به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ عبدالحسین طوطیایی - پژوهشگر کشاورزی - با این مقدمه در روزنامه «اعتماد» نوشت: او در این خیالپردازی از فعالسازی بخش مسکن سخن گفته و توصیه میکند ارزش زمین در قیمت تمامشده مسکن صفر لحاظ شود. لابد منظور او واگذاری آخرین بقایای منابع طبیعی به مردم و نابودی طبیعت بیجانی است که او پس از هشت سال به مردم و مدیران بعد از خود تحویل داد. پیشنهاد او مانند کمک به معتادی در حال ترک است؛ معتادی که در این شرایط ناشکیبایی کرده و فریاد از سرِ درد برمیآورد.
در این حالت مصلح خیراندیش ما توصیه میکند که به او مواد مخدر آن هم با دوز بالا بدهند تا آراموقرار گرفته و حتی دچار نشاط شود. او البته به همین بسنده نمیکند. بر طرح حیاتستیز «باغشهر» باز هم پس از پنج سال از ترک پاستور تأکید میکند. طرحی که به مردم وعده داد برای همه هزار متر باغشهر و یک رأس گاو خواهد داد. آیا او با این وعده تخیلی، شعور مخاطبان را نادیده نمیگیرد؟ او در بدو نشستن بر کرسی اجرائی کشور دستور تغییر کاربری جنگلهای لاکان استان گیلان را داد و از جنگل ابر شاهرود، جاده به ناکجاآباد طبیعت آسیبپذیر کشید. در سال ۱۳۸۵ در سفر به مشهد از محدودیتهای نظام حراست از محیط زیست در راه توسعههای کذایی خود گلایه کرد تا ثابت کند از صاحبمنصبانی است که به نام توسعه، تیغ تخریب بر گلوی نازک حیات میکشد. او پس از پنج سال از «بگمبگم»های خاکستریرنگش و در بازار آشفته اقتصادی موجود و در سایه تهدیدهای صاحبقدرتان جهانی این بار به جای پاکتهای پول و حوالههای یخچال در «سفرهای استانی»، دست در کیسه نسلهای آینده کرده و پیشنهاد هبه جنگلها به مردم را داده است.
او به طور خاص در این پیشنهادهای حیرتانگیز میگوید: «واگذاری ضابطهمند جنگلها به مردم برای فعالیتهای دامداری، بهرهبرداری از محصولاتی مانند بلوط و سرشاخه و علوفه میتواند بخش درخورتوجهی از کسری درآمد نفت را جبران کند و با هدایت نقدینگی، فشار سنگین را از بازار ارز و طلا بردارد». حاتمبخش قصه ما البته بسیار بیش از اینها توصیه کرد تا ایبسا مرغ اقبال ریاست یک بار دیگر بر شانههایش بنشیند. او ازجمله فرمود: «افزایش سهم عموم مردم از واگذاریهای اصل ۴۴ و مشارکتدادن عموم در مالکیت و مدیریت ثروت ملی !! و...»، گویی هنوز در زمینه حیات این کشور نشانههایی از زندگانی میبیند که در سودای تخریب آن است. مردی که با قراردادهای نجومی و پرسشآمیز به نام مسکن مهر بر طبیعت و سکونت مردم این کشور چه بیمهریها کرده و آن را بازیچه طرحهای بدون آمایش و شتابزده توسعه مسکن مدنظر خود قرار داد که هنوز مردم تاوان آن را میدهند. تنها با دقت در فرازهای این توهم سر به آسمان برده، بار دیگر میتوانیم شکرگزار شرایط کنونی باشیم و اینکه هنوز در سفرههای زمینهای این سرزمین، اندکی آب و نان به جا مانده است!