مروری تحلیلی بر شیوه بازیگری پارسا پیروز فر بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون به بهانه پخش مجدد «در چشم باد»

بازیگر نقش‌های مکمل، موفق اما کم فروغ

|
۱۳۹۷/۰۹/۲۱
|
۱۰:۵۹:۳۸
| کد خبر: ۷۸۶۹۳۴
بازیگر نقش‌های مکمل، موفق اما کم فروغ
پارسا پیروزفر، بازیگری است که در نگاه اول چهره‌اش درذهن مخاطب نقش می بندد اما این به معنای آن نیست که او به خاطر چهره اش جذب سینما و تلویزیون شده است. او بازی را از تئاتر آغاز کرد و نقش های مکمل بسیاری را با کارگردان‌ها صاحب نام سینما بازی کرد اما هرگز نتوانست جایگاه مناسب که سزاوار آن بود را در سینما کسب کند.

پارسا پیروزفر، بازیگری است که در نگاه اول چهره‌اش درذهن مخاطب نقش می بندد اما این به معنای آن نیست که او به خاطر چهره اش جذب سینما و تلویزیون شده است. او بازی را از تئاتر آغاز کرد و نقش های مکمل بسیاری را با کارگردان‌ها صاحب نام سینما بازی کرد اما هرگز نتوانست جایگاه مناسب که سزاوار آن بود را در سینما کسب کند.

 سریال «در چشم باد» سریالی تلویزیونی است که  به تازگی  از شبکه تماشا با بازی پارسا پیروزفر از تلویزیون پخش شده. سریالی که می‌توانست در آینده بازیگری او تاثیر بسزایی داشته باشد زیرا دوره‌های مختلف زندگی شخصیت «بیژن ایرانی» را به تصویر می‌کشید از جوانی تا کهنسالی. از این رو فی نفسه هر بازیگری را برای انتخاب و بازی‌های متفاوت برمی‌انگیزد اما این امر برای پارسا پیروزفر محقق نشد. البته بخشی از این عدم اقبال به پرداخت داستان آن بازمی‌گشت که محوریت داستان روایت تاریخ بود و قرار بود تا حلقه اتصال آن شخصیت بیژن با بازی پارسا پیروزفر باشد اما بازی‌ها وحس‌های یکنواخت، سردی و انعطاف ناپذیری چهره پارسا پیروزفر شرایط را برای عدم موفقیتش به عنوان قهرمان داستان فراهم کرد.

همه چیز از بینوایان آغاز شد

پارسا پیروزفر، بازیگری است که در نگاه اول چهره‌اش درذهن مخاطب نقش می بندد اما این به معنای آن نیست که او به خاطر چهره اش جذب سینما و تلویزیون شده است. او بازی در تئاتر را با تئاترهای دانشجویی و عروسکی آغاز کرد و در نمایش‌هایی چون «بینوایان» (بهروز غریب پور) بازی کرد. پارسا پیروزفر از جمله بازیگرانی است که تلویزیون راه ورودش را به سینما هموار کرد. دو سریال حمیده لبخنده، یعنی سریال‌های «درپناه تو» و «در قلب من» سهم بسزایی در شناخته شدن این بازیگر خوش‌چهره و خوش آتیه در سینما داشت.

در پناه تو و در قلب من

 پیروزفر در سریال «در پناه تو» در کنار بازیگران هم تراز خود و بسیاری دیگر از بازیگران شناخته شده و با سابقه تلویزیون قرار گرفت شاید اگر سکانس های مربوط به زندگی او از دل سریال خارج نمی‌شد و بازی‌هایش تنها به محیط دانشگاه محدود نمی‌شد و به حاشیه رانده نمی‌شد قادر بود با حضور طولانی‌تر اجرایی موفق‌تری داشته باشد. اگرچه که او با این حضور کوتاه توانست نمره خوبی از کارگردان و مخاطبان سریال بگیرد،

به طوری که لبخنده برای دومین سریالش، «در قلب من» نیز از او دعوت به عمل آورد. نقش‌های او دراین دو سریال بسیارحاشیه‌ای بود. شخصیت یک دوست خوب اما منفعل در کنار دو دوست محمد و رامین در سریال «در پناه تو» و نقش برادر کوچک خانواده و همکلاسی خوب که وجودش هیچ تاثیری در جریان قصه نداشت. نقش وی در سریال «در قلب من» نقشی نبود که بتواند قابلیت‌های او را به مخاطب و کارگردانان دیگر سینما نشان دهد. اگرچه یک اصل را برای کارگردان‌های دیگر درباره او تداعی می‌کرد و آن اصل این بود که اگر کارگردانی در پی یافتن بازیگری با چهره مناسب و بازیگری برای نقش‌های مثبت و نقش‌های مکمل باشد، می‌تواند از گزینه‌ای به نام پارسا پیروزفر استفاده کند.

شیدا (درامی عاشقانه)

 

 پیروزفر حضورش را در سینما با نقش‌های مکمل آغاز کرد. «مجسمه»، «پری» و «مرسدس» از جمله این آثار هستند اما فیلم «شیدا» ساخته کمال تبریزی حکایتی دیگر داشت. همان‌گونه که دو سریال «در پناه تو» و «در قلب من» پیروزفر را در مرکز توجه قرار داد، «شیدا» نیز راه او را در سینما هموار کرد. این فیلم جدا از نمایش قابلیت‌های پیروزفر نشان داد او تنها با ابزار چهره پای در راه سینما نگذاشته است، در این فیلم او نقش رزمنده‌ای را بازی می‌کرد که به خاطر معالجه چشمانش در بیمارستان بستری شده بود. او در تمام مدت در بستر بیماری بود و گفت‌وگوهایش با پرستار بیمارستان (لیلا حاتمی) نوعی درام عاشقانه را خلق می‌کرد. کمال تبریزی در تمام مدت عامل اصلی ارتباط حسی یک بازیگر را که چشمان اوست را از پارسا پیروزفر می‌گیرد. پارسا پیروزفر تنها با صدا و دیالوگ باید حسش را به پرستارش منتقل می‌کرد. این حرکت برای کمال تبریزی یک معنای دیگر نیز داشت. او یکی از عوامل زیبایی این بازیگر را نیز از او می‌گیرد تا اعلام کند که دلیل استفاده از این بازیگر در نقش اصلی فیلم زیبایی او نبوده و به بازی پارسا پیروزفر اعتقاد کامل دارد.

صدای شیک

 

صدای پارسا پیروزفر شخصیت خاصی دارد. این صدا به‌خاطر ویژگی‌های خاصش تنها در گونه شخصیت‌های مثبت کارایی دارد. صدایی که به‌خاطر داشتن خش آرامش و اعتمادی خاص را برای شنونده‌اش به همراه می‌آورد. این صدا هیچ‌گاه مخاطب را برای نقش‌های منفی گمراه نمی‌کند. تناسب این صدا با چهره او را به بازیگری مثبت تبدیل می‌کند به‌طوری که وقتی در فیلم تهمینه میلانی به ایفای نقش می‌پردازد مخاطب او را به عنوان فردی که در تصمیم‌گیری‌اش دچار لغزش شده می‌پذیرد و نه شخصیت قاتل که همه در پی او هستند. حتی پس از مرگش نسبت به او نگاهی ترحم آمیز دارند. این حس مثبت در صدا و چهره او متجلی است. این صدا، صدایی شیک است. البته شیک بودن صدا در بسیاری از موارد برای نقش های مختلف دست صاحبانشان را می‌بندد.

حضوری موفق در نقش های مثبت

دو فیلم «اشک سرما» و «میهمان مامان» از جمله نقاط قوت و آثار موفق سینمایی، پرونده کاری پیروزفر به حساب می‌آیند. وی به خاطربازی دراین دو فیلم موفق به دریافت جایزه شد، جایزه بهترین بازیگر مرد از جشنواره فیلم‌های آسیایی دهلی نو برای «اشک سرما» و «نامزد سیمرغ بلورین» برای بهترین نقش مکمل مرد و جایزه تندیس بهترین بازیگر مکمل از هشتمین جشن خانه سینما برای «میهمان مامان». نقش‌های متفاوت پارسا پیروزفر در یک مورد مشابه بود وآن هم در مثبت بودن آنها بود. او در کمتر مواردی سعی کرد تا از این قالب شناخته شده خارج شود.

در فیلم «میهمان مامان» او پسری از خانواده‌ای ثروتمند ولی معتادی است که با فروش گردو زندگی‌اش را می‌گذراند. او معتاد است اما مخاطب او را دوست دارد و شرایط زندگی‌اش را درک می‌کند و با لحظاتی از زندگی تلخ او لبخندی به تلخی می‌زند. این فیلم کمیک نیست و بازیگران آن مانند پارسا پیروزفر نیز بازی‌های کمیک ارائه نمی‌دهد. مخاطب لحظات و شرایط تلخ یک معتاد را در بیماستان می‌بیند اما به آن می‌خندد اما پس از این خنده، تلخی خاصی مذاقش را پر می‌کند. پیروزفر به عنوان بازیگر نقش مکمل توانست به خوبی این حس را به مخاطب منتقل کند.او در «زن زیادی» نقش معلم و قاتل فراری را ایفا کرد اما به‌خاطر نوع نگاه تهمینه میلانی به زنان و مفهوم خیانت در زندگی مردان و زنان و اطلاعاتی که از او در خلال فیلم داده می‌شد، چهره منفی پیدا نکرد. او فردی بود که نسبت به همسرش دچار اشتباه شده بود و با مرگش که به خودکشی نیز شبیه بود چهره منفی را از شخصیت برداشت.

حضور کارگردان‌های حرفه‌ای

 

فصل جدید در تلویزیون: پیروزفر درخلال کارهای سینمایی‌اش درشرایط زمانی مختلف به فعالیت تلویزیونی می‌پرداخت. «سفر سبز» و «در چشم باد» از جمله این سریال‌ها هستند. در «سفر سبز» دانیال در پی هویت گمشده‌اش از آلمان به کشورش باز می‌گردد. داستان دانیال دراصل محوری‌ترین داستان این سریال است. اما بازی او بسیارخنثی است و هیچ اوج و فرود حسی که توجه مخاطب را به خودش جلب کند ندارد.

سرانجام: درسریال «در چشم باد» نیز با وجود محوری بودن شخصیت «بیژن ایرانی» به‌خاطر آنکه داستان تنها به بهانه وجود شخصیتی مانند بیژن قصد دارد تا وقایع تاریخی دوره‌های مختلف را روایت کند بازی‌های حسی و چندان چشمگیری از او نمی‌بینیم. شاید یکی از حسی‌ترین سکانس‌هایی که می‌توان از آن یاد کرد سکانس راه رفتن او در باران بود که به‌خاطر خیانت نامزدش باید مخاطب را با خود همراه می‌کرد اما این بازی نتوانست حس همدلی مخاطبش را برانگیزد. شاید بتوان گفت این لحظات توسط نویسنده و کارگردان نیز چندان پرداخت نشده بود. زیرا نویسنده اثر تمایل داشت تا در این سکانس به موضوع هوسباز بودن شاپور برادر شاه، بپردازد. حتی در سکانس اعلام چگونگی اعدام همسر و فوت پدر که فی نفسه قابلیت یک بازی حسی مناسب را در خود داشت نیز نتوانست مخاطب را با خود همراه کند. او تنها به پذیرش این موضوع تن داد و با یک مونولوگ کلیشه‌ای مبنی بر اینکه عکاس کارش را به خوبی انجام داده بود و سکانس کشتی که او را به بصره می‌برد اکتفا کرد.

در مقابل شخصیت «بیژن» با شخصیتی به نام نادر روبه‌رو بودیم. این شخصیت با وجود آنکه شخصیت اصلی در مقایسه با بیژن نیست اما بسیار پر رنگتر از شخصیت بیژن در آمده است. این برجسته بودن نقش در سرتاسر سریال و قصه آن دیده می‌شود، بی‌شک این برجسته بودن به‌خاطر قصه و شخصیت‌پردازی نادر رخ نداده زیرا هر نویسنده‌ای در وهله نخست می‌کوشد تا شخصیت اصلی قصه و قهرمان داستانش را برجسته کند. از این رو می‌توان گفت به‌چشم آمدن شخصیت نادر تنها به‌خاطر شیوه بازی این نقش رخ داده است.

موفقیت در اجرای نقش‌های مکمل

 

شاید بتوان گفت که پارسا پیروزفر یک بازیگر موفق در نقش‌های مکمل است زیرا او در اجرای نقش‌های مکمل همواره موفق بوده است. او در فیلم «میهمان مامان» با وجود اینکه شخصیت پیروزفر در مقایسه با دیگر شخصیت‌ها فرعی‌تر به‌حساب می آمد اما حضورش را در سراسر قصه حس می‌کردیم. پیروزفر در آن فیلم حضورش را بر فیلم تحمیل می کند و از بیننده می‌خواهد او را از میان دیگر نقش ها ببیند و ماجرا هایش را تعقیب کند اما چرا در دیگر نقش هایش کمتر این اتفاق می افتد؟ یکی از دلایل مهم این قضیه، حضور کارگردانی است که بازیگرش را برای بازی کردن سر شوق می‌آورد. مهرجویی کارگردانی است که همه بازیگران دوست دارند توانایی هایشان را در کارش نشان دهند.

زمانی که توقعی از نقشی نمی‌رود پیروزفر موفق‌تر عمل می‌کند

 

پارسا پیروزفر با وجود قابلیت‌ها و ظرفیت‌هایی که به عنوان یک بازیگر در حد و اندازه های استاندارد دارد یعنی توانایی بازیگری، برخورداری از صدا و چهره مناسب، همواره در ایفای نقش‌های کلیدی و محوری دچار مشکل می‌شود. شاید بخشی از این مسئله به کارگردانی آثار بازگردد اما زمانی که این اتفاق در دو سریال «سفر سبز» و «در چشم باد» نیز تکرار می‌شود، باید این اشکال را در شیوه بازیگری او نیز جستجوکرد. زیرا تا زمانی که همه چیز برای مطرح شدن شخصیت اصلی یک اثر مهیاست نباید شاهد آن باشیم تا نقش‌های حاشیه‌ای اثر حضوری پر رنگ‌تر داشته باشند. البته این اتفاق در مورد فیلم «اشک سرما» و «شیدا» دیده نشد. زیرا در این دو فیلم همه چیز حول دو شخصیت اصلی می‌گذشت و قصه فیلم، داستان عاشقانه این دو را مطرح می‌کرد. در دل کوهستان و بیمارستان اساسا شرایط برای پرورش شخصیت سوم وجود نداشت. اگرچه هر دو شخصیت زن قصه نیز بیش از نقش‌های پارسا پیروزفر به ذهن سپرده می‌شوند. یعنی اگر از یک غیر سینمایی پرسیده شود از فیلم‌های «شیدا» و «اشک سرما» چهره چه بازیگری در ذهن‌تان مانده لیلا حاتمی و گلشیفته فراهانی را نام خواهند برد.

به نظر می‌رسد پیروزفر به‌خاطر حساسیتی که نقش‌های اصلی در داستان دارند در ایفای درست این نقش‌ها با مشکل مواجه می‌شود زیرا در خصوص نقش‌های مکمل هیچ مشکلی ندارد و همواره بهترین نقش‌ها و موفق‌ترین اجرا را درنقش‌های مکمل دارد زیرا کسی از نقش فرعی توقع درخشش استثنایی ندارد. پس شرایط برای ایفای و خلاقیت در آن فراهم است. به عبارت دیگر کسی نسبت به اجرای درست آن حساسیت ندارد. پس پیروزفر با آسایش خیال بر روی شخصیت کار می‌کند.

 

نظر شما