جدید را آغاز کردید؟

من سعی کردم که گذشته را پشت سر بگذارم، به آن اتفاق‌ها فکرنکنم و زندگی جدیدی را آغاز کنم. سعی کردم آموزش های مختلف را ببینم. کارهایی قبلا یاد گرفته بودم که دیگر با توجه به شرایط جدیدم به کارم نمی آمد. بنابراین به مرکز نابینایان "عصای سفید" رفتم. خط بریل را شروع کردم و وارد گروه کرال شدم. آواز خواندن، ساز زدن، سفالگری. وارد کار سفالگری که شدم، متوجه شدم که به این کار علاقه بسیاری دارم و به همین دلیل آن کار را به صورت حرفه ای، بیرون از آنجا در آموزشگاه تحت نظر استادم، آقای کثیری شروع کردم، دو سال آموزش دیدم و در حال حاضر به عنوان مربی در مرکز نابینایان، به دیگر نابینایان آموزش می دهم. 

آیا هرگز نا امید شده اید و به این فکر کرده اید که دیگر نباشید؟

این یک موضوع بسیار طبیعی است و شاید یک سال اول بسیار سخت بود. من چهره ام را از دست داده بودم و کاری نمی توانستم بکنم. جراحی های دشوار و دردناک و این طبیعی است که تحمل هرکسی یک جا به پایان می رسد. با این حال تمام سعی ام را کردم که صبور باشم. بارها از خدا گله کردم.

خدا در کجای این ماجرا قرار دارد؟

خدا در زندگی من حضورش را ثابت کرد. شاید پس از این اتفاق من بارها گله کردم اما در آن زمان هرگز فکر نمی کردم روزی به اینجا برسد. در آن زمان خودم را نابود شده تصور می کردم اما الان از این جایی که هستم راضی ام. هیچ شکایتی ندارم و به همین دلیل حضور خدا در زندگی ام بسیار پررنگ تر حس می شود. 

اگر دوباره به سال 81 بازگردید چه می کنید؟

من نمی توانم کاری بکنم. اگر آن شخص نبود، با شخص دیگری ازدواج می کردم. ولی اگر نظر خودم باشد، ترجیح می دهم ازدواج با شناخت قبلی صورت بگیرد. من سه ماه پس از ازدواجم متوجه اشتباهم شدم اما دیگر نمی توانستم کاری بکنم. اما شاید اگر من با آن آقا در آن مدت نامزد بودم یا یک ارتباط آشنایی بین ما بود، هرگز به ازدواج ختم نمی شد. 

برای طلاق آیا مهریه به اجرا گذاشتید؟

بله. 

چقدر بود؟

110 یا 150 میلیون دقیق یادم نیست و به این خاطر مهریه ام را به اجرا گذاشتم که او حاضر به طلاق نمی شد و وقتی چند ماه به علت عدم پرداخت مهریه به زندان افتاد، حاضر به طلاق شد. 

آرین الان چند ساله است؟

11 سال.

چه قضاوتی درباره پدر و پدربزرگش دارد؟

زیاد در مورد آنها صحبت نمی کند و علاقه ای هم به صحبت در این باره ندارد. تاثیرات بسیار بدی این ماجرا روی او گذاشت که با مراجعه به روانپزشک و مشاور تا حد زیادی جبران شد. در حال حاضر درس می خواند و به کلاس‌های مختلف می رود. ارتباط خوب و صمیمانه ای با همدیگر داریم. هیچ مشکلی هم با وضعیت فعلی من ندارد. دستم را می گیرد و با هم به پارک و خرید می رویم. هرکاری که در توانش باشد برایم انجام می دهد. 

شما به عنوان یک قربانی اسیدپاشی، به روال عادی زندگی بازگشته اید. کارهای هنری می کنید، NGO راه انداخته اید. 

به نظر من امید آخرین چیزی است که در انسان می میرد. شاید زنده بودن من دلیلی داشته است و من تا هستم و نفس می کشم، بدون توجه به نقصی که دچار آن شده ام، سعی می کنم زندگی عادی را ادامه بدهم. سعی کردم به درآمدی برسم و سعی کردیم به آدم های دیگری که مثل ما قربانی اسیدپاشی شده اند، کمک کنیم. کسی مثل من خیلی بهتر می تواند قربانیان اسیدپاشی را درک بکند بنابراین تمام تلاشمان را برای برقراری یک انژیو انجام دادیم و خدا را شکر که اشخاصی همچون دکتر فروتن و آقای درمیشیان و چند نفر دیگر در این راستا به ما کمک کردند و ما پس از یک سال تلاش موفق شدیم که این انژیو را به ثبت برسانیم.

 

نظر شما
نظرات
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۵:۰۰ - ۱۴۰۳/۰۱/۲۴
0
0
واقعن من که شوکه شدم ها
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۶:۲۳ - ۱۴۰۳/۰۲/۰۳
0
0
ب نظر من تو جزئی از نشانه های وجود خداوند ی.
محسن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۳:۰۴ - ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
0
0
بایدقصاص میکردید
بهزاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۳۲ - ۱۴۰۳/۰۲/۲۵
0
0
همان موقع که گفت پدرشوهرش بازنشسته نیروی انتظامی بوده فهمیدم موضوع سرکاری است چون که این اتفاق بین خانواده های نطامی یک چیز عادی است.تعجبی ندارد.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۲ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۱
0
0
خدا لعنت کنه این افراد مریض و روانی رو