به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا ؛ یکی از نقطه قوتهای«سایه بان» حضور بازیگران جدید و توانا و نیز پرداختی جدید به اتفاقات روزمره آدمی است که شاید با این نوع نگاه تا به حال به آن دقت نکرده بودیم. برادران محمودی با این مجموعه به تلویزیون ورود کردند ما نیز به این بهانه با نوید محمودی تهیه کننده «سایهبان» گفتگویی داشته ایم که در ادامه میخوانید.
در ابتدا بگویید چه چیزی شما را مجاب کرد که سریال بسازید؟ در حالی که جنس نگاه شما نگاهی سینمایی است و به نظر میآید که آن فضا را هم خیلی دوست دارید.
سریال «سایه بان» جزء قصههایی بود که در طی 4، 5 سال ما روی آن تمرکز کرده بودیم تا اینکه قصه اش را به تلویزیون پیشنهاد دادیم و آنها جلساتی را گذاشتند و درباره آن صحبت کردیم. در آخر هم به این نتیجه رسیدیم که میتوان این قصه را برای تلویزیون و مخاطب عام تر در نظر گرفت. اما دلیل بردن «سایه بان» به تلویزیون این بود که وقتی میخواهیم یک قصهای را گسترده کنیم طبیعتا سینما جای مناسبی برای آن نیست. تلویزیون یا شبکه خانگی بستر مناسبی است برای قصههایی که قرار است در تهران و به طور گسترده روایت شوند. طبیعتا این قصه با توجه به شرایطی که داشت و مسائلی که مطرح میکرد نیاز به فضایی مانند تلویزیون داشت به همین دلیل در تلویزیون ساخته شد.
اولین نکتهای که در زمان شروع پیش تولید مدنظرتان بود چه بود؟ آیا میخواستید به لحاظ فیلمنامه جلوتر از دیگر سریالها باشید یا به لحاظ کارگردانی و تکنیک؟
ما یک قصه داشتیم که فکر میکردیم تلویزیون جای مناسبی برای پخش آن است واز این طرف هم سعی کردیم یک تیم کاملا سینمایی از نظر فنی برای آن انتخاب کنیم. یعنی از فیلمبردار که در آن زمان مشغول کار در فیلم سینمایی «سارا و آیدا» بود، گرفته تا آقای موسوی صدابردار و گریمور سریال که هر دو سیمرغ گرفتند. همچنین کارگردانی کار به عهده جمشید محمودی و تهیه کنندگی آن نیز به عهده من بود. در هر صورت ما سعی کردیم با تمام تلاشمان بهترین تیم را برایش انتخاب کنیم.
چطور ذهنتان به این رسید که مجتبی پیرزاد را به عنوان بازیگر اصلی سریال بگذارید؟
مجتبی پیرزاد قبلا در فیلم اصغر فرهادی، «یک روز به خصوص» به کارگردانی همایون اسعدیان، و «دریاچه ماهی» بازی کرده بود. اما دلیل مهمی که موجب شد ما او را انتخاب کنیم این بود که سال گذشته با هم یک فیلم سینمایی کار کردیم واینجا دوباره فرصتی بود که باهم بیشتر آشنا شویم و مهلت خوبی بود که او در سریال «سایه بان» همراه ما باشد.
همه بازیگران سریال منهای دو سه نفر از آن ها تقریبا برای تلویزیون چهرههای جدیدی هستند. روند انتخاب بازیگر چقدر زمان برد؟
ما یک پیش تولید تقریبا سه ماه داشتیم که در این سه ماه همه این چیدمانها انجام شد.
نکته مشهود در این سریال نبود نقاط روشن در زندگی آدمهاست. به نظر شما این حجم از نگون بختی کاراکترهای سریال تماشاچی را نا امید نمیکند؟
شما اگر همین الان بخواهید مشکلاتی که سر راهتان هست را بشمارید مطمئن باشید تا پایان هفته آینده به خودتان میگویید چقدر مشکل سر راه من بود. اما زمانی که به مشکلاتمان توجه نمیکنیم به راحتی از آن کنار آن میگذریم. ولی وقتی روی اینکه بخواهیم یک مساله را به نتیجه برسانیم تمرکز میکنیم آن موقع طبیعتا موانع و مشکلات سر راهمان بیشتر دیده میشوند. وقتی ما میخواهیم در مورد زندگی یک کارگر حرف بزنیم، یا درباره ازدواجی که بین دو قشر متفاوت یک جامعه یا در مورد یک کارگاهی که ورشکست شده و میخواهند آن را نجات دهند صحبت کنیم مخاطب به این سمت کشانده میشود که قصهها و موانع زیادی در این داستان وجود دارد. ما سعی کردیم به مخاطب یاد آوری کنیم پشت هر سختی آسانی هست و برای رسیدن به آن چیزی که ایده آل همه ماست باید تلاش کنیم.
چقدر این نا امیدی را در داستان آدم های قصه تان رئال میبینید و در زندگی آدم های جامعه جریان دارد؟
اتفاقا ناامیدی نیست، در شخصیتهای سریال«سایه بان» پر از امید است. به عنوان مثال سهراب چرا تلاش میکند کارگاهی که ورشکست شده را سرپا کند؟ آیا غیر از این است که به موفقیت کارگاه امید دارد؟ یا آرمان برای چه تلاش میکند هر طور شده با سارا ازدواج کند؟ آیا غیر از این است که امید دارد با شخصی که دوستش دارد زندگی کند؟ اینها اتفاقا شخصیتهای امیدواری هستند اما موانعی که سر راهشان است اندازه تلاششان را مشخص میکند. این لفظ که در سریال ما آدم ها نا امید هستند را نمیپسندم بهتر است بگوییم آدم های امیدواری که بسیار مشکل دارند.
آیا شما دارید غیرمستقیم به این اشاره میکنید که ازدواج دو طبقه متفاوت پیامد خوبی ندارد؟
نسترن که در سریال ما همسر سعید است در اصل از طبقه مرفه جامعه نیست ، در دوره ای که با سعید ازدواج کرده و عاشق هم شدند برادرش ناصر زندگی معمولی داشته، بر اثر اتفاقات پیرامونی و مسائلی که برای سعید پیش آمد ناصر آدم پولداری شد ؛ این نکتهای است که آنها را آزار میدهد.ولی در مورد سارا و آرمان ماجرا کاملا متفاوت است، آرمان پسری از طبقه مرفه در جامعه که دلبسته عشقی شده که برایش بسیار عزیز است. اما وقتی در طول قصه به مناسبتش پی میبرید متوجه میشوید که او زخم خورده یک عشق قبل است. حالا باید در ادامه قصه ببینیم که عشق قبل و عشق جدید با این چه کار میکنند.
تکنیک اسلوشمون در این سریال خیلی دیده میشود چرا انقدر اتفاق میافتد ، گاهی لوث نمیشود؟
برای تاکید و برای اثر بخشی بعضی از سکانس ها اتفاق افتاده است. اما نکته مهمی که در مورد این تکنیک وجود دارد این است که به سریال تحمیل نشده بلکه به فراخور سکانسها این اسلوموشنها ضبط شده و از ابتدا طراحیاش همین بوده است. البته شما بخشی از این اسلوموشنها را در سریال دیدهاید و در آینده شاید فقط یک یا دو مرتبه دیگر ببینید یعنی چیزی نیست که در ادامه دوباره ببینید.
تیتراژ این کار را قرار بود محمدعلیزاده بخواند و گویا هم اتود زد اما گروه شما این کار را نپسندید.چرا؟
نه اینطور نبود که محمد علیزاده خوانده باشد، ما یک گفتگویی با هم کرده بودیم و هم زمان با آقای چاووشی صحبت شده بود اما اینطور نبود که آقای علیزاده برای ما بخوانند و ما بگوییم نه. اتفاقا علیزاده جزو خوانندههایی است که تیتراژهایی تلویزیونی اش همیشه جزو سریالهای معروف و مطرحی بوده است. اما چون بین او و جمشید محمودی دوستیهایی وجود دارد جزو کسانی بود که میتوان از او خواست تیتراژ سریال را بخواند همانطور که به خیلی های دیگر هم میتوانستیم بگوییم. اما از ابتدا با آقای چاووشی مطرح کردیم و در همان جلسه اول گفتگو با ما به توافق رسیدیم.
فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» دقیقا چه داستانی دارد و آیا پیش بینی میکنید که مثل فیلم سینمایی «چندمتر مکعب عشق» بتواند فیلم خوبی باشد؟
فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» تا روز بعد که فجر فیلمهایش را اعلام کند در موردش بدون شک خلاصه قصه و یا خبرهایی را منتشر خواهیم کرد فعلا راجع به آن خبر ویژه ای نداریم.