اینبار باران از زمین به آسمان بود...
من عاشق خدا و طبیعت او هستم...
مرد سفید پوش طبیعت درمان درماندگی را همواره مدارا با طبیعت میدانست. پزشک هوا خواه طبیعت، که خود در دهه چهل شمسی پناهنده به دامان مادر طبیعت بود مهر و محبت معجزهآسای آن مادر مشفق را تجربه کرده بود و عاشقانه هوادار آن مهر و محبت مادرانه بود. زندگی را وقف محیط زیست و فرهنگ رفتار مناسب با آن کرد. او که از وحدانیّت خالق هستی، ذات خود را از ذات طبیعت جدا ندیده بود لحظه به لحظه عمر خود را فرزندوار به دفاع از مهر به مادر طبیعت بیزبان، جدا نکرد. بابا بسکی از جهانی دم میزد که از آن جانی دوباره گرفته بود، در یکی از سخنرانیهای خودش زمانی که خانه خود را در تهران وقف محیط زیست میکرد، بیان کرد: ((من عاشق خدا و طبیعت او هستم و از این همه حرص و ولع آدمها برای جمع کردن مال و منال در حیرتم...)) در این مقام حضرت حافظ میفرمایند:
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
عشق و نغمهخوانی مرد طبیعت تنها به حفظ از محیط زیست که زبانزد رسانههای خارجی هم بود، ختم نمیشود او در عرصه هنرمندی انسانیت و کارهای نیک سرشت هنرمندی چیره و خیّری بسیار بخشنده بود، بیمارستان و زایشگاه دکتر بسکی در گنبدکاووس در سال 1345، مدرسه تیزهوشان و خانه ریاضیات استان گلستان، سرای گاندی (تیزهوشان فقیر در روستاها)، زائرسرا و کتابخانه جنگل گلستان را بنا نهاد. از موقوفها هم میتوان به وقف چند ساختمان در مشهد و چندین آپارتمان در استانهای تهران و مازندران اشاره کرد. بابا بسکی باور به صلح با محیط زیست داشت و لباسهای سفید ( نماد صلح و دوستی) میپوشید، در این صحنه پیوسته پابرجای زندگی نغمهخوانی بابا بسکی جاودان و به نیکی از آن یاد میشود. با استواری و به راحتی میتوان گفت بابا بسکی رحمت بود و پاک چون باران...
روحش شاد و تفکّرش جاودان
*مستندساز