اولین سوالی که بعد از دیدن فیلمی در یکی از همین سینماهای سطح شهر به ذهنم خطور کرد این بود که چرا باید قیمت بلیت همه فیلمها برابر باشد؟
چرا فیلمها نباید در گیشه طبقه بندی داشته باشند؟! یعنی فیلمی که با پروداکشن قوی و پرهزینه ساخته میشود چرا باید در گیشه قیمت بلیتی برابر با قیمت یک فیلم کمدی معمولی که در 12 روز تولید شده است، داشته باشد. در سالهای اخیر بارها شاهد این بودهایم که تولیدات کمدی تمام رکوردهای سینمایی را جابجا کرده است و فیلم ها براساس ژانر در گیشه دارای اولویتهایی برای مخاطبان فیلم دیدن در سالنهای سینما داشته است. اما آیا نباید برای فیلمی که به لحاظ تولید دارای جایگاه ویژهای است امتیاز ویژهای درنظر گرفت تا حتی در گیشه حداقل بخشی از هزینههای کار بازگردد یا برای فیلمی که با حداقل هزینه، در مدت زمان کوتاه و با چند بازیگر معمولی ساخته میشود برخی از آیتم های عدد و رقم گیشه را کسر کرد؟!
واقعا چرا باید قیمت بلیت فیلم «متری شیش و نیم»، «شبی که ماه کامل شد»، «سرخپوست» 15 هزارتومان باشد و خیلی از فیلم های دیگر هم که با فاصله از این فیلم ها در حال اکران هستند هم بلیت 15 هزار تومانی داشته باشند. (برخی از آثار درحال اکران اگرچه با پروداکشنی معمولی در حال نمایش هستند اما حداقلهای یک درام را به تماشاگرشان ارائه میدهند و حداقل مخاطب از بلیتی که خریده است پشیمان نیست و شاید به همان مقدار خندیده باشد.
به سرعت به روند فروش برخی از فیلم ها ورود کردم. وقتی که فیلم «ما همه با هم هستیم» 10 میلیارد فروش کرد و من به تمام ساختار و ساختمان این فیلم منتقد بودم، متوجه شدم که نباید یک طرفه به قاضی رفت اما تحقیقات ادامه پیدا کرد تا مشخص شد 10 میلیارد فروختن فیلمِ 20 میلیاردی، یعنی ضرر، حالا این ضرر چه در سینما باشد چه در بازار فرهنگی!
وقتی که فیلمی میتواند با چند اسم درشت مردم را به سینما بکشاند بدیهی است 10 میلیارد میفروشد اما اگر صاحبان فیلم در ذهنشان به گیشه 30 میلیاردی فکر کرده باشند فروش 10 میلیاردی هم شکست محسوب میشود.
در یکی از روزهایی که تقویم آخر هفته را نشان میداد (یعنی زمان پرفروش فیلم ها در سینماهای پایتخت) برای دیدن فیلم «ایکس لارج» به سینما رفتم و تصمیم داشتم در یادداشتی ماحصل اتفاقی را که روی پرده دیدم را مکتوب کنم تا هر کسی دوست دارد به سینما برود بهترین را انتخاب کند.
باز برای اینکه یک طرفه به قاضی نرفته باشم سینمایی را که اتفاقا در آن روز خاص پرتماشاگر و شلوغ بود را برای تهیه گزارش انتخاب کردم.
از میان مخاطبان این فیلم تعدادی را برای نظر سنجی انتخاب کردیم و در قدم اول علت انتخاب فیلم را سوال کردیم. اکثرا اتفاق نظر داشتند در اینکه ترجیح میدهیم مدت زمانی را که برای دیدن یک فیلم در سینما حضور داریم بخندیم و کمتر وارد چالشهای آثار دراماتیک شویم. جالب است بدانید در سنین مختلف از خانواده گرفته تا دخترها و پسرهای جوان این فیلم را تنها به دلیل احساسی که از یک فضای مفرح در فیلم متصور بودند انتخاب کردند و معتقد بودند حوصله اشک و آه و گریه را نداریم. اما بعد از فیلم شنیده شدن نظریات آنها جالب بود.
_من که اصلا نخندیدم!
_نه موضوع جذابی داشت نه قصه!
_هیچ اتفاق خنده داری در این فیلم نمی افتد!
_به غیر از میرطاهر مظلومی بقیه بازی ها ضعیف بود!
_نه قصه جذاب بود نه بازی ها!
_اصلا نفهمیدیم چی شد؟! و....
اما اینهمه ماجرا نبود. چراکه برخی از تماشاگران برای دیدن همه فیلم ها به سینما می آیند و فیلم «ایکس لارج» هم جزو آثاری بود که طبق برنامه برای آن به سالن سینما آمدند.
نکاتی که در صحبت های این قشر بیشتر به چشم می خورد کمی فنی تر بود و معتقد بودند فیلم «ایکس لارج» در قدم اول داستان بی رمق و سبکی دارد که نمی تواند تماشاگرش را جذب کند. موسیقی و ترانه نمی تواند جای قصه و درام را پر کند. بامزه بازی های برخی بازیگران که مشخصا در بداهه اتفاق می افتاد تنها برای دقایقی به زور با خود خنده به همراه داشت. خبری از بازی جذاب و درخشان یا کارگردانی و ... در فیلم نیست و بعید است از تهیه کننده ای مثل حسین فرح بخش که با توجه به تمرکز خاصی روی قصه های کمدی سرمایه گذاری می کند به این داستان معمولی رسیده باشد و...
نظرات بالا محصول گزارشی است که ما با تماشاگران یک سالن سینمایی تهیه کردیم و این مسئله نمیتواند امری مطلق باشد و ممکن است همین قصه در محل و سینمای دیگری با مخاطبان متفاوت دیگر با اقبال هم مواجه شده باشد اما در اینکه فیلم «ایکس لارج» در بحث قصه دچار ضعف بود و هیچ موقعیت کمدی جذابی در لحظه به لحظه فیلم جای نمایی نشده بود شکی نیست.
فیلم «ایکس لارج» مشخصا با سرعت بالا تولید شده و حتی روی فیلمنامه آن به اندازه کافی زمان گذاشته نشده است. تردیدی نیست که فرمول های مرسوم کمدی های ضعیف دیگر در این سینما و برای این مخاطب جواب نمی دهد. تماشاگر عادی هم به زودی متوجه می شود که فیلم نه بار محتوایی دارد و نه توانمند است در نگه داشتن مخاطبش در موقعیت های مفرح و با این چالش مواجه است که حتی از بازیگران خوبش هم نتوانسته بازی متوسطی بگیرد و در حقیقت به جز لحظاتی که به کمک موسیقیهای تُرک و غربی تماشاگر با فیلم همراه می شود اتفاق عجیب و غریبی در این فیلم دیده نمی شود.