طی سالیان گذشته، اهواز را اگر کسی به مقصد تهران با قطار طی میکرد، ایستگاه سومِ این مسیر بلندمدت توقفگاهی کوتاه بود که تنها نام آن جلب توجه میکرد: بامدژ!
حالا اما اگرچه خطوط راهآهن خوزستان را سیلابها پوشانده و ایستگاه اهواز خالیتر از همیشه است اما آنهایی که شانس نشستن در درزینهای کهنسال راه آهن این شهر را دارند مجبورند تا در ایستگاه سوم این مسیر توقفی طولانی مدت داشته باشند؛ توقفی طولانی شاید به اندازه سالها زندگی!
قطارهای ایستگاه بامدژ این روزها نه وسیلهای برای رفتن که فرصتی برای ماندن است، سر و صداهای کودکانه جای سوت قطار را گرفتهاند و مسافرین تازه آن نه قصد پیاده شدن دارند و نه توانی برای آن.
در یک پنج صبح عجیب، اهالی بام دژ وقتی منتظر بیدار شدن با صدای سوت قطار بودند، مهمان ناخواندهی سیل وارد خانههای آنها شد. هول و هراس همهی روستا را گرفته بود و در گرگ و میش بامداد کسی، کسی را نمیشناخت، با این حال گویی همه به شکلی غریزی پناه به مهمان همیشگی روستا بردند: قطار!
پانزده روز از آن پنج صبح میگذرد و عکسهای این مجموعه بخشی کوتاه از زندگی اهالی بام دژ بیرون از خانه و کاشانه است، زندگی طاقتفرسایی در ایستگاه سوم.