مروری بر فیلمهای نمایشدادهشده در پنجمین روز از جشنواره فیلم فجر
خونِ خدا: مرتضیعلی عبّاسمیرزایی
«انزوا»،نخستینفیلمِ «مرتضیعلی عبّاسمیرزایی»،ضعفهایی داشت؛ از ایرادهای آشکارِ فیلمنامهاش در پردهی سوّم و بهویژه مرحلهی گرهگشایی تا گرایشِ رادیکالِ کارگردان نسبت به بهرهگیری از جامپکاتها و کاتهایی تند و نیز دیگر بازیهای فرمیِ دیداری که برخیشان واقعاً مخاطب را در صحنههایی اذیت میکرد. امّا هرچه بود، «انزوا» فیلم بود! میشد نشست و دربارهاش دقیقههایی حرف زد.
گرایشِ پستمدرنیستیِ سازندهاش به مؤلّفههای ژنریکِ گونههای تریلر و نوآر و حتّی درامهای اجتماعی و همچنین اَدای دِینِ آشکارش به سابژانرِ سینمای خیابانیِ ایران جای کنجکاوی و توجّه و بحث و بررسی داشت. با تکّیه بر همان فیلمِ نَهچندانخوبِ «انزوا» هم میشد به آیندهی «عبّاسمیرزایی» در سینما و پیشرفتِ چشمگیرش در کوتاهمدّت بسیار امیدوار بود.
امّا «خونِ خدا»، دوّمین فیلمِ سینماییِ «مرتضیعلیعبّاسمیرزایی»، هیچجایی برای دفاع و امیدواری باقی نمیگذارد. دلبستگی و حتّی تسلّطِ کارگردان بر جزییاتِ قاب، بهرهگیری از شیوههای کمی اغراقشده و نئواکسپرسیونیستی در نورپردازی، رفتن بهسوی هدایتِ هنرپیشگان برپایهی شیوههای بازیِ برونگرا و متّکی بر میمیکهای چهره و مکثها و نگاههای بازیگرانِ اصلی و فرعی، همهوهمه، ردّپایشان در «خونِ خدا» نیز به چشم میآید و در کنارِ هم اجازه نمیدهند که فیلم به اثری تماماً بیارزش تبدیل شود. امّا دافعهی بزرگ و آزاردهندهی «خونِ خدا» به محتوا و تمِ دراماتیکاش بازمیگردد؛ نقطهضعفی بزرگ که فیلم را تا لبهی پرتگاهِ بیارزشبودن میلغزانَد.
داستانِ بسیار کممایه و کمحجمِ «خونِ خدا» چیزی فراتر از یک موقعیتِ اوّلیهی ساده نیست؛ اینکه جوانی که از ابتدای محرّم اعتیادش را ترک کرده و میخواهد کارتُنخوابی را کنار بگذارد و درست در شبِ عاشورا چِکی با مبلغِ بسیار خیرهکننده و در پاکتی خونی به دستاش میرسد، تنها داشتهی روایی و دراماتیکِ فیلم است؛ که اینهم سوای باورناپذیری و بیمنطقیاش، شبیه به موقعیتهای کلیشههای مجموعههای تلویزیونیِ مناسبتی با تمهایی مذهبی و ایدئولوژیک است و چیزی در چنته ندارد که مخاطب را همراهِ خود بکشانَد.
در مرحلهی بسط و گسترشِ این داستانِ بهاصطلاح برپاشده بر پایۀ مدلِ درامِ ایستگاهی، در منزلگاههایی که «علی» (رضا اخلاقیراد) به آنها سر میزند، هیچیک از کاراکترهایی که در مرحلهی بسط و گسترشِ این داستانِ بهاصطلاح برپاشده بر پایۀ مدلِ درامِ ایستگاهی، در منزلگاههایی که «علی» (رضا اخلاقیراد) به آنها سر میزند، هیچیک از کاراکترهایی که او با آنها روبهرو میشود، نَه درام را شکل میدهند و نَه مسیرِ حرکتِ کُند و ضعیفِ قصّه را پیش میبَرند. تنها و تنها با سکوتِ بیمعنای «علی» و پُرگوییهای دیگر کاراکترها روبهروییم (البته تلاش شده همهی مونولوگها بهشیوهی دیالوگها و تکگوییهای فیلمِ «انزوا» حالتی نمایشی داشته باشند و در برخی صحنهها هم بد نوشته نشدهاند) که حتّی اطّلاعات و دادههای موردِ نیازِ جهانِ داستان و مخاطب را هم منتقل نمیکنند.
در این میان و در لابهلای همین موقعیتهای ایستا و غیرِنمایشی، فصلهایی پاساژگونه داریم که ساختارهای کلیپوار دارند که حتّی همان کارکردِ نمایشیِ نیمبند فصلهای مونتاژی و کلیپگونهی «انزوا» را هم با خود یدک نمیکشند و شبیه به آیتمهای مستندِ برنامههای تلویزیونی در روزهای سوگواری و عزاداریاند.
انتخابِ «رضا اخلاقیراد» برای بازی در نقشِ «علی» مناسب و هوشمندانه بوده و میتواند نویدِ ظهورِ یک بازیگرِ آتیهدار را بدهد. «علیرضا ثانیفر» نیز از پسِ نمایشِ ریزهکاریها و ویژگیهای تیپیکالِ کاراکترِ «پسرخاله» بهخوبی برآمده است. دیگر هنرپیشگانِ انتخابشده از سوی «مرتضیعلی عبّاسمیرزایی» نیز با توجّه به فضای اغراقشده و نَهچندان نمایشیشدۀ فیلم گلیمِ خود را از آب بیرون کشیدهاند.
«خونِ خدا» یک صحنهی خوب دارد و آنهم جاییست که «علی» با سه غذای نذری به درِ خانهی همسرش «ترانه»، میرود و زنگِ در را به صدا درمیآوَرَد؛ امّا توانایی حرفزدن از پشتِ آیفون را ندارد و با شنیدنِ صدای «ترانه» بغضاش میترکد و زیرِ گریه میزند و میرود. جای خالی صحنههایی مشابه یا بهتر از این صحنه در این فیلم خیلیخیلی خالی است.
دوّمین تجربهی سینماییِ «مرتضیعلی عبّاسمیرزایی» فیلمیست که بهآسانی فراموش میشود و بیشک سکوی پرشِ مناسبی برای این نویسنده و کارگردانِ جوان و بااستعداد بهشمار نمیآید. بهراستی آیا جز مناسبات و ملاحظههای آشکار و انکارناپذیرِ فرامتنی، دلیلِ دیگری برای انتخابِ چنین فیلمی در بخشِ مسابقۀ جشنوارۀ فیلمِ فجر وجود دارد؟
امتیازِ فیلمِ «خونِ خدا»، برپایهی سیستمِ امتیازدهی از پنجستاره:
۱/۲ (قابلِ دیدن، در بهترینحالت، برای حدّاکثر یک مرتبه)