گزارشی از تمرینات جوانان در فدراسیون ناشنوایان؛
لب خوانی ورزش به سبک جوانی/اینجا از فریاد خبری نیست!
حرکات کششی را دستیار مربی انجام می دهد. سالن گرم است و کولر و وسایل تهویه ندارد. دو یا سه دور که بچه ها می دوند، نفس یاریشان نمی کند.
باشگاه جوانی برنا/بارها اتفاق افتاده که از دختر یا پسری جوان آدرسی را می پرسی و او لبخندی می زند، دستانش را بالا می برد و با کلامی ناقص، تمام تلاش خود را می کند که شما را هدایت کند، این بچه ها عاشق یک ارتباط ساده اند یک ارتباط دوستانه؛ یک رابطه اجتماعی که از آنها دریغ شده است.
بوی تینر، تمام فضا را گرفته،کولر یا هواکشی دیده نمی شود، نفس به سختی بالا می آید، زمانی که وارد می شوید عکسهایی را می بینید که تصاویر شاد بچه های ناشنوا در آن کاملا مشخص است، بچه هایی که بعد از تمرینات بسیار، موفق می شوند در مسابقات مقام کسب کنند. فدراسیون ناشنوایان در خیابان دماوند قرار گرفته، تنها مکانی که این بچه های کم توان را برای ورزش در کنار هم جمع می کند.
زمین بازی های والیبال و تنیس روی میز در طبقه همکف است. روبروی دفتر اطلاعات، کلاس ساعت2 تا 4 تشکیل می شود و بچه های ناشنوا خود را برای مسابقات آماده می کنند. دختری جوان وارد می شود و با حرکات دست سوالی می پرسد و مسوول اطلاعات جوابش را می دهد ولی نه با زبان اشاره، بلکه دختر فقط لبخوانی می کند.
دختران جوان 15تا 25 سال که همه ناشنوا هستند در سالن جمع شده اند.
اجازه ورود داده نمی شود چون بچه ها برای مسابقه آماده می شوند و مربی وقت مصاحبه کردن ندارد. وسط تمرینات می رسم، مربی بدون هیچ دلسوزی و و به محض دیدن کوچکترین ضعف، تنبیه های سنگینی می دهد. بچه ها هم هیچ شکایتی نمی کنند.
مربی به دختران می گوید:" من توپ گیر می خواهم کسی که نتواند توپ بگیرد، باید روی نیمکت بنشیند." حالت دست و زاویه بدن را به صورت فیزیکی به آنها نشان می دهد و می گوید چگونه بایستند یا چگونه دستشان را بکشند.با زبان اشاره حرف نمی زند، اما چون با بچه ها آشنایی دیرینه دارد همه بچه های ناشنوا که تنها با زبان اشاره قادر به برقراری ارتباطند می توانند حرفش را بخوانند.
اما زمان های بحرانی هم وجود دارد که هیچ کدام از این کارها امکان پذیر نیست. مربی به دختری که لباس آبی کمرنگ پوشیده اشاره می کند و اول حرفش را برای او می گوید و بعد از او می خواهد با زبان اشاره حرف ها را برای دختران دیگر با زبان اشاره بازگو کند.
می گوید با زاویه بزنید و خوب جای گیری کنید و حرکت پا را برای بچه ها نمایش می دهد. اما دختر جوان که دارای درصدی از شنوایی است، می گوید من نفهمیدم. مربی باز هم حرکت را با گفتار تکرار می کند این بار کار گروهی شروع می شود، همه به آن دختر نشان می دهند چگونه باید کار کند. دختر ضربه اش را می زند اینبار درست و بدون اشتباه.
الان نوبت تمرین سرویس است، یک به یک پشت سر هم می ایستند و سرویس می زنند، نفر اول سرویس خوبی می زند و نفر دوم هم همین طور، اما نفر سوم حرکت پا را اشتباه می رود، او باز هم مجبور است 50 تا شنا برود.
بچه ها در زدن سرویس مشکل دارند، مربی دست می زند. دست هایش را تکان می دهد اما از این گروه 10نفری دو نفر متوجه مربی نشدند. مربی باز هم سرویس را نشان می دهد می گوید باید سرعتی بزنید، از کتف باید حرکت بدهید. بدن یک تیغه دارد که بدن را به دو قسمت تقسیم می کند، دست نباید از این تیغه خارج شود، نه در حرکت بالایی و نه در حرکت پایین.
سرعت توپ ها بهتر می شود. بچه ها دقت خود را بالا می برند، سرویس ها بهبود پیدا کرده؛ اینجا از جیغ و داد خبری نیست حرف هایی که رد و بدل می شود، بیشتر به صورت چهره به چهره و نفر به نفر است. دخترها روحیه ورزشکاری خوبی دارند اگر کسی اشتباه کند و مربی نبیند، حتما به وی گوشزد می کنند.
مربی خسته می شود و بر روی یک صندلی می نشیند، از همان جا دستورات را می دهد، ایرادها را می گیرد و بچه ها را تشویق می کند.
دختر جوانی 18 سال دارد و با خواهرش آمده، والیبال را خوب بازی نمی کند اما ارتباط خوبی را با بچه ها برقرار کرده، سیمین از سمعک پشت گوشی استفاده می کند و خواهرش فریبا که بیرون سالن بازی او را نگاه می کند، می گوید؛ این فدراسیون را مدرسه معرفی کرده، اینجا دوست های مدرسه ای او هم هستند و همسن و سال خودش؛ سیمین قبلا ورزشهای دیگر را هم امتحان کرده، اما اینجا را چون حرف هم را درک می کنند و راحت تر است بیشتر دوست دارد.
جلسات والیبال یک روز در میان به مدت 2 ساعت برگزار می شود و فریبا هر جلسه با خواهرش می آید و بازی ها را انجام می دهد.
بچه ها به صف ایستاده اند و هر کدام با توپی که در دستشان، توپ را برای نفر رو به رو پرتاب می کنند و بعد اسپک می زند.
یکی از بچه های سه بار توپ را زد اما به تور، با اینکه بچه های در صف در انتظارند و خودش هم خسته است و هم عصابش خورد شده؛ از ناتوانی در پرتاپ توپ می نالد و با ایما و اشاره از دوستش اجازه می گیرد، فقط یکبار دیگر امتحان کند و این بار موفق می شود.
نفر بعدی توپ محکمی را می زند، بقدری محکم که در آن طرف زمین به پای دختر سیاه پوش دیگری برخورد می کند. دختر پایش درد می گیرد و دخترک ضربه زننده دستانش را به علامت معذرت خواهی بالا می برد و سرش را همزمان تکان می دهد، آن چهره مظلوم کودکانه با آن لبخند شیرین، جایی جز بخشش باقی نمی گذارد.
مربی می گوید؛ دیگر کافی است جهت را عوض کنید، هوای داخل سالن به شدت گرم است. مربی تیم اعظم هوشمند مدت دوسال است با بچه های ناشنوا کار می کند و بچه ها دوستش دارند و با اینکه به زبان اشاره تسلط ندارد، ولی ارتباط خوبی را ایجاد کرده است.
در مورد چگونگی ارتباط با بچه ها میگوید:با حرکات دست می توانم منظورم را منتقل کنم، اما به صورت ناقص. البته اگر نتوانم تا آن حدی که مد نظرم است با بچه ها حرف بزنم و منظورم را برسانم، از بچه های نیمه شنوا می خواهم حرف هایم را منتقل کنند. درمسابقات شرایط سخت است، در بازی ها بچهها نمی توانند از سمعک استفاده کنند.بیشتر بچه های تیم ناشنوای مطلق هستند و فقط دو سه نفر هستند که از درصد شنوایی خوبی برخوردارند.
در مورد تفاوت بچه ها با دیگران هم توضیح می دهد:بچهها عاشق بازی و مسابقه اند و زودتر از بچههای سالم پیشرفت می کنند و به موفقیت می رسند و لذت زیادی را از مسابقه می برند. رسیدگی به بچه های ناشنوا خیلی ضعیف است، باز اینجا ما زمین و توپ داریم اما شهرستانها این امکانات را هم ندارند. باید برای بچه ها حقوقی در نظر گرفته بشود. چون بچه ها در سطح بزرگسالان کار می کنند، اگر حقوق در نظر گرفته شود، خانواده هایشان اجازه می دهند به این مسابقات و کلاس ها بیایند.بیشتر مشکلی که بچه ها دارند برای وسیله حمل و نقل است آمدن و رفتن به فدراسیون و ورزشگاه برای اکثر بچه ها مشکل است . یکی دیگر از مشکل های تیم والیبال، نداشتن مسابقات برون مرزی است، باید مسابقات بیشتری را برای بچه ها ایجاد کنند.
***
کنار زمین بازی والیبال، زمین بازی پینگ پنگ قرار دارد. زمینی با سقف بلند و کاشی هایی به رنگ زرد.
ورزشکاران پینگ پنگی هنوز جمع نشده اند. الان بچه ها 3 نفرند مونا، سیما و مرضیه که دو نفرشان نیمه شنوا و مونا ناشنوای مطلق است. برقراری ارتباط کمی سخت است و هر سوالی را دوبار می پرسم. بعضی وقت ها مرضیه متوجه می شود و جواب می دهد و بعضی مواقع سیما.
سیما در جواب سوال هایم می گوید: 4 سال است به فدراسیون می آیم و مرضیه 3 سال است که در این کلاس ها شرکت می کند. همه تیمها خوب بازی می کنند و ما اگر بخواهیم برنده بشویم باید خوب تمرین کنیم. تیم کرمانشاه هم خیلی خوب بازی می کند.
حرکات کششی را دستیار مربی انجام می دهد. سالن گرم است و کولر و وسایل تهویه ندارد. دو یا سه دور که بچه ها می دوند، نفس یاری شان نمی کند. بچه ها توپ و دسته راکت خود را بر می دارند و بازی ها دو به دو شروع می شود. سیما با مربی بازی می کند و با تمرکز بالا و سریع می زند. سیما صدای توپ را نمی شنوند و فقط به حس بینایی خود اعتماد می کند و فقط توپ را می بیند. حرکت سریع توپ نمی تواند گمراهش کند و تمرکزش را از بین ببرد.
دختری که ناشنوا مطلق است کمی ضعیف تر از دیگران است و مرضیه کسی است که با او کار می کند، خیلی صبور است. اصلا عصبانی نمی شود برای توپ های اشتباه و خطاهای مونا؛ مرضیه در جای نادرست ایستاده است، مربی به او تذکری می دهد ولی او با حرکات صورت و دست به او می گوید خودم فهمیدم.
مربی حرکت جدیدی را به سیما یاد می دهد و سیما زود یاد می گیرد. تکنیک دست و پایش کاملا هماهنگ است، توپ را خوب می بیند و دقیق می زند مربی خیلی از او راضی است.
بچه ها انرژی زیادی برای بازی دارند، سیما از مربی می پرسد این تکنیک این طوری درست است؟ مربی می رود و صحبت ما تمام می شود.
هنوز چند نفری در سالن انتظار فدارسیون مشغول صحبت کردن با زبان اشاره اند، مادرها منتظرند و مدام به ساعتشان نگاه می کنند.
بوی تینر، تمام فضا را گرفته،کولر یا هواکشی دیده نمی شود، نفس به سختی بالا می آید، زمانی که وارد می شوید عکسهایی را می بینید که تصاویر شاد بچه های ناشنوا در آن کاملا مشخص است، بچه هایی که بعد از تمرینات بسیار، موفق می شوند در مسابقات مقام کسب کنند. فدراسیون ناشنوایان در خیابان دماوند قرار گرفته، تنها مکانی که این بچه های کم توان را برای ورزش در کنار هم جمع می کند.
زمین بازی های والیبال و تنیس روی میز در طبقه همکف است. روبروی دفتر اطلاعات، کلاس ساعت2 تا 4 تشکیل می شود و بچه های ناشنوا خود را برای مسابقات آماده می کنند. دختری جوان وارد می شود و با حرکات دست سوالی می پرسد و مسوول اطلاعات جوابش را می دهد ولی نه با زبان اشاره، بلکه دختر فقط لبخوانی می کند.
دختران جوان 15تا 25 سال که همه ناشنوا هستند در سالن جمع شده اند.
اجازه ورود داده نمی شود چون بچه ها برای مسابقه آماده می شوند و مربی وقت مصاحبه کردن ندارد. وسط تمرینات می رسم، مربی بدون هیچ دلسوزی و و به محض دیدن کوچکترین ضعف، تنبیه های سنگینی می دهد. بچه ها هم هیچ شکایتی نمی کنند.
مربی به دختران می گوید:" من توپ گیر می خواهم کسی که نتواند توپ بگیرد، باید روی نیمکت بنشیند." حالت دست و زاویه بدن را به صورت فیزیکی به آنها نشان می دهد و می گوید چگونه بایستند یا چگونه دستشان را بکشند.با زبان اشاره حرف نمی زند، اما چون با بچه ها آشنایی دیرینه دارد همه بچه های ناشنوا که تنها با زبان اشاره قادر به برقراری ارتباطند می توانند حرفش را بخوانند.
اما زمان های بحرانی هم وجود دارد که هیچ کدام از این کارها امکان پذیر نیست. مربی به دختری که لباس آبی کمرنگ پوشیده اشاره می کند و اول حرفش را برای او می گوید و بعد از او می خواهد با زبان اشاره حرف ها را برای دختران دیگر با زبان اشاره بازگو کند.
می گوید با زاویه بزنید و خوب جای گیری کنید و حرکت پا را برای بچه ها نمایش می دهد. اما دختر جوان که دارای درصدی از شنوایی است، می گوید من نفهمیدم. مربی باز هم حرکت را با گفتار تکرار می کند این بار کار گروهی شروع می شود، همه به آن دختر نشان می دهند چگونه باید کار کند. دختر ضربه اش را می زند اینبار درست و بدون اشتباه.
الان نوبت تمرین سرویس است، یک به یک پشت سر هم می ایستند و سرویس می زنند، نفر اول سرویس خوبی می زند و نفر دوم هم همین طور، اما نفر سوم حرکت پا را اشتباه می رود، او باز هم مجبور است 50 تا شنا برود.
بچه ها در زدن سرویس مشکل دارند، مربی دست می زند. دست هایش را تکان می دهد اما از این گروه 10نفری دو نفر متوجه مربی نشدند. مربی باز هم سرویس را نشان می دهد می گوید باید سرعتی بزنید، از کتف باید حرکت بدهید. بدن یک تیغه دارد که بدن را به دو قسمت تقسیم می کند، دست نباید از این تیغه خارج شود، نه در حرکت بالایی و نه در حرکت پایین.
سرعت توپ ها بهتر می شود. بچه ها دقت خود را بالا می برند، سرویس ها بهبود پیدا کرده؛ اینجا از جیغ و داد خبری نیست حرف هایی که رد و بدل می شود، بیشتر به صورت چهره به چهره و نفر به نفر است. دخترها روحیه ورزشکاری خوبی دارند اگر کسی اشتباه کند و مربی نبیند، حتما به وی گوشزد می کنند.
مربی خسته می شود و بر روی یک صندلی می نشیند، از همان جا دستورات را می دهد، ایرادها را می گیرد و بچه ها را تشویق می کند.
دختر جوانی 18 سال دارد و با خواهرش آمده، والیبال را خوب بازی نمی کند اما ارتباط خوبی را با بچه ها برقرار کرده، سیمین از سمعک پشت گوشی استفاده می کند و خواهرش فریبا که بیرون سالن بازی او را نگاه می کند، می گوید؛ این فدراسیون را مدرسه معرفی کرده، اینجا دوست های مدرسه ای او هم هستند و همسن و سال خودش؛ سیمین قبلا ورزشهای دیگر را هم امتحان کرده، اما اینجا را چون حرف هم را درک می کنند و راحت تر است بیشتر دوست دارد.
جلسات والیبال یک روز در میان به مدت 2 ساعت برگزار می شود و فریبا هر جلسه با خواهرش می آید و بازی ها را انجام می دهد.
بچه ها به صف ایستاده اند و هر کدام با توپی که در دستشان، توپ را برای نفر رو به رو پرتاب می کنند و بعد اسپک می زند.
یکی از بچه های سه بار توپ را زد اما به تور، با اینکه بچه های در صف در انتظارند و خودش هم خسته است و هم عصابش خورد شده؛ از ناتوانی در پرتاپ توپ می نالد و با ایما و اشاره از دوستش اجازه می گیرد، فقط یکبار دیگر امتحان کند و این بار موفق می شود.
نفر بعدی توپ محکمی را می زند، بقدری محکم که در آن طرف زمین به پای دختر سیاه پوش دیگری برخورد می کند. دختر پایش درد می گیرد و دخترک ضربه زننده دستانش را به علامت معذرت خواهی بالا می برد و سرش را همزمان تکان می دهد، آن چهره مظلوم کودکانه با آن لبخند شیرین، جایی جز بخشش باقی نمی گذارد.
مربی می گوید؛ دیگر کافی است جهت را عوض کنید، هوای داخل سالن به شدت گرم است. مربی تیم اعظم هوشمند مدت دوسال است با بچه های ناشنوا کار می کند و بچه ها دوستش دارند و با اینکه به زبان اشاره تسلط ندارد، ولی ارتباط خوبی را ایجاد کرده است.
در مورد چگونگی ارتباط با بچه ها میگوید:با حرکات دست می توانم منظورم را منتقل کنم، اما به صورت ناقص. البته اگر نتوانم تا آن حدی که مد نظرم است با بچه ها حرف بزنم و منظورم را برسانم، از بچه های نیمه شنوا می خواهم حرف هایم را منتقل کنند. درمسابقات شرایط سخت است، در بازی ها بچهها نمی توانند از سمعک استفاده کنند.بیشتر بچه های تیم ناشنوای مطلق هستند و فقط دو سه نفر هستند که از درصد شنوایی خوبی برخوردارند.
در مورد تفاوت بچه ها با دیگران هم توضیح می دهد:بچهها عاشق بازی و مسابقه اند و زودتر از بچههای سالم پیشرفت می کنند و به موفقیت می رسند و لذت زیادی را از مسابقه می برند. رسیدگی به بچه های ناشنوا خیلی ضعیف است، باز اینجا ما زمین و توپ داریم اما شهرستانها این امکانات را هم ندارند. باید برای بچه ها حقوقی در نظر گرفته بشود. چون بچه ها در سطح بزرگسالان کار می کنند، اگر حقوق در نظر گرفته شود، خانواده هایشان اجازه می دهند به این مسابقات و کلاس ها بیایند.بیشتر مشکلی که بچه ها دارند برای وسیله حمل و نقل است آمدن و رفتن به فدراسیون و ورزشگاه برای اکثر بچه ها مشکل است . یکی دیگر از مشکل های تیم والیبال، نداشتن مسابقات برون مرزی است، باید مسابقات بیشتری را برای بچه ها ایجاد کنند.
***
کنار زمین بازی والیبال، زمین بازی پینگ پنگ قرار دارد. زمینی با سقف بلند و کاشی هایی به رنگ زرد.
ورزشکاران پینگ پنگی هنوز جمع نشده اند. الان بچه ها 3 نفرند مونا، سیما و مرضیه که دو نفرشان نیمه شنوا و مونا ناشنوای مطلق است. برقراری ارتباط کمی سخت است و هر سوالی را دوبار می پرسم. بعضی وقت ها مرضیه متوجه می شود و جواب می دهد و بعضی مواقع سیما.
سیما در جواب سوال هایم می گوید: 4 سال است به فدراسیون می آیم و مرضیه 3 سال است که در این کلاس ها شرکت می کند. همه تیمها خوب بازی می کنند و ما اگر بخواهیم برنده بشویم باید خوب تمرین کنیم. تیم کرمانشاه هم خیلی خوب بازی می کند.
حرکات کششی را دستیار مربی انجام می دهد. سالن گرم است و کولر و وسایل تهویه ندارد. دو یا سه دور که بچه ها می دوند، نفس یاری شان نمی کند. بچه ها توپ و دسته راکت خود را بر می دارند و بازی ها دو به دو شروع می شود. سیما با مربی بازی می کند و با تمرکز بالا و سریع می زند. سیما صدای توپ را نمی شنوند و فقط به حس بینایی خود اعتماد می کند و فقط توپ را می بیند. حرکت سریع توپ نمی تواند گمراهش کند و تمرکزش را از بین ببرد.
دختری که ناشنوا مطلق است کمی ضعیف تر از دیگران است و مرضیه کسی است که با او کار می کند، خیلی صبور است. اصلا عصبانی نمی شود برای توپ های اشتباه و خطاهای مونا؛ مرضیه در جای نادرست ایستاده است، مربی به او تذکری می دهد ولی او با حرکات صورت و دست به او می گوید خودم فهمیدم.
مربی حرکت جدیدی را به سیما یاد می دهد و سیما زود یاد می گیرد. تکنیک دست و پایش کاملا هماهنگ است، توپ را خوب می بیند و دقیق می زند مربی خیلی از او راضی است.
بچه ها انرژی زیادی برای بازی دارند، سیما از مربی می پرسد این تکنیک این طوری درست است؟ مربی می رود و صحبت ما تمام می شود.
هنوز چند نفری در سالن انتظار فدارسیون مشغول صحبت کردن با زبان اشاره اند، مادرها منتظرند و مدام به ساعتشان نگاه می کنند.
نظر شما




