علیخانی در برنامۀ پنجم «ماه عسل»:

به ایرانی نگو باید!

|
۱۳۹۷/۰۳/۰۲
|
۱۴:۲۸:۱۸
| کد خبر: ۷۱۰۴۰۲
به ایرانی نگو باید!
پنجمین برنامه ماه عسل میزبان دختری به نام فاطمه شادی بود که خانواده او درگیر اعتیاد بودند.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ علیخانی در ابتدای برنامه ضمن تشکر از کسانی که او را در تولید تیتراژهای برنامه یاری کرده‌اند، گفت: می دانم که خیلی ها خواننده دیگری را دوست دارند طرفدار او هستند سخت است این را می فهمم، ولی باید به سلایق مختلف احترام گذاشت.

علیخانی در بخشی از برنامه گفت: ایرانی را اصولا تهدید نکنید و در باید و نباید قرار ندهید. اصولا به ایرانی ها نباید گفت باید!

در ادامه علیخانی میزبان فاطمه مهمان روز گذشته ماه عسل شد و از او درباره بازخورد حضور خود در برنامه سوال کرد او پاسخ داد: یکسری از افراد مخالف حضور من در برنامه ماه عسل بودند گفتند که چرا مشکلات خود را مطرح کردم .به نظرم آنها نمی توانند خود را جای من بگذارند که سال ها چه دردی کشیده ام شاید برای خیلی ها این آرزوی مسخره ای باشد که سر سفره کنار هم باشیم برای من معنای خاص خود را دارد که پدر و مادرم کنار هم باشیم .

علیخانی ادامه داد: همه درام و تراژدی که شما دوست دارید از آن حرف بزنید از کجا شروع شد فاطمه پاسخ داد: این قصه از دوران دبیرستان من شروع شد و بعد از فوت برادرم، مادر و پدرم یکدیگر را باختند.

پدرم مرا ندید و رفت

وی در خصوص رفتن پدر گفت: پدر و مادرم هر دومقصر هستند، اما به مادرم بیشتر حق می دهم اگر در یک خانواده ای مشکلی پیش بیاید اگر منطقی فکر کنیم نمی توانید بگویید فقط یک نفر مقصر است بلکه مادرم به خاطر فوت برادرم مشکل داشت و پدرم هم به خاطر مصرفی که داشت به جایی اینکه ما را آرام کند رها کرد و رفت بدون اینکه ما پشتوانه ای داشته باشیم.

وی ادامه داد: پدرم مرا ندید و رفت. بابایی که می‌گفت تو جون من هستی همه چیز من هستی من را رها کرد. خیلی دنبال پدر بودم و خودم به این فکر می کردم اگر پسر بودم قدرت اینکه پدر و مادرم را کنار هم داشته باشم بیشتر بود اما یک دختر بودم و کار خاصی از دستم بر نمی آمد و نمی توانستم خارج از چارچوب همسرم کاری را انجام دهم .

علیخانی درباره ازدواج فاطمه سوال کرد و او گفت: پدرم قبل از ازدواج من پنج شش ماه نبود و دوباره می‌آمد اما بعد از دواج قضیه جدی شد و برای همیشه رفت .

در ادامه برنامه پدر فاطمه جلوی دوربین آمد و در سخنانی گفت: واقعیت این است که همین فاطمه خانم تمام زندگی من است. وی وقتی شوهر کرد دیگر فکر کردم سرش به زندگی خودش است و من هم خودم را سپردم به سرنوشت.

پدری که سرنوشتش را به مواد مخدر گره داد

دست خودم نبود خودم را سپردم به سرنوشت و رفتم جایی که کسی پیدایم نکند. به خاطر اینکه شخصیت و آبرویم هم نرود، خودم را زودتر بازنشسته کردم.  البته همیشه تفریحی مواد مصرف می‌کردم و هیچ وقت نگاه جدی به آن نداشتم. در ۱۴ سالگی دایی مادرم به خانه ما می‌آمد و مصرف می‌کرد از طرفی هم پدرم مشروب می‌خورد. حتی در عکس‌ها هم وجود دارد، من می‌رفتم با سرنگ از مشروب برمی‌داشتم و با آب قاطی می‌کردم و می خوردم.

 پدر فاطمه تصریح کرد: به مرور مصرف من بیشتر شد تا اینکه با دوستی خارج از تهران آشنا شدم. آن روزها مواد صنعتی تازه آمده بود و گرمی ۴۸۰ هزار تومان قیمت داشت. با هم پول روی هم می‌گذاشتیم و شریکی می‌خریدیم. اما مصرف مواد به خاطر اینکه شب‌ها نمی‌خوابیدم و می‌توانستم کار کنم برایم شیرین بود تا اینکه خبر دادند پسرم تصادف کرده و در بیمارستان است با خبر فوت پسرم کمرم شکست. چند وقتی افسردگی گرفتم به طبع خانم هم پسرش را از دست داده بود و برای او هم سخت بود .

وی اظهارداشت: اصلا دست خودم نبود و در یک افکار دیگری بودم در این مدت که از خانه می رفتم و بعد چند وقت می آمدم برای فاطمه خواستگار آمد قضیه را پرسیدم و بعد از اینکه متوجه شدم همدیگر را دوست دارند راضی به ازدواج شدم. وقتی هم فاطمه عروسی کرد بعد از اینکه رفتم عروسی طور در جمع حضور پیدا کردم که همش به فکر ساختن خودم بودم حتی در مراسم عروسی رفتم مواد مصرف کردم و برگشتم آن روزها قیافه‌ام شبیه معتادها شده بود و مردم شک می‌کردند. در شب عروسی به دخترم گفتم تا این جا بودم و من می روم خداحافظ.

کادوی تلخ پدر برای ازدواج دخترش

وی در پاسخ به سوال علیخانی مبنی بر اینکه این حرف‌ها کادوی عروسی دخترت بود؟ پاسخ داد: فقط به فکر این بودم که مواد صنعتی را مصرف کنم‌ و چهار سال تمام غرق در اعتیاد بودم.

در ادامه فاطمه توضیح داد: مادرم اجازه نمی‌دادند کسی متوجه شود. حتی از فامیل. اما همسرم بسیار در این مدت کمکم کرد. حتی پدر همسرم خیلی خوبی کرد در زماتی که خانه آنها بودم پدر داشتن را کنارشان تجربه کردم.

من نمی‌توانستم از پدرم دست بکشم همیشه به فکرش بودم آن هم در حالی که در بدترین شرایط مالی ما را رها کرده بود. اثاثیه مادرم را از خانه بیرون ریخته بودند و همان روز مادر بزرگم هم فوت کرده بود. ما به مراسم ختم رفتیم و هیچکس هم متوجه نشد که چه بر سر ما آمده است. بعد از آن صحبت کردیم و مادرم در کانکس زندگی می‌کرد. مادرم را تهدید کردم که اگر دنبال بابا نروی من هم جدا می‌شوم. به خاطر همین مادرم پدرم را پیدا کرد و التماس می کرد که  برگردد اما پدرم گفت اصلا دوست ندارم شما را ببینم.

در این بخش پدر فاطمه گفت: همسرم یک زن خوب بامرام و آبرودار بود که اجازه نمی داد کسی از مشکلات ما خبردار شود اما من به خاطر مصرف مواد نمی‌فهمیدم آن زمان سخت درگیر خرید و فروش مواد صنعتی بودم.

 در بخش پایانی برنامه مادر فاطمه در برنامه ماه عسل حضور پیدا کرد و علیخانی گفت: مادر من شما نباید سرتان پایین باشد. شما یک مادر باشرف قهرمان هستید. شما با آبرو زندگی کردید و نگذاشتید کسی از دردتان خبر دار شود.

مادر قهرمانی که یک زندگی را نجات داد

در ادامه علیخانی رو به آقای شادی گفت: خانم شما فقط به خاطر بچه‌اش اینجاست و پدر فاطمه رو به همسرش گفت: من واقعا خجالت می‌کشم جز اینکه بگویم مواد این کار را با من کرد و اگر راه دارد من را ببخشد.

در پایان با اصرارهای فاطمه، مادر یک بار دیگر به همسرش زمان داد تا او به زندگی برگردد.

 

نظر شما