به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ وی گفت: 15 سال بیشتر نداشتم که به دلیل وضعیت مالی نامناسب خانواده ام درس و مدرسه را رها کردم و وارد بازار کار شدم. هدفم حرفه آموزی بود به همین دلیل به عنوان شاگرد در یکی از تعمیرگاه های لوازم برقی خانگی مشغول به کار شدم.
از آن روز به بعد سعی می کردم با کمک های مالی به خانواده ام برخی نیازهای آن ها را برطرف کنم تا دو برادر و خواهر دیگرم به تحصیلات خودشان ادامه بدهند. چند سال بعد زمانی که به استادکار ماهری تبدیل شده بودم و وضعیت مالی ام هر روز بهتر می شد خواستگار خواهرم زنگ منزلمان را به صدا درآورد. خلاصه خواهرم در حالی با خواستگارش ازدواج کرد که سن ازدواج من هم تقریبا گذشته بود به همین دلیل اطرافیانم آستین همت بالا زدند و من با دختری در منطقه پنجتن مشهد ازدواج کردم اما هنوز شش ماه بیشتر از دوران عقدمان نگذشته بود که از شنیدن توقعات و خواسته های بلند پروازانه همسرم تعجب می کردم.
او حتی راضی نبود مبلغ اندکی برای تهیه جهیزیه خواهرم هزینه کنم .زیاده خواهی و تنگ نظری های همسرم باعث شد تلاش و فعالیتم را بیشتر کنم تا بتوانم پاسخ گوی نیازهای مالی همسر و خانواده ام باشم به همین دلیل شب ها دیر به منزل می رفتم و با خودرو مسافرکشی می کردم تا این که بساط عروسی را فراهم آوردم ولی باز هم همسرم از این شرایط راضی نبود و با نیش و کنایه هایش آزارم می داد .
همواره در جست و جوی راهی برای به دست آوردن پول زیاد بودم تا این که شبی مسافری را سوار کردم او که مقداری لوازم جانبی خودرو به همراه داشت خیلی راحت خودش را دزد اموال خودروها معرفی کرد و گفت: شب ها به اتومبیل های پارک شده ای که رانندگان آن ها موارد ایمنی و امنیتی را رعایت نکردند دستبرد می زنم و سپس قطعات خودروها را در جمعه بازار به فروش می رسانم.
آن شب «محمود» شماره تماسش را به من داد تا برای درآمد بیشتر با او و اعضای باندش همکاری کنم. ابتدا خیلی با وجدانم درگیر بودم اما بالاخره تلفن را برداشتم و وارد باند آن ها شدم.
اعضای باند همه به مواد مخدر اعتیاد داشتند و سابقه دار بودند. آن ها وقتی فهمیدند که من در زمینه تعمیر لوازم منزل، کولر و لوله کشی تخصص دارم خیلی زود و با خوشحالی شگردهای سرقت را تغییر دادند و من به عنوان طراح اصلی نقشه های سرقت فعالیتم را آغاز کردم به هر خانه ای که برای انجام تعمیرات می رفتم بلافاصله شرایط و موقعیت مکانی و افراد حاضر در منزل را شناسایی می کردم و حتی ساعت های استراحت اعضای خانواده، محل نصب دوربین ها و ... را به اعضای باند اطلاع می دادم به طوری که آن ها خیلی راحت به منازل و خودروها دستبرد می زدند و سپس اموال سرقتی را در سایت های دیوار و شیپور یا جمعه بازار می فروختیم اما یک روز وقتی به بهانه تعمیر کولر در پشت بام منزل یکی از طعمه ها تلفنی با اعضای باند در ارتباط بودم ناگهان در محاصره نیروهای تجسس قرار گرفتم .