به گزارش خبرنگار حوادث خبرگزاری برنا، پژمان و افشین که روی هم فقط 15 هزار تومان پول داشتند حدود ده روزقبل ازکرج راهی تهران شدند و خود را به خیابان گاندی رساندند. آنها مقابل یکی از مراکز خرید به کمین نشسته بودند که ناگهان پسرجوان بنزسواری را دیدند که کنارخیابان توقف کرد و از خودرو پیاده شد. این درحالی بود که دختر جوانی داخل ماشین نشسته بود. دزدان که منتظر چنین فرصتی بودند درحرکتی رعد آسا به طرف خودرو هجوم بردند و یکی از آنها پشت فرمان نشست. همان موقع دخترجوان که شوکه شده بود سراسیمه خود را از خودرو بیرون انداخت. پسران جوان در تلاش برای سرقت بنز گران قیمت بودند که همان موقع صاحب خودرو سررسید و با دزدان گلاویز شد. اما پسران جوان که چاقو داشتند با تهدید، صاحب خودرو را سوار کرده و از آنجا گریختند و...
شکایت از دزدان مسلح
25 بهمن امسال، پسر جوانی با پلیس 110 تماس گرفت و از سرقت مسلحانه خودرو بنزش توسط دو پسر جوان خبر داد. او گفت: ساعاتی قبل درخیابان گاندی برای گرفتن پول از خودپرداز در کنار خیابان نگه داشتم و از ماشین پیاده شدم. در صف گرفتن پول بودم که ناگهان صدای فریادهای نامزدم راشنیدم. همان موقع هم مرد جوانی را دیدم که در خودروام را باز کرد و روی صندلی عقب نشست. نامزدم نیز با فریاد از ماشین پیاده شد و فرار کرد. با دیدن این صحنه به طرف ماشین دویدم که ناگهان پسر جوان دیگری نیز وارد ماجرا شد و با تهدید اسلحه مرا سوار ماشین کردند.
آنها با تهدید گردنبند طلایم را دزدیدند و بعد هم از من خواستند حرکت کنم. همان طور که بیهدف در خیابانهای تهران میرفتم آنها با تهدید اسلحه از من خواستند نحوه استفاده از ماشین را یادشان بدهم. بعد هم مرا در کنار خیابان پیاده کردند و رفتند. البته به غیر از گردنبند طلای من، گوشیهای تلفن گرانقیمت خودم و نامزدم را نیز سرقت کردند.
دستگیری سارقان بنزسوار
با شکایت پسر جوان، پروندهای در شعبه پنجم بازپرسی دادسرای ویژه سرقت تشکیل شد و به دستور بازپرس ایرد موسی، کارآگاهان اداره یکم پلیس پایتخت وارد عمل شدند.
در نخستین گام، شماره پلاک خودروی بنز سرقتی به تمامی واحدهای گشتی اعلام شد. هنوز 24 ساعت از این ماجرا نگذشته بود که کارآگاهان اداره یکم، درتماس مأموران یکی از کلانتریهای کرج در جریان دستگیری سارقان خودروی بنز قرار گرفتند. متهمان که سه پسر جوان بودند پس از دستگیری به دادسرای ویژه سرقت منتقل شدند.
سرقت به خاطرکادوی «ولنتاین»
سه پسر جوان، دستبند بهدست روی صندلی نشسته بودند. دو نفر از آنها سرقت را قبول داشتند و نفر سوم مدعی بود که در زمان سرقت حضور نداشته است. پژمان -متهم اصلی- ازنحوه سرقت و انگیزهشان گفت.
چه شد که تصمیم گرفتید سرقت کنید؟
همه این مصیبتها برمیگردد به خواستههای دخترمورد علاقهام. البته من متأهل هستم ولی یکسالی میشود که همسرم خانه را ترک کرده و من با دختر جوانی ارتباط دارم. روز حادثه با افشین – یکی از همدستانم- بودم که او گفت دختر مورد علاقهاش پرسیده، کادوی ولنتاین چه میخرد. من هم همین مشکل را داشتم.به همین خاطرباید پول از جایی تهیه میکردیم تا کادو را بخریم. اما از کجا؟
تنها فکری که به ذهنمان رسید زورگیری از یک آدم پولدار بود. برای همین چاقوی کوچکی برداشتم و به همراه افشین راهی تهران شدیم. پول زیادی نداشتیم، کل پولهایمان 15 هزار تومان بود. با مترو به تهران آمدیم و بعد هم راهی خیابان گاندی شدیم.
چه شد که تصمیم به سرقت بنز گرفتید؟
ما نمیخواستیم بنز را سرقت کنیم، اما طمع کردیم و در خیابان گاندی نقشه را اجرا کردیم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
پس از سوارکردن صاحب ماشین به او گفتیم پول نداریم وفقط به خاطر کادوی ولنتاین مجبور به دزدی شدهایم. پسر جوان هم بدون هیچ مقاومتی گردنبند طلایی که به گردن داشت را به ما داد. اما گوشیهای تلفن همراهشان را هم برداشتیم و از پسر جوان خواستیم به راه بیفتد. سپس از او خواستیم تا ماشین را برای ساعتی به ما قرض دهد. او هم قبول کرد که بعد از دو ساعت ماشین را در محلی رها کنیم. به همین خاطر آموزشهای لازم را در خصوص نحوه کار ماشین به ما یاد داد و بالاخره او را در کنار خیابان پیاده کردیم. حتی به ما قول داد شکایت هم نکند. بعد از آن کمی در خیابانهای تهران گشت زدیم و بعد از آن به سمت کرج حرکت کردیم. دوستم را مقابل خانهاش پیاده کردم و ماشین را چند کوچه پایینتر از خانهمان پارک کردم و به خانه رفتم. صبح هم به سراغ دوستم رفتم. ابتدا باهم به طلافروشی رفتیم و گردنبند را فروختیم. بعد از آن هم به قهوه خانه رفتیم.
چرا ماشین را رها نکردید؟
می خواستیم شب ولنتاین با دخترها بیرون برویم و بعد از آن خودرو را رها کنیم.
ماشین را چه کردید؟
نزدیک قهوه خانه یک کانکس پلیس بود وماشین را همانجا پارک کردیم. بعد هم به یکی از دوستانم زنگ زدم -سومین متهم- و از او خواستم به قهوه خانه بیاید.
چطور دستگیر شدید؟
داخل قهوه خانه بودیم که چند مأمور پلیس آمدند و پرسیدند خودروی بنز برای چه کسی است. ما که میدانستیم ماجرا از چه قرار است حرفی نزدیم. اما مأموران به بازرسی بدنی همه پرداختند.تا اینکه سوئیچ بنز داخل جیب من پیدا شد و ما هم مجبور شدیم که واقعیت را بگوییم.
اسلحه را چه کردید؟
سلاحی در کار نبود، ما فقط چاقوی کوچکی داشتیم. نمیدانم چرا گفته شده که ما اسلحه داشتیم. البته این را هم بگویم که قبل از سرقت قرص خورده بودیم و حال خوبی نداشتیم.به دنبال اعترافهای متهمان، آنها روانه بازداشتگاه شدند تا تحقیقات تخصصی در این باره انجام شود.