به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ اعتماد با این مقدمه در ادامه گزارش خود مینویسد: محمد باقر قالیباف ١٢ سال جبّه ریاست شهرداری تهران را برتن نگه داشت تا عنوان موثرترین کارگزار توسعه تهران لقب بگیرد. در دوره سیادت او بر شهر و شهروندان نه تنها چهره تهران تغییری اساسی کرد که خود این سیاستمدار راستگرا را هم به دالان دگردیسی کشاند. چه آنکه اگر در بازه زمانی مدیریت قالیباف، تهران دچار تب تند توسعه شهری شد کارنامه سیاسی او نیز قطورتر و زبان سیاسیاش تندتر و معترضانهتر از همکیشان و هم مسلکان سیاسیاش شد. تا جایی که اگر او روزگاری از واعظان پاسداشت وپایبندی به اصولِ اصولگرایی بود حالا همچون دیگر همتایان ناموفق خود در بازی سیاسی، همچون محسن رضایی نه تنها برای «نواصولگرایی» خطابه بلند میخواند که برای آن دست به قلم میبرد و سر حوصله نسل سوم راستگرایان را برای اصلاحات و انقلاب در بنیانهای بنگاههای جناح راست مخاطب خود قرار میدهد. یادداشتی که قالیباف در باب ضرورت نواصولگرایی به رشته تحریر درآورد چیزی نبود جز رونمایی از یک قالیباف جدید. سیاستمداری که در انتخابات ریاستجمهوری برای جبران مافات ٩٢ با هزار امید وارد بازی بزرگ سیاسی شد اما راحتتر از همیشه توسط هیاتمدیره جناح راست مجبور به انصراف به نفع سید ابراهیم رییسی شد. کنارهگیری اجبارانه او از انتخابات و واگذاری شورای شهر به اصلاحطلبان باعث شد تا قالیباف برخلاف انتخابات ٨٤ و ٨٨ پست و پناه «بهشت»را نداشته باشد. خداحافظی او از شهرداری تهران را هرچند خیلیها پایان عصر سیاستورزی قالیباف اعلام کردند اما خاطرهگویی سیدحسن خمینی از شبگردیهای تهران با قالیباف، تمجیدهای علی مطهری و خندههای سید محمود دعایی و توصیهنامه آیتالله موسوی خویینیها به محمدعلی نجفی مبنی بر عدم ارایه گزارشی از میراث قالیباف برای اهل اشاره، نشانهای بود از آنکه عمر سیاسی این سردارِ سیاستمدار هنوزبه پایان نرسیده و تازه اول راه است.
هرچند قالیباف پیش از آنکه کلید بهشت را به شهردار اصلاحطلب تحویل دهد به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمده اما تردیدی نیست که این منتقد و معترض جدید جناح راست با انباشت تجربه فراوان در دو حوزه مدیریتی و سیاسی همچنان از منجیان راستگرایان سیاسی ایران برای روز مبادا به شمار میآید. چه آنکه اردوگاه اصولگرایان در ساحات و ساعاتی که با بحران ریزش محبوبیت اجتماعی و قهر ژنرالها و جدا کردن سفرههای سیاسیشان مواجه است، محمد باقر قالیباف با شبکه مدیران وفادار به خود، عملگرایی تشکیلاتی، توان اجرایی و انگیزههای سیاست ورزی فراوان در زمره یکی از معدود خیر الموجودین باقیمانده در جناح راست است. از همین رو خداحافظی قالیباف با بهشت و حج این روزهای او را میتوان یک استراحت کوتاهمدت ارزیابی کرد. اما پرسش اصلی این است که این سیاستمدار اهل مشهد چه موقعیت و وضعیتی در حاکمیت و جناح راست دارد؟ چه اهداف و مقاصد سیاسیای را دنبال خواهد کرد؟ آیا در آیندهای نه چندان دور از سوابق و تجارب او برای مدیریت و ساماندهی بنگاههای اقتصادی بزرگ بهره گرفته خواهد شد یا آنکه همه فکر و فعل خود را متمرکز در نواصولگرایی و تاسیس حزب خواهد کرد؟
یکم/ راهبرد سیاسی؛ مرزبندی با اصولگرایان
هیاتمدیره اصولگرایان هرگز در بزنگاههای انتخابات، محمدباقر قالیباف را در محاسباتشان نیاوردهاند. او هرگز روی خوش از احزاب و گروههای اصولگرا ندید. دستش گویی برای آنان نمک نداشت. حتی خردهگروههای اصولگرا همچون مداحان هم پا به رکابش نماندند و یاریاش نکردند. هر چه کرد به در بسته خورد. در انتخابات ٩٢ و حضور حداکثری کاندیداهای اصولگرا فقط تعدادی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از او حمایت کردند و شبه احزاب منتسب به او.
در انتخابات مجلس دهم هم اصولگرایان برای جلسات همگرایی هرگز دعوتنامهای برای قالیباف ارسال نکردند و در انتخابات ٩٦ هم که فشار جمنا برای کنارهگیری به نفع سید ابراهیم رییسی باعث شد تا عطای ماندن در انتخابات را به لقایش ببخشد. قالیباف هرچند در تمامی این اتفاقات حرفی نزد و انتقادی نکرد اما بلافاصله هم او و هم حامیانش زبان انتقاد از نیام بر کشیده و از فشارهایی که باعث به انصراف او از انتخابات ٩٦ شد سخن گفتند. آنان با صراحت اعلام کردند که رای قالیباف به مراتب بیشتر از سید ابراهیم رییسی بود. اما صدای اعتراض و انتقاد قالیباف تنها با پاسخ تند برخی اصولگرایان روبهرو شد تا محمدباقر قالیباف پس از قطع امید از هیاتمدیره جناح راست، جوانان این جناح سیاسی را مخاطب قرار دهد. قالیباف در نامه سرگشاده خود درباره ضرورت نواصولگرایی نوشت: «به این باور رسیدم که تغییرِ اساسی در نحوه کنشِ جریانِ اصولگرایی یکی از مطالباتِ اصلی امروزِ شما جوانانِ مومن و دلسوزِ انقلاب و کشور است. امروز دیگر روشن است که اصولگرایی باید با حفظِ مبانی و ارزشهای انقلابی جمهوری اسلامی، در نگرش و شیوه سیاستورزی خود متحول شود و با گفتمان و چهرههایی نو، حرکت در راستای «نواصولگرایی» را هرچه زودتر آغاز کند.»
او در این یادداشت «دوستان اثرگذار» را به «خود انتقادی» یا «محاسبه نفس سیاسی فرا خوانده و در عین حال تفسیری سیاسی از «آتش به اختیار» ارایه داده و نوشته بود: «امیدوارانه، فعالانه و آتش به اختیار وارد صحنه شوید و منتظرِ اقدامات از بالا به پایین در جریانِ اصولگرایی نباشید؛ زیرا تحلیلِ رفتارهای پس از انتخاباتِ برخی دوستان نشان میدهد تصمیمگیری در این مورد در راس جریان همچنان دچارِ اختلال است.»
او البته با طرح پرسش هایی جدی سعی کرد تا باب گفتمان درباره نواصولگرایی را برای پدران و پسران اصولگرا باز بگذارد اما انتشار این یادداشت این پیام شفاف را به دنبال داشت که او هرگز همچون محسن رضایی قصد ندارد دوباره پوتین و یونیفرم نظامیگری را تنپوش خود کند که بالعکس نیتش عبور از اصولگرایی و رسیدن به نواصولگرایی با فرمول عملگرایی است. البته تردیدی نیست که محمدباقر قالیباف در این یادداشت تلاش کرده تا هم اعتراض خود به سبک مدیریت جریان اصولگرایی و مکانیزمهای سیاسی آنان را به گوش اعضای هیاتمدیره این جناح برساند و هم آنکه «مرزبندی» خود با آنان را کلید زده باشد. طرح نواصولگرایی از سوی قالیباف نشاندهنده آن است که سیاستمدار ٥٦ ساله طرقبهای در بنبست چهکنمهای اصولگرایان فهمیده که هیچ دستی نمیتواند گرههای کور افتاده بر کلاف در هم تنیده اصولگرایان را باز کند و از همین رو نمیخواهد بیش از این با برند اصولگرایی مهر شکست در کارنامه سیاسیاش کوبیده شود. او صدای سازهای کوک و ناکوک را در سمفونی راستکیشان سیاسی ایران شنیده و میداند در همهمه این اصوات نخراشیده، نه میتواند نُتی به نُتهای اصولگرایان بیفزاید و نه آنکه راهی برای غالب شدن صدای سازش در این ارکستر محافظهکاران وجود دارد. همین است که همچون علی لاریجانی میخواهد سرنوشت سیاسیاش را در هیاهوی فریادهای «انا رجل» اصولگرایان از آنان جدا کند. باقر قالیباف میداند اگر اسباب و اثاثیهاش را از اردوگاه اصولگرایان جمع نکند همانگونه که خانه و کاشانه راستگرایان گرفتار توفان «واگرایی»و «انشقاق» شده برای او بیش از این هم هزینهزا خواهد بود.
چنین است که محمدباقر قالیباف با خداحافظی از شهرداری تهران بیکار نخواهد نشست و شبکه مدیران و حامیان خود را رها نخواهد کرد. شاید برای عملیاتی کردن این نیت، قالیباف نیمی از توان و اراده خود را معطوف به تاسیس حزب کند تا از این پس در مقام یک نواصولگرا بدون وابستگی به اردوگاه اصولگرایان، طرحی نو و فصلی جدید را برای سیاستورزی خود و همفکرانش رقم بزند.
دوم/پست جدید؛ ستاد یا بنیاد
محمدباقر قالیباف با مدیریت ١٢ ساله خود در شهرداری تهران نشان داد مدیر هزینه است نه مدیر درآمد. میزان بدهیهای او در شهرداری که در راستای سیاستهای توسعه شهری او با ساخت تونلهای بزرگ، زیرگذرهای مدرن، پل طبقاتی، اتمام برج مخابراتی و... اتفاق افتاده حکایت از آن دارد که قالیباف توان بالایی در «هزینه/توسعه» دارد. از همین رو او به عنوان مدیری که خود را «جهادی» میداند بیتردید در سازمانها و بنگاههایی که توان و پتانسیل بالای مالی دارند میتواند عنصری موثر به شمار آید. از سوی دیگر با توجه به حکم وی برای عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام که نشان از اعتماد حاکمیت و مقبولیت عملکرد وی در شهرداری تهران است یکی از بنگاههای ملی ستاد اجرایی فرمان ١٠ امام، بنیاد مستضعفان و جانبازان، قرارگاه خاتمالانبیا و معاونت اقتصادی آستان قدس رضوی میتواند محل خدمت جدید محمدباقر قالیباف باشد. باید به انتظار نشست و دید محمدباقر قالیباف چه آیندهای خواهد داشت؟