به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ روزنامه گاردین مصاحبهای کوتاه اما جذاب با «هانیا یاناگیهارا» رماننویس نامزد «بوکر» منتشر کرده و در آن سوالهای جالبی از این رماننویس، روزنامهنگار و سفرنامهنویس پرسیده است که در ادامه میخوانید.
«هانیا یاناگیهارا» متولد بیستم سپتامبر ۱۹۷۴ است. او در لسآنجلس به دنیا آمده و در هاوایی بزرگ شده است. پدرش اهل هاوایی و مادرش متولد سئول است. به همراه خانوادههاش بارها مکان زندگیاش را تغییر داده است؛ هاوایی، نیویورک، مریلند، کالیفرنیا و تگزاس از جمله شهرهایی هستند که این رماننویس در آنها سکونت داشته است.
«یاناگیهارا» کارش را با خبرنگاری و سپس قلم زدن در نشریه گردشگری آغاز کرد. او از سال ۲۰۱۵ دبیر مجله «نیویورک تایمز استایل» شده است.
اولین رمان او با عنوان «مردمان بر درختان» در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. این اثر که براساس داستانی واقعی نوشته شده بود، به عنوان یکی از بهترین رمانهای سال شناخته شد.
«یاناگیهارا» دومین رمانش «یک زندگی کوچک» را مارس ۲۰۱۵ روانه بازار کرد. این اثر هم نقدهای مثبتی در پی داشت و از همه مهمتر او را تا نامزدی مرحله نهایی جایزه «من بوکر» پیش برد. «یک زندگی کوچک» به فهرست نامزدهای نهایی جایزه ملی کتاب آمریکا هم راه پیدا کرد.
کتابی که در حال خواندن آن هستید؟
«چطور از یک بلا جان سالم به در ببریم» نوشته «دیوید فرانس» که تاریخچهای از بیماری ایدز در ایالات متحده آمریکاست و همچنین «رابطه اسپارشولت» نوشته «آلن هالینگهرست».
آخرین کتابی که باعث شد بخندید؟
چطور است آخرین کتابی را بگویم که باعث شد ضربان قلبم بالا برود؟ این کتاب «وضعیت آزادی» نوشته «نیل موکرجی» بود؛ اثری کاملا تاثیرگذار و ترسناک و حیرتآور.
کتابی که اصلا دیده نشده؟
«تالار گرگ» هیلاری منتل در زمان انتشار خیلی خوب مورد تحسین واقع شد، اما من میگویم ای کاش همه آنهایی که این رمان را خواندهاند، کارهای اولیه «منتل» را هم مطالعه میکردند. رمانهایی مثل «هر روز، روز مادر است»، «مالکیت هیچ» و «آزمایش عشق» همگی خندهدار، لذتبخش و فوقالعاده هستند. نویسنده دیگری هم هست که در انگلستان بیش از آمریکا مخاطب دارد و او «جاناتان کویی» است و من «باران پیش از بارش» او را خیلی دوست دارم.
کتابی که آرزو داشتی تو نوشته باشی؟
«بازمانده روز» نوشته «کازوئو ایشیگورو»، البته در واقع چندین کتاب هستند. میدانی وقتی داری یک کار خاص را میخوانی، به ندرت میتوانی حسادت کورکنندهات را زیر سایه تحسین پنهان کنی.
کتابی که زندگیتان را تغییر داد؟
زیاد بودند، اما اگر بخواهم نام ببرم میگویم «خداحافظ، کلمبوس» نوشته «فیلیپ راث». پدرم این کتاب را به من داد و این اتفاق برای من یک کشف و شهود بود. خیلی جاهای آن را نمیفهمیدم؛ شاید اولین کتاب بزرگسالی بود که میخواندم. با این حال آنقدر میفهمیدم که متوجه شوم این کتاب با وجود اینکه نوعی گرامیداشت سابقه نویسنده محسوب میشد، خیانت به آن هم بود. این برای من یک درس زودهنگام و مهم بود. اولین کتابهایی را که خواندم پدرم انتخاب میکرد و بر حسب سلیقه او بود. ما با هم آثار «باربارا پایم»، «آنیتا بروکنر»، «وی.اس. نایپل»، «دیوید لیویت»، «ولادیمیر ناباکوف»، «جیمز بولدوین» و مسلما آثار تمام مدرنیستهای ژاپنی را میخواندیم و همینطور خیلی از کارهای اولیه «راث» را.
کتابی که ذهنیتتان را متحول کرد؟
من هرگز کتابی مثل «زندگینامه سرخ» نوشته «آنه کارسون» را نخوانده و نخواهم خواند.
کتابی که روی نوشتارتان تأثیر گذاشت؟
نمیدانم که این کتاب لزوما بر نوشتار من تأثیر گذاشت یا نه، اما یکی از آثاری که دائم به آن برمیگردم، «خواهران ماکیوکا» رمان تقریبا بینقص «جونیچیرو تانیزاکی» است.
کتابی که نتوانستید تمام کنید؟
تا دو سال پیش همه جور کتابی را تمام میکردم، هر چقدر هم سخت بود. بعدها متوجه شدم مجبور نیستم این کار را بکنم. اولینبار که این کار را کردم، احساس گناه و گیجی داشتم. انگار داشتم از چیزی فرار میکردم. اما از آن موقع آنها را کاملا رها کردهام. آخرین کتابی که نیمهکاره رها کردم، «مونستون» نوشته «ویکی کالینز» است.
کتابی که بابت نخواندنش خجالت میکشی؟
خدای من! زیاد هستند، اما اگر بخواهم نام ببرم میگویم «تصویر یک بانو» نوشته «هنری جیمز» که البته به زودی به سراغش میروم، چون اخیرا «خانم آزموند» جان بنویل را تمام کردهام.
کتابی که هدیه میدهید؟
بستگی دارد که هدفم از آن هدیه چه باشد. در سال گذشته من چندین جلد از « Some Prefer Nettles» نوشته «تانیزاکی» و «ابرهای عصرگاهی» نوشته «ژونزو شونو» را هدیه دادم.
آخرین کتابی که باعث شد گریه کنید؟
من از سال ۱۹۹۵ تا حالا گریه نکردهام و نمیخواهم دوباره شروع کنم.